گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- سرکار خانم میخچی *؛ روز سوم مرداد طبق قرارهای قبلی به سهشنبههای مهدوی رفتیم. در راه برگشت امین آقا به ما گفت: بچههای موسسه برای ماه آینده یعنی دوم شهریور میخواهند بروند اردوی جهادی. اگر خدا قسمت کند من هم قصد رفتن دارم.
هدفشان ساخت حمام و دستشویی در روستایی دورافتاده در گیلانغرب بود که تنها دو خانوار در آن زندگی میکنند.
یک هفته گذشت. وقتی امین آقا از سه شنبههای مهدوی برمی گشتند حال و هوای عجیبی داشتند. به من میگفت: فردی به نام آقا صادق مدیریت گروه جهادی را بر عهده دارد و برای تکمیل لیست بیمه به من هم گفته تا مدارکم را ببرم. همین جا بود که تصمیم نهایی اش را برای رفتن به اردو گرفت.
چند روز قبل از رفتنش درباره کتابی حرف زد که در مورد یکی از شهدا خاطرات جالبی نوشته بود. شهیدی که قبل از شهادتش توانسته بود دیوارهای نیمه کاره منزلش را کامل کند. افراد زیادی به او میگفتند که بهتر است ابتدا دیوارهای حیاط منزلش را تمام کند و بعد به جبهه برود. شهید در جواب این افراد میگفت: من هیچ وقت با چشم بد به زن و بچه کسی نگاه کرده ام و خداوند هم زن و بچه و زندگی من را از چشم ناپاک دور نگه میدارد. بعدتر او شهید میشود و دیوارهای خانه ناتمام میماند. ولی هیچ چشم ناپاکی خانه و اهالی منزل او را ندید.
امین آقا تا لحظه آخری که از تنها دخترمان بهار خداحافظی میکرد میگفت: من میرود جهاد و بر میگردم و تو خیر و برکت کار جهادی را توی زندگی مان میبینی. امین آقا رفت جهاد ولی...
*همسر شهید جهادگر امین شیرازی