به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو-سیدرضا میرجعفری، «تو میآیی» مجموعهای است که از چهار نوشته استاد علی صفایی حائری و یک مصاحبه با وی فراهم آمدهاست. وی در این کتاب در بخش «ای قامت بلند امامت» مینویسد: شیعه با اعتقاد به امامت گره خوردهاست، با این طرح، راه خویش را در تاریخ آغاز نموده و در این راه، رنجها بردهاست. این تاریخ خونین تشیع و این جوشان شیعه است، که دستهای حاکمهای مسلط را خضاب کردهاست و افق را رنگین.
امروز در این نسل، ما امامت را پذیرفتهایم، ولی شاید طرح امامت و در نتیجه، امام زمان (عج) برای خود ما که شیعه هستیم، گنگ و مبهم باشد و به صورت میراثی از آن پاسداری شود؛ میراثی که هنوز عمق و ضرورتش را نچشیدهایم ( یا در حال چشیدن هستیم)، عمقی که گذشتگان با خون خود سرشار میکردند و ضرورتی که با هر ذره ذره از وجود خود گواهش میبودند، تا آنجا که دیوار کاخها را بر روی نعشهای خویش میگرفتند.
شاید بعضی، داستان امامت را داستان خویشاوندی و فامیلی، داستانی غمانگیز، داستانی محدود، حساب کنند، که شعاعش در محدوده خویش روشنگری است و سپس باید فراموش کرد و حتی احتیاجی به آن همه یادآوری و بازگو کردنش نیست.
و شاید بعضی دیگر این داستان را با داستان سلطنت و دنیا طلبی و محرومیت یک دسته وابسته به رسول، عوضی بگیرند. و شاید در دل خوشحال باشند که خوب شد، برای یک بار هم که شده نورچشمها در تاریخ داغ شدند و سوختند و کنار رفتند.
ولی مسأله ،نه مسأله دلسوزی و احساس است نه داستان سلطنت و محرومیت، که درست یک بینش مترقی از مسأله رهبری است؛ بینشی که معتقد است باید رهبر، جلوتر از زمان و امام زمان و جلودار زمان باشد، نه تنها آگاه از زمان و همراه آن. آن همه خون نه به خاطر خویشاوندی و دلسوزی ریخته شده و نه به خاطر محرومیت یک دسته نورچشمی و مقرب درگاه. شاید این گمانها ازآنجا برخاستهاست که ما امامت را مبهم مطرح کردیم و آثارش و مرزهایش و اثراتش را نشان ندادهایم و این طرح حکومتی را جدی نگرفتهایم و در نتیجه، همین طرح مبهم، باعث شده تا آنها که با زمینههای فرهنگی و میراث خونین تشیع آشنایی ندارند، مبهوت شوند که این همه داستان و این همه تکرار؟ و یا بیخیال بمانند و با لبخندی معنی دار، ما را به اساطیر ببندند و با افسانهها و خرافات، همسفر کنند و اگر خیلی با ما راه آمدند و انصاف به خرج دادند، ما را رویایی و ایدهآلیست قلمداد کنند که دور از واقعیتها، با خیال خود، عروسی راه انداختهایم و دختر حاک را با چوب چوپانی خویش ادب کردهایم، بی خبر از آن که این کوزه روغن بوده و نقش بر خاک.
ولی واقعیت همین است که شیعه با آن گره خورده و طرح حکومتی خود را بعنوان امامت، معرفی کردهاست که شیعه با آن گره خورده و طرح حکومتی خود را به عنوان امامت، معرفی کردهاست. و این طرحی است که میتوان توضیحش داد، ولی نمیتوان جز تمامیاش را پذیرفت. نمیتوان تجزیها ش کرد.
طرحهایی که امامت را برای چند نسل، بر اساس نص و سنت میگیرند و سپس شورایی حسابش میکنند. و طرحهایی که امامت را غیرقابل تحلیل میشناسند و بر اساس تعبد، با تمام ابهامش باورش میکنند.
تمام این طرحها، امامت را نفهمیدهاند و جایگاه و بنیادش را نشناختهاند و در تاریکی تیر انداختهاند، تا چه رسد به طرحهایی که آن همه خون و شور را رویا و احساس شرقی حساب کردهاند و داستان دلسوزی خانوادگی و پیوندهای قومی را محور تحلیل خویش ساختهاند.
شاید این همه طرح و تفسیر و تأویل از آنجا مایه میگیرد که ما حکومتها را در همین مایههای موجود دنبال میکنیم و در میان همین سیستمها نقد میزنیم و میبینیم که هیچ کدام از اینها با امامت نمیخواند. و این است که گاهی شیعیترین ما سر مسأله، با غمض عین میگذارد و فرار میکند. و یا میماند و تخفیف میدهد، تا مورد قبول عقلای قوم و روشنفکران خلق بشود.
ما اگر جایگاه امامت را بشناسیم و ضرورتش را لمس کنیم، بر اساس همان ضرورت، وجود امام زمان را احساس میکنیم و از زیر بار اشکالهای بنی اسرائیلی آزاد میشویم و بر اساس همان ضرورت و احساس، به عشقی از امام میرسیم و آن هم نه عشقی ساده و سطحی، که عشق شکل گرفته و جهت یافته تبدیل شده به حرکت و به سازندگی مهرههایی که این حکومت سنگین و بلند، به آن احتیاج دارد. ما باید جایگاه امامت، ضرورت امام و البته احساس و عشق شکل گرفته به این مفهوم بلند و قامت بلند را بشناسیم.
کتاب «تو میآیی» اثر علی صفایی حائری تبیینی کاربردی از همین حقیقت و البته نگاهی متفاوت و روشنگر به مسئله امامت و امام زمان (عج) است.