به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، دومین جلسه کلاس هنر و نثر با حضور یوسفعلی میرشکاک در سالن آمفی تئاتر موسسه هنری – رسانه ای اوج برگزار شد.
متن کامل سخنرانی میرشکاک به شرح زیر است:
نثر مفصلی است در ادبیات معاصر به نام شعر آزاد که از آنجا می شود هم به نثر و هم به شعر حرکت کرد. تجربه به ما نشان داده است که شعر آزاد بر خلاف آنچه نشان می دهد از غزل سرایی و قصیده سرایی دشوارتر است؛ شعر آزاد از دو جادوی وزن و قافیه خالی است. کاری که وزن و قافیه برای شعر انجام می دهد این است که کلام را در ذهن به جریان می اندازد.
مسئله ای که در شعر «ای کاروان آهسته ران که آرام جانم می رود، آن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود» وجود دارد، باعث می شود ما تسلیم آن شویم؛ در درجه اول موزون بودن این شعر است، مسلماً هر کلام موزونی شعر نیست، ولی وزن به تنهایی ذهن انسان را اغفال می کند و این ویژگی موسیقی است که در شعر تسری پیدا می کند؛ هر شکلی از موسیقی جهان، خود به خود از راه گوش ذهن مخاطب را تصرف می کند.
بسیاری از افراد در دنیا موسیقی هایی گوش می کنند که معنای کلام آن را متوجه نمی شوند و فقط اسیر سیالیت موسیقی هستند و نمی دانند برای چه آن موسیقی را گوش می کنند و لذت می برند. توازن موسیقی در شعر باعث انتقال آن از قرنی به قرن دیگر است تا زمانی که فرهنگ یک کشور عوض شود؛ عوض شدن یک فرهنگ مستلزم عوض شدن زبان آن کشور است و تا زمانی که ما فارسی زبان هستیم شعرهای حافظ و سعدی را خواهیم شنید.
زبان فارسی غالباً موزون است و عبارات بی وزن در این زبان نداریم؛ ترکیب کلمات در زبان فارسی باعث دستیابی به شعر می شود. در قاعده زبانی زبان عراق عجم قالب شده است و برخی از شعرهای ما زبان خراسانی گذشته است.
یکی ازمواردی که زبان را به شعر نزدیک می کند، این است که تبانی بین کلمات به نحو زیبا بر هم بخورد.
انسان به هر چیزی که پنهان تر باشد؛ چون به راز نزدیک است، رغبت بیشتری پیدا می کند. اینکه در شرق قبل از آمدن دین قصد داشتند زنان را باحجاب کنند برای این بود که قصد داشتند با این مسئله همانند راز برخورد کنند؛ حتی معماری شرق نیز از این مسئله منشا می گیرد.
افعال کمکی یکی از مرزهایی است که بین زبان فارسی کنونی با فارسی کهن فاصله می اندازد و بسیاری از شاعران زمانی که می خواهند شعر آزاد بگویند افعال کمکی به کار می برند؛ در حالی که فعل تا حد امکان باید مطلق بوده و باعث گسستگی در ذهن مخاطب نشود.
زبان عراق عجم با زبان خراسانی ها تفاوت اساسی داشته است؛ واژه های عربی جایگزین واژه های فارسی شده است و ما اگر بخواهیم به شعر حر، یا شعر آزاد دست یابیم، برای جبران فقدان وزن و فاقیه چاره ای نداریم جز روی آوردن به آرکائیزم نداریم. آرکائیزم در شعر می تواند هم بدون وزن و فاقیه به ما کمک کند و هم با وزن و قافیه.
اگر می گوییم از زبان آرکائیزم بدون وزن می توانیم استفاده کنیم منظورمان وزن عروضی است؛ چون زبان فارسی در کل وزن دارد و وزن عروضی از زبان عربی گرفته شده است اما زبان فارسی از زبان عربی عروضی تر و موسیقیایی تر است. برای ذهن انسان فارسی زبان عربی قالبا بی وزن به نظر می آید؛ شعر عربی تنها با قافیه به سرانجام می رسد ولی شاعر در زبان فارسی اجازه چنین کارهایی را ندارد.
