نشریات دانشجویی به عنوان نماینده نگاه و اندیشه دانشجویان حرفهای شنیده نشده زیادی دارند. گوشه و کنار نشریات به انتشار بخشهای خواندنی هر نشریه میپردازد.
به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، نشریات دانشجویی به عنوان نماینده نگاه و اندیشه دانشجویان حرفهای شنیده نشده زیادی دارند. گوشه و کنار نشریات به انتشار بخشهای خواندنی هر نشریه میپردازد. این بخش مقاله انتخابی از آخرین شماره نشریه دانشجویی «هیوا» است.
سال ۱۳۶۶ بود؛ زمان ریاست جمهوری آقای خامنهای و وزارت آقای پرورش. اولین بار بحث وجود سندی راهبردی برای آموزش و پرورش مطرح شد. بعد از شهادت شهید رجایی و به حاشیه رفتن تیم متفکر تعلیم و تربیت، انقلاب فرهنگی در آموزش و پرورش ناتمام به نظر میرسید. کتابهایی که ردپای آموزش و پرورش فرانسه در آن به چشم میخورد و التقاط آنها با مضامین اسلامی ایرانی زیاد جفت و جور نشده بود. رفتهرفته ایرادات جدیتر میشد تا سال ۶۶ که پیشنهاد سندی راهبردی و بومی برای آموزش و پرورش مطرح شد.
انتخاب آقای خامنهای به عنوان رهبر در بحبوحهی اتمام جنگ و تعویض آموزش و پرورش در دولت هاشمی و انتصاب نجفی به عنوان وزیر آموزش و پرورش همگی دست بر دست هم داد تا این موضوع در بایگانی تاریخ ثبت شده و برای مدتها خاک شود. اگرچه رهبری سالهای متمادی بر این مهم تأکید داشتند اما آموزش و پرورش روز به روز از ریل تولید به ریل تقلید متمایلتر میشد و هیچ نقشهی راهی نبود.
این روند تا زمان وزارت حاجی بابایی ادامه پیدا کرد. مجموعهی اقدامات نوین او گزارش پرملاتی میشود که در اردیبهشت ۹۰ خدمت رهبری ارائه میشود. صحبتهای حاجی بابایی تمام میشود و سپس ایشان بازخوردی میدهند که حجت را بر همه تمام میکند: «لازمهی این تحول یک الگوی مستقل و پیشرفتهی ایرانی اسلامی است که هدف این الگو نیز باید تربیت انسانهایی در طراز نظام جمهوری اسلامی باشد.»
آذر ماه همان سال از «سند تحول» رونمایی میشود. سندی که قرار است راهبردی برای تحول باشد. یک جلد مبانی نظری حدوداً ۴۰۰ صفحهای که مبنای سند است و برای فهم سند لازم. یک سند و ۶ زیرنظام که تا آن زمان فقط یکی نگارش شده است. اولین گامها برداشته میشود. دانشگاه فرهنگیان دوباره قوت میگیرد. جریان تغییر کتب درسی و نظام آموزشی از ۴_۳_۵ به ۳_۳_۶ آغاز میشود اما ناگهان این روند کند میشود! درحالیکه سندی راهبردی در کشور وجود دارد و سالهای ابتدایی تولد خود را میگذراند، سندی برونمرزی بی سر و صدا پا به عرصهی وجود مینهد!
جلسات مربوط به سند تحول تقریباً متوقف شده است و از آن طرف شخصی در ارکان اصلی دولت، دستورات صریح برای همکاری در اجرای سند ۲۰۳۰ به سازمانها و ادارات مختلف ابلاغ میکند. جلسات کمیتهی اجرایی سند ۲۰۳۰ رونق میگیرد و عجیب آن است که در همین کمیته اسامی افرادی به چشم میخورد که در لیست بلندبالای دستاندرکاران سند تحول نیز نامشان وجود دارد.
سوالی به وجود می آید: چرا جریانی در کشور چنین پرتوان از ابتدای انقلاب تا کنون مانع بومیسازی آموزش و پرورش است؟!
سرانجام با غفلت همان کسانی که میتوانستند مانع باشند، خود رهبری ورود میکنند. بعد از صحبتهای ایشان عدهای به تب و تاب می افتند. اشتباه استراتژیک دیگری صورت میگیرد که ناشی از عدم آگاهیست. جریانی که بعد از تذکر جدی رهبری، طلبکار شده است. از درون قشر نخبگانی آموزش و پرورش نیست! برای همین است که تمام دغدغهی جریان معترض خلاصه میشود در گزارههای جنسی سند ۲۰۳۰! باز هم سیاست، آموزش و پرورش را در خود میبلعد. همانطور که سند تحول را به نام سند احمدی نژاد زدهاند، حال ۲۰۳۰ را هم سند روحانی قلمداد میکنند و این مسئله مصادف میشود با انتخابات ۹۶.
