داستان سفرنامه اميرخاني از جایی شروع میشود که وی برای زیارت به مشهد الرضا مشرف میشود و در آنجا یکی از دوستان ادیب و اساتید دانشگاهی در افغانستان را ...
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ «راه رفتن در شهر هرات گام زدن در تاریخ است. انگار که فرصتی برای تو فراهم آمده باشد تا ایرانِ هشتاد سالِ پیش را ببینی. از سیزده-هشتاد و هشت(1388)، صاف بیافتی در سیزده؛ هشت(1308).»
«جانستان،کابلستان»؛ روایت سفر به افغانستان. سفرنامه رضا امیر خانی است به قلم و روایت خودش از سفری که در سال 88 به کشور دوست و همسایه، افغانستان داشته است.
کسانی که داستانِ سیستان، سفر نامه قبلی امیرخانی را خوانده اند قطعا مشتاق ترند برای خواندن این یکی سفر نامه.
سفر نامه ای که به خلاف سایر کتاب های این ژانر، به مدد نثرِ روان، ساده، طناز و پر از جزئیات به در بخور! خواندنی است و سخت می توان از آن دل کَند.
شیوه نگارشی که مختص به خود امیرخانی است. رضا امیرخانی متولد 1352 است. وی در دبیرستان علامه حلی درس خوانده است و در 18 سالگی اش اولین رمان خود را نوشت: ارمیا»، که با استقبال اهالی قلم روبرو شد و نوید ورود یک نویسنده تازه نفس را می داد.
قطعا خواندن اتفاقاتی که در طی سفر به کشور بکری همچون افغانستان روی می دهد، جذاب و دوست داشتنی است. کشوری که مردمی شریف و غریب دارد و البته بس قریب! آن هم وقتی نویسندگان درباره سفرشان به فرانسه و انگلیس و آمریکا و... می نویسند و حال آنکه در همسایگی ِ ما کشوری است جنگ زده، با مردمانی که به زبانِ خودمان صحبت می کنند و از قضا ایرانی ها را بسیار دوست می دارند و اصلا لازم نیست برای ارتباط بر قرار کردن با ایشان خیلی به زحمت بیفتی.
«و راستی تخته بندِ جان جوان مرد بودن نیکوتر نیست از شهروندِ جامعه ی جدیدیان بودن؟ حتی اگرکد شناسایی و کدملی ندهندت که گمنامی صفت اولِ جوان مرد است... جوتن مرد مردمی هستند مردمِ این دیار.»
داستان این سفر نامه از جایی شروع می شود که امیرخانی برای زیارت به مشهد الرضا مشرف می شود و در آنجا یکی از دوستان ادیب و اساتید دانشگاهی در افغانستان را می بیند و وقتی می خواهد درباره وضعیت کشور ترکمنستان برای سفر به آن دیار از او سوالی بپرسد، زبانش نمی چرخد و و به استاد می گوید که انشاءالله به همین زودی ها به افغانستان مشرف می شود! و آن استاد هم می گوید: قدم بر چشم! اگر تشریف آوردید حتما با بنده تماس بگیرید تا در دانش گاه هرات هم از وجود شما استفاده کنیم.
به این صورت رضا امیر خانی عازم سفر به افغانستان می شود و البته همین تعارف استاد افغان، در طول سفر کلی برایش راه گشایی می کند. «هرات نه شهر ناژوان هاست، نه شهر مناره های خون آلود... نه شهرِ حصار ها و دروازه هاست و نه شهرِ جنگ ها و غارت ها... نه آن چنان است که مستشرقانِ دی روزی دیده اند و نه این چنین که غربیان و شرقیانِ ام روزی می بینند... برای رفتن به هرات، یک قطعه عکس سه در چهار،گذرنامه و مدتی معطلی در کنسول گری و مرزِ دوغارون، کفایت می کند.
ما همین گونه به هرات رسیدیم...»
جانستان کابلستان در 9 فصلِ مور و تیمور (پیش در آمد)، مشهوراتی هرات، متواتراتی هرات، تحریراتِ هرات، زائر زار و نزارِ مزار، بلخ؛ الخ...، تقابل با کابل، انتخابیات و بلاکشِ هندوکش نگاشته شده است. اگر بعد از خواندن کتاب، در دلتان علاقه و کشش عجیبی نسبت به افغان های عزیز پیدا نکردید، یا به شدت دلتان نخواست که راهیِ سفری بی پایان به این کشور عجیب شوید...
در وجود ذی جود خود شک کنید! چون می توان گفت بی شک همه این اتفاقات یا حتی بیش از این بعد از خواندن جانستان کابلستانِ رضا امیرخانی رخ می دهد. خواندن این سفرنامه خواندنی را به همه توصیه می کنم. در هر سنی.
آن هم در شرایطی که دید نود درصد یا بیشتر از اینِ مردم کشورم نسبت به افغانستان و مردمِ شریف آن شهروند درجه دهم است و آن ها مردمی غیر قابل اعتماد و حتی گاهی منزجرکنننده می دانند.
کشوری که زمانی نه چندان دور جزئی از خاک ایران بوده است و حال هم به واسطه زبان، مذهب و بسیاری از نقاطِ اشتراک دیگر همچنان بخشی از ایران است.
نمیدانم این دیدگاه نتیجه تلاش های پیدا و پنهانِ مستکبرانِ عالم است یا غلط دیدنِ ما یا کم کاریِ فرهنگیان افغان!؟ ولی حداقل اتفاقی که در مخاطب رخ می دهد تغییر این دیدگاه غلط و درست تر شدن آن است.
«هر بار وقتی از سفری به ایران بر می گردم، دوست دارم سر فروبیافکنم و بر خاک سرزمین م بوسه ای بیافشانم، این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. برعکس، پاره ای از تنم را جا گذاشته بودم پشت خطوط مید این بریتانیای کبیر! پاره ای از نگاه من، مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه... بلاکشِ هندوکش ...».
این کتاب در سال 1390 توسط نشر افق و با قیمت 6500 تومان راهی کتابفروشی ها و کتابخانه ها شده است.