اکثر ایرانی ها در قرآن خواندن زمانی که باید کسره به کار ببرند بی اختیار فتحه و یا ضمه به کار می برند و این مسئله به ذات زبان فارسی بر می گردد.
در حال حاضر سیاست وضعیت همه مسائل را روشن می کند؛ یک زمانی برخی از افرادی که الان کاندیداهای انتخابات شده اند می گفتند نصرالله مردانی، حافظ روزگار ماست به همین دلیل قیصرامین پور نقدی بر روی آثار نصرالله مردانی نوشت. ما ایرانی ها اگر شرایطی به وجود بیاید دوست داریم حافظ، فردوسی، سعدی و ... جدید داشته باشیم. یک زمانی این مسئله برعکس بود و چون فکر می کردیم حضرت محمد (ص) خاتم انبیاء است پس باید در بقیه امور نیز خاتم داشته باشیم. ایرانی ها دور کلیشه میگردند و همین مسئله باعث شده است که ما شاعر زیاد داشته باشیم.
ما بالاتر از حافظ شاعری نداریم. واژه هایی در دیوان حافظ وجود دارد که در شاعرانه ترین جایگاه قرار گرفته اند و رنگ و بوی شاعرانه پیدا کرده اند. فضایی که واژه در آن قرار می گیرد، می تواند گوشخراش ترین واژه ها را به یک صورت شاعرانه تبدیل کند.
ما ایرانی ها روبه روی صفحه سفید کاغذ منتظر الهام هستیم؛ در حالی که بعضی افراد فضای الهام را بازسازی می کنند.
در شعر به کار بردن ترکیب هایی که به شاعر کمک می کند تا مخاطب را تحت اختیار خود بگیرد، بسیار مهم است؛ به طور مثال نیما درشعری واژه روز شیرین را به کار می برد در حالی که شیرین برای حس چشایی و روز برای حس بینایی است و استفاده از این ترکیب قدرت تصرف در مخاطب را به شاعر می دهد.
اگر ذهن کسی موزون است و می داند که در فضای موزون می تواند حرفی برای گفتن داشته باشد، ضرورتی برای ورود به شعر آزاد ندارد. شعر آزاد از حیث نقد باید باستان گرایانه باشد و وزن در آن پنهان باشد.
پیروان شاملو بیشتر از پیروان نیما یوشیج هستند اما پیروان نیما اخوان، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری است و چون شاملو حاضر به یاد دادن به دیگران نبود در بین پیروانش نمی توان افراد مانند سهراب سپهری و .... پیدا کرد.
با زبان عراقی امروز نمی توان شعر آزاد گفت؛ تنها فروغ فرخزاد یک شعر با این زبان دارد که آن شعر را هم بسیاری از افراد با شعر انتظار اشتباه گرفتند.
برای اینکه به باستان گرایی در زبان برسیم ناچاریم کلیله و دمنه، قابوس نامه، تاریخ بیهقی و... را تا حدی مطالعه کنیم که بدانیم معادل کلاسیک هر واژه ای چیست؛ اگر شاعر از این مسئله آگاهی نداشته باشد اثرش در تاریخ ماندگار نخواهد شد. ما حرف های بسیاری برای زدن داریم اما اگر حرف مان شکل و قالبی نداشته باشد مخاطب جذب نمی شود. همه آدم ها درد دارند و توانایی بیان درد است که به کار شاعران شکل می دهد.
زبان صورت های مختلفی پیدا می کند؛ در زبان فارسی برای شعر شکل کلاسیک بدون در نظر گرفتن سبک وجود دارد. زبان شعر فارسی را خراسانی، عراق عجم و نیمایی خراسانی و عراقی و شعر بی وزن تشکیل می دهد.
آیا برای بیان دردهایمان حتما باید شاعر باشیم؟ بله، چون بیان دردها تنها در قالب شعر است که در تاریخ ماندگار می شود. بیان وقایع ساده در شعر تعالی پیدا می کند.
