گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ همزمان با فعال شدن مجامع حقوق بشری سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی ایران مبنی به رسمیت نشناختن حقوق همجنسبازی و همصدایی همزمان یک اصلاحطلب و مجرم فتنه 88 در ایران با آنها با سید کمیل حسینی استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه جنسیت و جامعه در این مورد به گفتگو پرداختهایم. حاصل چندین سال کار نظری و پژوهشهای آقای حسینی، فعالیتی است با عنوان: «جامعهی جنسیتزده (sexualized society).
بعدتر همین مطالعات و دیگر کارهای پژوهشی مرتبط را به عنوان مشاور کارگردان در فیلمهای مستند «پشت صحنه» و «بازگشت گمورا» مورد استفاده قرار داد. او کارگاهها و سخنرانیهای بسیاری در دانشگاهها و مراکز گوناگون درباره رابطه جنسیت و جامعه داشته است. بخش سوم این گفتگوی تفضیلی در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
نظام سرمایهداری در حال انگزنی به طبیعت و انگزدایی از انحراف زنا، کودک آزاری و همجنسبازی برای سود بیشتر است
حمایتهای سیاسی و قانونی کشورهای پیشرفته از همجنسبازان چگونه تحلیل میشود؟
ما شاهد هستیم که عدهای برای به دست آوردن منافع و سود بیشتر با دستاویز قرار دادن عدهای ناچیز از افراد که ممکن است بر اثر تربیت غلط و محیط نامناسب نه بحثهای زیستی دچار انحراف گردیده باشند که باید توسط روان درمانی، گروه درمانی و رفتار درمانی و ... درمان گردند در صدد هستند این رفتار قبیح را عادیسازی کنند تا به مطامع خود برسند و با مظلومنمایی و تاکید بر آن دسته افراد منحرف محدود جواز این اعمال را برای فضای عمومی بگیرند.
کما اینکه ما در این بین شاهد آن هستیم که یک قبحزدایی از این عمل صورت گرفته است برای نمونه قبلا به این افراد در آمریکا لفظی به معنای چوب خشک میگفتند و یا با الفاظی با وجه منفی مورد خطاب قرار میگرفتند اما هم اکنون از الفاظی با معنی غرورآمیز و شاد و سرخوش از این دسته یاد میکنند و یا در خیابانها رژه افتخار میروند.
در مرحله بعدی به رسمیسازی و قانونیسازی این رفتار در قانون و نهادهای حاکمیتی پرداختهاند و نه تنها توانستهاند مجازاتها و محدودیتهای قبلی را سلب نمایند بلکه امتیازاتی به دست آورند. و حتی جالب اینجاست که دارند به این سمت حرکت میکنند تا افراد دگرجنسگرا(روابط طبیعی) را همجنسترس بنامند و حتی به آنها انگ انحراف بزنند و آنها را دچار مشکل بدانند.
و البته ادامه این روند لجام گسیخته و وحشی در تغییر اسلوبها و ساختارهای جنسی بدون هیچ نظام اخلاقی میتواند به عادیسازی انواع انحرافات جنسی از رابطه جنسی با حیوانات، رابطه با محارم، حتی سوء استفاده جنسی، تجاوز جنسی و کودکآزاری و... باشد کما اینکه در یک قدم آشکار برخی واژه کودککام را یعنی کسی که کامش به کودک میرود را برای کودکآزار استفاده کردهاند(در حالیکه گاهی واژهها خود حکایت از فشاری اجتماعی نسبت به یک انحراف دارند) یا واژه کارگر جنسی به جای روسپی و تنفروش استفاده کردهاند و یا شاهد کاهش برخی مجازاتها نسبت به متجاوزان به عنف در برخی کشورها بودهایم و موارد بیشمار دیگر.
اما در بررسی ساحت دیگر انسانی یعنی بعد معنوی. میتوان به این نکته رسید که عدم فهم از هستی و عدم اعتقاد به خداوند و ظرفیتهای انسان در رشد و تعالی روحی و اخلاقی و عدم پیروی از دستورات دینی میتواند از عوامل موثر دیگر بر ایجاد همجنسبازی در فرد و یا جامعه گردد.
