جمعی از شاعران تازهترین آثار خود را به شهدای هستهای و به ویژه به شهید فخری زاده تقدیم کردند. شهید فخری زاده روز گذشته به دست عناصر تروریستی به شهادت رسید.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، ترور شهید فخری زاده، دانشمند هستهای ایران، در روز گذشته واکنشهای بسیاری در میان اهالی فرهنگ و هنر داشت. جمعی از شاعران در همین رابطه، تازهترین سرودههای خود را به شهدای هستهای به ویژه شهید فخری زاده تقدیم کردند. بخشهایی از این شعرها را در ادامه میخوانید:
علیمحمد مؤدب:
سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد بیاای دل که وقت گریه بی اختیار آمد
به جز جان دادن و دل باختن راهی نمیماند سواران را بگو جز تاختن راهی نمیماند
جراحتها به تنها جامه دیدار میدوزد بکش ما را ز خون ما چراغ لاله میسوزد
بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآور خوشا در خون طپیدن، الأمان از مرگ در بستر
خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی را ببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را
کفن خون باد مردان را و تقدیر معین باد چراغ عقل ابراهیمها در شعله روشن باد
خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه است خوشا عقلی که میماند خوشا عقلی که جانکاه است
ز جان تن میزند تا خون دهد بستان ایمان را که تا روشن نگه دارد چراغ عقل انسان را
خدایا یال اسبان مدتی شد خون نمیبیند بیابانها خیابانهای ما مجنون نمیبیند
خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزه کلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه
ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان را چه فخری برتر از خون، چهره گلگون خوبان را
چرا تن میزنی از عقلای جان تشنه خون باش اگر لیلی شناسی رو به صحرا آر! مجنون باش
به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفت نترس از سد و صخره عاقبت این رود خواهد رفت
یکی بر ره نشسته صخرهواری تا که ره بندد شهیدی غرقه در خون بر خیال صخره میخندد
اگر کشتی ست عاشورا، در این خون غرقه باید زیست ببین چشم شهیدان را، به جز خون هیچ راهی نیست
حسینای نوح!ای توفان! مرا هم غرقه در خون کن به خون قربانیان را از غل و زنجیر بیرون کن
بمان تا عزم سر از گریه شبگیر بردارد پدر بر خاک افتاده پسر شمشیر بردارد
هلا زین دم به جز خون، هیچ حرفی با منافق نیست دهان زخم ما را دیگر آن لبخند سابق نیست
دگر حرفی نمانده گفتوگوی آخرین خون است بمان تا حرف آخر، خون جواب داغ این خون است
***
نغمه مستشار نظامی:
علم و ایمان میشکافد ذرهها را جادهها را خار چشم دشمنان کرده است فخریزادهها را
مرگ در بستر مبادا قسمت مردان که باشد قسمت از جام شهادت باده دلدادهها را
سیب سرخ عاشقی بر شاخه بی تاب است و سنگین دستچین کرده است دستی از ازل آمادهها را
کم شنیدم نام او را پیش از این هرچند بی شک میشناسد حضرتش گمنامها، افتادهها را
دست بر زخم دلم مگذارای غم بیش از اینها پهن کنای صبر یک بار دگر سجادهها را
شیرمردا، داغ سنگینی است ما را از غم تو دیدهور بادا نگاهت، سرور آزادهها را
***
الهام نجمی:
هزاران ابر در داغت پر از بغضاند و بارانند هنوز از این خبر چشمان مان بیتاب و حیرانند
تنت را زخمها، چون لالهزاری غرق خون کردند نفهمیدند در خونت هزاران لاله پنهانند
نگاهت عشق را از ذرهها تا آسمان میبرد در آن راهی که عالم را به سوی نور میخوانند
همیشه علم تو، چون خار در چشمان دشمن بود بهارت را خزان کردند و در فکر زمستانند؟
َشغادانِ پر از کینه تو را کشتند و سرمستاند نمیدانند پای خون تو این قوم میمانند؟
جهان باید بداند راه تو همواره پابرجاست و دشمن را بگو این بغضها آغاز طوفانند
***
عباس احمدی:
فیض بزم حق هیمشه حاضر و آماده نیست ره به این محفل ندارد هر که مست باده نیست
"پله پله تا ملاقات خدا" سهل است... لیک خواب میماند هر آنکس شب، سرِ سجاده نیست
حاج قاسم، شهریاری، احمدی روشن... بلی جز شهادت مقصدی در آخر این جاده نیست
زادگاه رستم است اینجا به اهریمن بگو: کشور من خالی از امثال "فخری زاده" نیست
از نگاه سر بزیرش در یگانه عکس او میتوان فهمید او آقاست، آقا زاده نیست!
هر که خشنود است از تحریم و قتل ما، بدان: بیگمان هم دین ندارد او و هم آزاده نیست
آخرین عوعوی صهیون است بازش کن نترس این سگ مردار را که حاجت قلاده نیست
میهنم از اسب افتاده، ولی از اصل، نه! میهنم زخمی است، اما از نفس افتاده نیست
***
حسین صیامی
مخواه تا بنویسند ناتوان بودیم فقط دوتا لب خالی و یک دهان بودیم
مخواه تا بنویسند اهل ترس شدیم مخواه تا بنویسند سر گران بودیم
کنون که حرف درشتی زدند حرف بزن مخواه تا که بگویند بیزبان بودیم
شکستهاند سبو را سبویشان بشکن مخواه تا بنویسند رایگان بودیم
در آبسرد فرو ریخت کوه غیرتمان فریب خورده نیرنگ ناکسان بودیم
به سر به زیری عکس شهید خیره بمان نگاه کن که ببینی چه بی نشان بودیم
قلم بگیر و به ما تیغ انتقام بده نشان دهیم چنانیم و آنچنان بودیم
***
حسن صنوبری
کشتند تو را آه، در آغوش دماوند سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
کشتند تو راای دژ مستحکم ایران تا باز بر این خاک ستمدیده بتازند
تو روح دماوندی و زین روست تو را کشت ضحاکِ کمینکردۀ در کوه دماوند
تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشد ایران به تو و عشق تو، بر نام تو سوگند
داغ تو گران است، ولی گریه از آن است با قاتل تو از چه نشستیم به لبخند؟
با قاتل تو از چه نشستیم و نکشتیم او را که دگرباره برونکرده سر از بندای داغ تو یادآور داغ همه خوبان وی خون تو آمیخته با خون خداوند
آهای گل گمنام! سرانجام شهادت عطر تو در این دشت سیهپوش پراکند
ما زنده به عشقیم، اگرچند حسودان گویند چنینیم و چنانیم بهترفند
بگذار بمیریم و بمیریم و بمیریم بگذار بگویند و بگویند و بگویند
آنگاه ببین روید از این ریشه خونین صد ساقۀ سرزنده و صد شاخ برومند
ایران من! امروز تو را صبر روا نیست این وازدگی تاکی و این حوصله تا چند؟
برخیز و ببین دخترکان تو چو یاقوت زین خون مقدس به گلو بسته گلوبند
برخیز و ببین رزمکنان تو صفاصف خنجر به کمر بسته و بر سر زده سربند
من بغض یتیمانم و هم گرز دلیران بگذار مرا بر سر ضحاک بکوبند!
شهید فخری زاده یکی از دانشمندان مؤثر و رده بالای حوزه تحقیقات هستهای در کشور بود. او تنها دانشمند حوزه تحقیقات هستهای ایران بود که نتانیاهو در یک برنامه از او نام برده بود. شهید فخری زاده روز گذشته، هفتم آذرماه، به دست عناصر تروریستی به شهادت رسید.