دعوای خانوادگی حافظ با همسرش در شعر صبح دم مرغ چمن با گل ناخواسته گفت، ناز کم کن که در این باغ کمی چون تو شکفت به یک پدیده فراتاریخی ارتقا پیدا کرده است؛ بیان شاعرانه باعث مانیایی یک مسئله می شود.
اگر نیروی تعمیم دادن مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی به تعالی را داشته باشیم، هنرمند به شمار می رویم؛ وگرنه در طول تاریخ از وقایع مهم به گونه ای یاد کرده اند که حال مخاطب را بر هم می زند. متاسفانه در تبلیغات سال های اخیر زیاد از شعر استفاده می شود و چون هدف شان تنها تبلیغات است شعرها را اشتباه می نویسند.
حافظ به خاطر گفتن مطالب عرفانی، عارف نشده است؛ چون اگر اینطوری باشد شیخ روزبهان شیرازی و لاهیجی از حافظ عارف تر هستند. حافظ نقاش خوبی نیست بلکه آیینه ساز ماهری بوده است. کار شاعر آیینه سازی است.البته شعرای بزرگ کسانی هستند که اگر شعری برای معشوق زمینی خود سروده اند، این شعر بی درنگ رنگ فضاهای آسمانی و حقیقی پیدا می کند.
حسین یوسف زمانی قبل از انقلاب برای گوگوش آهنگی ساخته بود؛ چون آهنگ سازان در شعرها دیده نمی شوند بسیاری از آهنگ سازان قبل از انقلاب در کشور مانده اند. این آهنگ قبل از انقلاب کار نشد و بعد از پیروزی انقلاب در دوران مسئولیت محمد هاشمی بر صدا و سیما قرار شد من بر روی این آهنگ کلام بگذارم و به خاطر دعوایم با محمد هاشمی پخش سروده هایم از تلویزیون ممنوع شد. تلویزیون مانند ارتش است و اگر یک مسئول یک موردی را در ارتش منع کند تا آخر ممنوع است و هنوز هم پخش سروده های من در تلویزیون ممنوع است.
اختلافاتی که در نسخه های مختلف حافظ وجود دارد، تقصیر کاتب و .... نیست؛ حافظ مهندس کلمات بود و مرتب واژه ای جدید در ابیاتش به کار می برد.
حسین منزوی بسیار لجباز بود؛ در یکی از شعرهای حسین منزوی کلمه ای را پیشنهاد دادم ولی می گفت چون این کلمه به ذهن تو رسیده است قبول نمی کنم؛ در حالی که اگر حافظ بود قطعا قبول می کرد.
مفردات می توانند انرژی شعر را بالا و پایین کنند؛ شاعر نه قصیده سرا و مثنوی سرای قوی است بلکه شگرد حافظ سرودن غزل است. اغلب غزل های سعدی از اول تا پایان یک مطلب را بیان می کند در حالی که غزل های حافظ اینگونه نیست. هنر حافظ این است که بیت به بیت اشعارش به گونه ای است که همه موارد را بیان می کند.
اگر فردوسی زبانی را که در اشعارش وجود دارد به کار نمی برد، امروزه ما عرب زبان بودیم. اگر شاعران عرب، زبان عربی را مستعد نکرده بودند مطمئنا این زبان ظرف وحی نمی شد.
هنر به معنای حقیقی فراسوی نیک و بد است. نیچه می گوید اگر هنر نبود ما در تنگنا می ماندیم.
خیلی از شاعران از چند موسسه پول می گیرد تا برای ائمه پول بگیرد در حالی که در کتاب های قبلی همان شاعران اثری از شعر آیینی وجود ندارد. تا قبل از اینکه اولین غزلی که از امام خمینی (ره) منتشر شود هر روز در حوزه هنری و کیهان و ... مشکل داشتیم؛ امام (ره) می گفتند زبان شعر بالاترین زبان هاست. شاعر را نمی توان به دروغگویی متهم کرد و در زبان شعر، شاعر به عالم دیگری می رود.