لفظ همجنسبازی صحیح است نه همجنسگرایی
حال ما باید از لفظ همجنسباز برای این افراد یا همجنسگرا استفاده کنیم؟
اگر با توجه به اشارهای که در طول بحث به اهمیت بار ارزشی الفاظ به کار رفته در اشاره به مفاهیم و موضعات مختلف بخواهیم به این بیندیشیم که آیا باید از لفظ همجنسبازی استفاده کنیم و یا همجنسگرایی؟ میتوان با توجه به عوامل فوقالذکر به این نتیجه رسید که لفظ همجنسباز صحیحتر است زیرا همان طور که گفته شد بعد جسمی نقشی در این موضوع ندارد و عوامل روانی میتواند تنها دستهای بسیار کوچک را درگیر این مسئله نماید که باید آنها را با روشهایی درست درمان کرد ولی اکثریت بسیار قاطع این افراد، افرادی میباشند که بر اساس عوامل خانوادگی و گروه دوستان و عوامل اجتماعی و رسانه و غیره درگیر این انحراف شدهاند.
چنانچه بررسیهای سال 1985 نشان داد 30 درصد لزبینها پس از 35 سالگی رو به جنس مخالف میآورند و 45 درصد از آنان نیز قبل از همجنسبازی، ازدواج کرده بودند و 20 درصد لزبینها نیز کمتر از 3 سال باهم زندگی میکنند. در واقع افراد در گیر با این انحراف اساسا از لحاظ جسمی و روانی دگرجنسخواه هستند اما تربیت نادرست و فضای اجتماعی اشتباه و ... او را به سمت رابطه با جنس موافق برده است او گرایشی ذاتی به این موضوع ندارد بلکه این گرایش را عمدتا عوامل انحرافی فردی و اجتماعی ایجاد کرده است فلذا به کار بردن لفظ همجنسباز صحیح است که بعد منفی و بازدارنده اجتماعی نیز دارد نه واژه همجنسگرا که این موضوع را به عنوان یک گرایش میپذیرد و یک مشروعیت بخشی در آن هست.
نتیجه زنا بحران هویت و نابودی حرث و نسل است
حال ممکن است این سوال برای مخاطب ایجاد شود که چرا همجنسبازی را باید یک انحراف تلقی کرد؟
برای پاسخ به این سوال میتوان هم نگاه دینی داشت و هم غیردینی. در استدلال دینی چون در فضای دین این امر تحریم گردیده و با توجه بر سیطرهای که خداوند بر ابعاد مختلف وجود انسانی چه مادی و اجتماعی و چه روانی، روحانی و عرفانی دارد و تاثیر و تاثر رفتارها را بر این ابعاد انسانی میداند.
از سویی قرآن کریم زنا را عامل نابودی حرث و نسل میداند، با همجنسبازی و شکل گیری خانوادههای همجنسباز که کودکی به فرزندخواندگی آنها در میآید و یا از طرق مشابه کودکی به آنها داده میشود، اصل و نسب و نسل نابود میشود و مهمتر اینکه فرزندان خانوادههای همجنسباز اغلب دچار بحران هویتی و سرخوردگیهای شدید هستند و همیشه از خود میپرسند در حالیکه به طور طبیعی انسان از یک پدر با جنسیت مذکر و یک مادر با جنسیت مونث متولد میشود چرا موجودیت او با شکل طبیعت متفاوت است؟ چرا او همچون دیگران از محبت پدر یا مادر واقعی محروم است؟ پدر یا مادر بزرگ عمو عمه و بستگان او چه کسانی هستند؟ لذا این امر به شکلی عبادی امری قبیح و انحرافآمیز تلقی میگردد که مباحث مبسوط به این حوزه نیاز به اعمال نظر متخصصین دینی دارد.
تضاد با آناتومی بدن و چرخه زیستی انسان، انواع بیماریهای روحی و جسمی از ایدز تا خودکشی و آزار جنسی ارمغان همجنسبازان برای جامعه است
دلایل غیردینی انحراف بودن همجنسبازی کدامند؟
برای پاسخ به این پرسش نیز باز باید به سراغ آن پنج بعد انسان رفت و تاثیر همجنسبازی را بر آنها بررسی کرد و دید آیا این امر تاثیر مثبت بر ابعاد گوناگون انسان دارد و یا منفی؟
ابتدا در بعد جسمانی به وضوع مشخص است که طبیعت تکوینی بشر در مقابل همجنسبازی قرار گرفته است به این بیان که هیچ تمهید طبیعیای برای رابطه میان دو زوج همجنس چه مرد و چه زن در طبیعت قرار نگرفته است و نه تنها این امکان وجود ندارد بلکه روابط همجنسبازانه میتواند باعث انواع بیماریهای مزمن مقاربتی و غیرمقاربتی گردد.
