گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ «پدر، پسر، روح القُدُس تجلی عشق علوی و شور حسینی» عنوان کتابی است که توسط محمدرضا زائری و به همت مرکز مطالعات راهبردی خیمه منتشر شده است؛ «خورشید درخشان ولایت در چشم منتظر مسیحی»، «أنا المسیحی أبکانی الحسین»، «نگاهی به مجموعه امام علی صدای عدالت بشری»، «چه عشق و چه نفرت معرفت می خواهد»، «مدرسه عاملیه بیروت و مجالس عاشورایی» و «ادای دین به نهج البلاغه» عناوین این کتاب است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
نقل کرده اند که در میان راه وقتی یاران حضرت از تشنگی بی تاب بودند حضرت دستور دادند در نقطه خاصی کنار دیر یک راهب مسیحی زمین را بکنند، پس از آن قطعه سنگی پیدا شد، ولی هر چه کردند نتوانستند آن را کنار بزنند، راهب مسیحی که کنجکاو بود پیش آمد و با چشم خود دید که علی (ع) سنگ را برداشتند و آب زلال از زمین جوشید. راهب جلو آمد و به حضرت گفت ما از پیشینیان خود شنیده بودیم که در این نقطه سنگی بر چشمه آب هست که جز رسول خدا یا وصی رسول خدا بدان دسترسی ندارد و من سالهاست اینجا انتظار می کشم تا وصی پیامبر را ببینم؛ او سپس به آن حضرت ایمان آورد و با لشکریان حضرت همراه شد و در جنگ به شهادت رسید.
اما در حادثه کربلا و مراحل مختلف قیام و شهادت امام حسین (ع) از آغاز حرکت تا اسارت اهل بیت و بازگشت به مدینه بارها ذکر مسیحیان به میان می آید که اغلب خیر است و از آنان به نیکی و در همراهی و همدلی با سیدالشهدا (ع) یاد می شود.
حضور وهب نصرانی و مادر و تازه عروسش در کربلا، با وجود برخی اختلاف ها در این نقل تاریخی مشهور، از این نمونه هاست. چنین است که وقتی این جوان از سیدالشهدا (ع) اجازه میدان گرفت و به شهادت رسید دشمن سر بریده اش را به سوی خیمه گاه پرتاب کرد. مادرش سر بریده را برداشت و بوسید و گفت: «خدا تو را روسپید کند که مرا نزد فاطمه زهرا رو سپید کردی» و سپس سر بریده را به سمت دشمن انداخت که: «ما آنچه را در راه خدا بدهیم پس نمی گیریم و سپس خود با چوب خیمه به پیکار با دشمن پرداخت و کشته شد.»
داستان دیر راهب نیز از موضوعات تاثیرگذار و مشهوری است که در ذکر مصائب کربلا مورد اشاره قرار می گیرد. نوشته اند، زمانی که کاروان اسیران کربلا شامگاهان به منزلگاهی به نام «قنسرین» به کنار صومعه راهبی مسیحی رسیدند و توقف کردند، راهب دید که نوری از سر بریده به آسمان می رود، از این رو آمد و با پرداخت 10 هزار درهم سر را تا صبح به امانت گرفت. در برخی نقل ها آمده که سر را بوسید و از خاک و خون شست و با آن سر بریده مناجات می کرد و قسم می داد که با او سخن بگوید و از حضرت پیمان گرفت که شفیع او باشند و سپس شهادتین بر زبان جاری کرد و ایمان آورد.