همان اشتباه مذکور، راه را برای توجیه سطحی باز میگذارد. وجدان جامعه از خود میپرسد: «آیا تربیت جنسی بد است؟» طرفداران میگویند: «ما این یک بخش را اجرا نمیکنیم.» دعوایی عبث صورت میگیرد. مخالفین ۲۰۳۰، سند تحول را هم درست نمیشناسد و باز هم قشر نخبگان در سکوتی مرگآور است. پیشتر که میرویم ایرادات دیگری وارد میشود. اجرایی بودن یا نبودن، دینی بودن یا سکولاریسم؟
رهنمون های رهبری ایرادات اصلی سند را معلوم میکند: «اولاً شایسته نیست کشوری که تمدن ۷۰۰۰ ساله دارد، کشورهای خردِ تازه به دوران رسیده برایش نسخه بپیچند.
ثانیاً غرب میخواهد دنیا را تک قطبی کند و راهکارش این است که فکرها به هم نزدیک شود. چه بستری بهتر از آموزش و پرورش میتواند این خدمت را به دهکدهی جهانی بکند؟! دهکدهای که کدخدایش دولتهای استکباریاند...» سال ۹۸ هم در دیدار با معلمان تأکید میشود که: «آنها میخواهند توسط ۲۰۳۰ در داخل کشور برای خودشان سرباز تربیت کنند.»
ماجرا عمیقتر از «اجرایی بودن یا نبودن» است. کمسوادی اساتید مربوطه در دانشگاه فرهنگیان، جدی نگرفتن موضوع سند توسط قشر تصمیمساز و نخبه و خیانت عدهای خاص باعث میشد نه معلمین، نه دانشجومعلمان و نه مردم، علت تقابل با ۲۰۳۰ را درست نشناسند و مهمتر آنکه با کتاب مقدس معلمین یعنی «سند تحول» بیگانه باشند؛ چنان که مسلمین با قرآن...!
و حال صحبتهای نماینده دفتر تحکیم وحدت در دیدار رمضانی با رهبری سوال جدیدی ایجاد میکند. شاکله یا مبنا؟ کدام در اولویت است؟ اصلاً آیا این مسئلهای جدید است؟
خیر. دوباره به تاریخ برمیگردیم. دوران وزارت نجفی را در دولت هاشمی به یاد آوردید. شخصی «تکنوکرات» با عقاید پراگماتیسمی. وی بدون توجه لازم به مبانی به دنبال شاکله است. برای همین است که با نگاهی ویژه به آموزش و پرورش شرق آسیا، بدون آنکه به بررسی فرهنگ کار و اشتغال در کشور بپردازد، از مدارس فنی-حرفهای و کارودانش نسخهبرداری ناقصی میکند که باعث میشود همچنان پس از سالها آموزش و پرورش ما درصد رضایت مطلوبی از این مدارس نداشته باشد؛ چرا که وقتی فرهنگ کار در کشور ما با ژاپن متفاوت است، بدیهی است که باید نسخهی ما نیز برای مدارس حرفهمحور متفاوت باشد.
برعکس آن هم در دوران خاتمی با وزارت آقای حاجی اتفاق میافتد. مبنا لیبرالیسم است که باید از نظر دولت در همه جوانب مدیریتی وارد شود. اما شاکله چگونه دیده شده است؟ چقدر روی شاکله فکر شده است؟ مثالی از آن دوره، حذف مربی پرورشی از مدارس است که نقد و نظر پیرامون آن در این بیان نمیگنجد. آموزش و پرورش ما از شاکلهی بیمبنا و مبنای بیشاکله ضربههای زیادی خورده است. چنانچه مبنایی باشد و عزمی برای شاکله، مسیری رو به جلو ترسیم میشود اما عکس آن صادق نیست.
سند تحول در مبنا قوی است، اما در شاکله نقدهایی بر آن است که اولاً طبیعی و ثانیاً لازم است. هرچند که باید به این نقدها توجه کرد اما آیا برطرف نمودن این نقدها باید باعث توقف و مانع اجرا شود؟
قطعاً خیر؛ اصلاح و اجرا دو جریان موازی و همزمانند. فراموش نکنیم که بهترین سندها در بستر اجرا، اشکالات اساسیشان پیدا میشود.
در پایان، حال که محیط آموزشی ما آنطور که باید نتوانسته سند تحول را برایمان روشن سازد، وظیفهی اطلاع دربارهی آن از گردن ما ساقط نمیشود و چهبسا اعتراضات صنفی که چارهی آن اجرای سند باشد! پس علیکم به قرائت و شناخت سند...