چنانچه در بسیاری از منابع یکی از فرضیات قوی در زمینه گسترش و اپیدمی شدن ایدز به رشد انفجارگونه رفتارهای همجنسبازانه بعد از انقلاب جنسی آمریکا نسبت داده شده است. کما اینکه خود رفتار همجنسبازانه از نوع دخول به مقعد و یا وارد کردن شی خارجی به بدن برای شبیهسازی رابطه جنسی میتواند موجب انواع بیماریها گردد و بسیاری موارد دیگر.
هر چند ممکن است برخی از همجنسبازان علاقمند به روابط کامل نباشند و تنها ملاعبههای جنسی برای تلذذ آنها کافی باشد اما به هر حال انجام روابط جنسی اورال و انتقال ترشحات و همچنین عوامل زمینهای مانند محیطهای آلوده و آلوده بودن این افراد به بیماریهای مختلف به دلیل روابط جنسی متعدد با افراد متنوع و مواردی دیگر امکان وجود آسیبها و بیماریهای جنسی در آن افراد را افزایش میدهد.
چنانچه بر اساسا برخی آمارها حتی در روابط همجنسبازانه زنانه لزبینها 19 بار بیشتر از زنان دگرجنسخواه به بیماری سیلس و 2 برابر بیشتر از آنها به عفونتهای دستگاه تناسلی مبتلا میشوند. میزان ابتلای این دسته از زنان به قارچها و بیماری گال نیز 4 برابر نسبت به زنان دگرجنسخواه بیشتر است.
زنان همجنسباز 3 برابر بیشتر از دیگر زنان به سرطان سینه مبتلا میشوند؛ در آمریکا 104 هزار لزبین مبتلا به سرطان سینه هستند که هرساله 7000 نفر به تعدادشان اضافه میشوند.
مطالعات پزشکی در سال 1998 در آمریکا نشان داد که 30 درصد از لزبینها حامل ویروس زگیل دستگاه تناسلی هستند که 90 درصد از این حاملان مبتلا به سرطان رحم میشوند. در سال 1994 نیز آمارها نشان میدهند میانگین سنی زنان لزبین 45 سال است و تنها 23 درصد از آنان بالا 64 سال عمر میکنند، 20 درصد از آنان در اثر خشونت و 1/7 درصد به علت ابتلا به بیماری ایدز میمیرند.
اما در زمینه بعد روانی انسان با تاکید بر اینکه هیچ یک از ابعاد پنج گانه بشر از یکدیگر جدا نیستند و همه این اجزا با یکدیگر رابطه دیالکتیک دارند برای نمونه بیماریهای روانی بر بعد جسمی بشر نیز تاثیر میگذارند. میتوان افزود که بسیاری از همجنسبازان دچار اختلالات روانی و انواع سرخوردگی و کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس میباشند.
استرسهای روانی و عدم توازن روانی و روحی میتواند مشکلات گوناگونی را برای ایشان ایجاد کند و حتی آنها را دچار آسیبهای اجتماعی دیگر مانند مصرف مواد مخدر و اعتیادآور گرداند.
در سال 1984 مؤسسه ملی سلامت لزبینها آماری به شرح زیر منتشر کرد:83 درصد از لزبینها به صورت متناوب مشروبات الکلی مینوشند،47 درصد از آنان ماریجوانا و 30 درصد سیگار میکشند و یا در آمارهایی بیش از 50 درصد لزبینها(جمعیت نمونه 2000 نفر بوده است) به فکر خودکشی افتادهاند و 18 درصد هم دست به خودکشی زدهاند تحقیقات سال 1990 بر روی 90 زوج لزبین نشان میدهد که 40 درصد آنان خشونت را در روابط خود تجربه کردهاند و در تحقیق سال 1985 از 1109 لزبین مشخص گردید که بیش از نیمی از آنان توسط شریک جنسی خود مورد آزار قرارگرفتهاند.
همچنین 15 درصد از لزبینها به منظور کسب لذت جنسی به شکنجه و آزار طرف مقابل خود پرداختهاند که همه اینها نشان از عدم ثبات روانی و عدم سلامت جنسی و روانی آنها میباشد. در واقع انسان یک کل بهم پیوسته است و برای نمونه وقتی کسی در فضای اعتقادی و گرایشات خود دچار انحراف میشود این موضوع میتواند باعث شکستها و آسیبها و نگرانیها و استرسها در عرصه زندگی او گردد و او خود را تنها، پوچ و بیپناه ببیند و دست به خودکوشی یا اعمالی شبیه با آن بزند.
همجنسبازان به خانواده میتازند/ تجردهای قطعی، تنهاییها، خودکشیها و خشونتها تنها برخی تجربههای غرب در حوزه همجنسبازی است
در حوزه گروههای اجتماعی به خصوص خانواده همجنسبازی چه تاثیراتی داشته است؟
اما در بعد تاثیر همجنسبازی در گروههای اجتماعی خصوصا خانواده نیز میتوان بر این نکته تاکید کرد که خارج کردن تامین جنسی از فضای خانواده و انجام آن در فضاهای آسیبزا میتواند باعث فروپاشی نظام خانواده و کاهش تمایل افراد به ازدواج و روابط عاطفی عمیق، کاهش تمایل به فرزندآوری و افزایش طلاق و ... گردد و این موضوعی است که میتوان نشانههای آن را در آمارهای غرب به وضوح دید. از زمانی که حقوق اقلیت ناچیز همجنسباز در آمریکا قانونی شد خانواده رو به افول و شکست گذاشت.
چرا که تعریف بنیادین از خانواده توسط قانون آمریکا و بعد سازمان ملل دچار دگرگونی شد به طوری که دو یا چند فرد همجنسباز خانواده محسوب میشدند و میتوانستند کودکی را به سرپرستی بگیرند و کاملا از حقوق یک خانواده طبیعی برخوردار باشند.این فعالیتهای قانونی و حقوقی همجنسبازان به همراه تبلیغات مستهجن ضد خانواده نمیتواند در جامعه وجود داشته باشد و انتظار برود که همچنان باید خانواده حفظ شود.
اما در بعد تاثیر همجنسبازی بر ابعاد کلان اجتماعی نیز میتوان علاوه بر اختلال در نظام اجتماعی به دلیل فروپاشی نهاد خانواده و فرآیند جامعهپذیری صحیح و فرهنگپذیری سالم به مسائلی مانند افزایش تجردهای قطعی، تنهاییها، خودکشیها، افزایش هزینههای اقتصادی جامعه برای درمان و بازپروری بیماران و معتادان و نگهداشت سالمندان و غیره. افزایش بیاخلاقی و لذتخواهی و افزایش آمار تجاوزات و خشونتهای جنسی و بسیاری موارد دیگر اشاره کرد.
نکتهای دیگر که وجود دارد اشاعه همجنسبازی میتواند موجب افزایش تجاوزات جنسی و خشونتهای جنسی و احساس ناامنیها در میان افراد همجنس هم گردد چیزی که هم اکنون تنها شامل حدود 2 درصد از تجاوزات جنسی را شامل میگردد و خود این آمار گویای این است که طبیعت بشر دگرجنسخواهی است و نه همجنسبازی که این را نسبت نوع تجاوزات جنسی در میان دو جنس به وضوح نشان میدهد.
انحراف همجنسبازی از رذایل پست اخلاقی است/همجنسبازی تبلیغ میشود چون برای نظام سرمایهداری سود سیاسی و اقتصادی دارد
چرا از بعد معنوی همجنسبازی رذیلت اخلاقی است؟
در بعد معنوی نیز با توجه به تاکید دین بر تباین همجنسبازی با رشد و تعالی روحی انسان، همجنسبازی باعث سقوط وحیوان صفت شدن او و دور کردن او از کرامتهای بالای انسانی و درگیر کردن او با رذایل پست اخلاقی میگردد و از این حیث نیز با ذات و حقیقت واقعی او در تناقض است، لازم به ذکر است که به دلیل عدم سیطره انسان بر ابعاد معنوی و ظرفیتهای واقعی خویش حکم کردن درباره این زمینه از تاثیر و تاثر امور بر روح انسان عمدتا از فضای وحی (شرع) و یا فلسفه اخلاق حاصل میگردد. نابودی نسل و هویت، بر هم زدن نظام طبیعی و وضع بدعتی که شامل انواع بیماریهای روحی و روانی و جسمی است یکی از بزرگترین خیانتها در این حوزه است.
لذا با توجه به تمام استدلالات فوق و آمارها و یافتههای علمی که در این زمینه وجود دارد و با توجه به اقلیت بسیار کوچک بودن این افراد در طول زندگی انسان در طول تاریخ حتی با نگاههای غیردینی و پوزیتیویستی میتوان حکم بر انحراف و اختلال بودن رابطه همجنسبازانه داد که متاسفانه به خاطر مطامع اقتصادی و بازیهای سیاسی در نظام سرمایهداری از سویی و از سوی دیگر وجود گفتمان بدون مبانی اخلاقی مسلم و روح باور در اندیشه غربی این اختلال روانی و انحراف اجتماعی به وسیله مجامع وابسته به نظام قدرت از دایره اختلالات روانی خارج شده است، در اثبات غیرعلمی بودن این موضوع حتی شواهد تاریخی نیز وجود دارد که فعلا از ذکر آن خودداری میکنم.
هم مردم و هم حاکمیت باید با اشاعه و قبحزدایی از همجنسبازی برخورد قاطع داشته باشند/ نگذاریم که انحراف تمدنافکن همجنسبازی عرفیسازی شود
به نظر شما نوع برخورد حاکمیت با همجنسبازی باید چگونه باشد؟
با توجه به مطالب گفته شده نحوه برخورد حاکمیت با موضوع همجنسبازی باید محکم و قاطع باشد و کسانی که در صدد ترویج و اشاعه آن به انحای گوناگون و قالبهای گوناگون میباشند باید مورد تعقیب و مجازات جدی قرار گیرند تا جامعه از آفات فوق الذکر که تنها به گوشهای از آن اشاره شد در امان باشد.چرا نمایندگان ما در مجانع بینالمللی نسبت به اشاعه و قانونی سازی این انحراف سکوت کردهاند؟ وظیفه آنها است که به عنوان نماینده کشوری مسلمان مطالبات خدا و حکومت را مطرح کنند، و از انحرافی که نابود کننده حقوق خدا و انسان است اعلام برائت کنند. جای تاسف است که عدهای در مقابل چنین انحرافات عظیمی سکوت میکنند.ما جمهوری اسلامی ایران هستیم نباید آنقدر منفعل باشیم که به خود اجازه دهند در مورد حقوق همجنسبازان ما را زیر سوال ببرد.
شاید کسی بگوید رفتار همجنسبازی یک رفتار مربوط به محیط خصوصی است که در صورت رضایت دو طرف اصلا قابل ردیابی و پیگیری نیست و مجازات حقیقی آن دو نفر هم موکول به آخرت میگردد و اساسا حاکمیت به دنبال تجسس در این زمینه نمیباشد اما اگر افرادی از رفتار خود و دیگران فیلم یا عکس و یا داستان و ... تهیه کردن و آن را در فضای عمومی نشر دادند تا این موضوع را اشاعه دهند باید حتما با آنها هم مردم و هم حاکمیت به نمایندگی از مردم و قانون برخورد کنند.
نباید حمایت از افرادی مانند ترنسها و یا همجنسبازانی که خود داوطلبانه در صدد درمان خویش هستند بهانهای گردد برای عرفیسازی و قبحزدایی از این عمل شنیع. و اگر این آگاهی بخشی به جامعه در مورد اثرات سوء همجنسبازی بر فرد و اجتماع صورت گیرد میتوان امیدوار بود که بتوان آنها را از تبلیغات سوء رسانههای بیگانه در امان داشت و در عین حال باید شرایطی را فراهم کرد که بدون قبحزدایی از این عمل افراد گرفتار به همجنسبازی و یا اختلالات هویت جنسی مانند ترنس ها را درمان کرد.
نکتهای که در آخر میخواهم به آن اشاره کنم این است که باید با آگاهیبخشی و کار فرهنگی مسیری را پیش رفت که مبارزه با همجنسبازی و سایر انحرافات فرهنگی با توجه به همه مضراتی که برای فرد و اجتماع دارد که در بالا به قسمتی ازآن اشاره کردیم تبدیل به امری اجتماعی و همگانی گردد تا بتوان افراد و خانوادهها را از نفوذ این انحرافات حفظ کرد و جامعه را به سمت رشد و توسعه مادی و معنوی پیش برد و تنها نباید حاکمیت را مسئول حفظ حدود دانست بلکه تک تک افراد مسئول میباشند و همه باید این مسئولیت را انجام دهند.