گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ روز سی و یک تیرماه سال 1361 شهید عباس دوران در یکی از عملیاتهای هوایی خود به شهادت رسید. شهید دوران در بخشی از دستنوشتههای خود آورده است: بیش از یکه ماهه که با تکرار پروازهای بی وقفه حماسی عرصه را بر دشمن زبون تنگ ساختهایم و این تنها بخشی از فعالیتهای پایگاه ششم شکاری (بوشهر) است که من نقش کوچکی در آن داشتهام. نظیر چنین عملیاتهایی توسط بچههای خلبان در پایگاههای دیگر به مراتب بیشتر از این صورت میگیرد. امروز به خونه رسیدم، به محض اینکه در حیاط را باز کردم نامهای از لای در افتاد، نامه نرگس بود همسرم. مدت سی تا چهل روز است که همسرم نرگس را ندیدهام و به کلی چهرهاش را از یاد بردهام. از نامهاش پیدا بود که او نیز همین احساس را نسبت به من دارد، چه کنم دست خودم نیست.
صبح روز اول آذرماه 1359 در اقدامی بی سابقه برای تقدیر و تشکر از شجاعتها و شهامتهای شهید دوران در بیش از 50 ماموریت جنگی خطرناک، بلوار منتهی به منطقه هوایی شیراز را به نام او کرده و حواله یک قطعه زمین را به او دادند. او درباره این مراسم نوشت: «غرور وشادی را در چشمهای همسرم دیدم، خانوادهام نیز خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون قرار گرفتم، ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله را پاره کردم و ریختم زمین. یعنی فکر میکنند ما پرواز میکنیم و میجنگیم تا شجاعتهای ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟!
- وقتی قرار شد شهید دوران به پاس کاردانیها وجانفشانیهای مکرر از پایگاه هوایی بوشهر به تهران انتقال یافته و در ستاد عملیات نیروی هوایی خدمت کند. همسرش فوق العاده خوشحال شد و او را تشویق کرد تا هرچه زودتر برای انتقال اقدام کند. اما او در دفتر یادداشتش نوشت: «باید با زبان خودش قانعش کنم انتقال به تهران یعنی مرگ من، چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است».
- صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلویزیون عراق گفت: به هر خلبان ایرانی که به 50 مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود- حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد. 150 دقیقه بعد از مصاحبه صدام، عباس دوران، حیدریان و علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند. غروب همان روز خبرنگار رادیو بیبیسی اعلام کرد: من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود در راه محافظت از نیروگاه ها، تاسیسات و دیگر منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی سخن میگفت. ولی من هنوز مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازارهای عراق بسیار نایاب و گران شده است چون با توجه به خسارات وارد به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد. سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت: البته هنوز فرصتی پیش نیامده که من از صدام حسین سوال کنم چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد.
تابستان سال 1361 صدام حسین بر برگزاری کنفرانس سران غیر متعهدها در بغداد پافشاری داشت اما صبح روز سیام تیر 1361 آخرین پرواز عباس دوران بر فراز بغداد صورت گرفت و پالایشگاه الدوره بمباران شد تا به این ترتیب امنیت بغداد زیر سوال رود و میزبانی اجلاس سران غیر متعهدها از این کشور گرفته شود.
این عملیات برای جمهوری اسلامی از نظر سیاسی بسیار مهم بود زیرا اگرکنفرانس سران کشورهای غیر متعهد در بغداد برگزار میشد، صدام به مدت 8 سال ریاست آن را به عهده میگرفت. تنها راهی که میشد از برگزاری کنفرانس جلوگیری کرد، نا امن نشان دادن بغداد بود زیرا صدام به امنیت آن افتخار میکرد.
عباس با این حرکت شهادت طلبانهاش باعث شد که این اجلاس به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشود و در همین عملیات جان خود را از دست داد. عباس بارها قبل از حادثه به دوستانش گفته بود که بعثیهای آرزوی اسارت مرا به گور خواهند برد. او در حالی که به کابین عقب خود دستور خروج اضطراری داده و دستگیره خروج او را کشیده بود جنگنده شعلهورش را به یکی از ساختمانهای نظامی بغداد کوبید و به شهادت رسید. پس از 20 سال، در روز دوم مرداد سال 1381 بقایای پیکر شهید دوران به ایران بازگردانده و در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد.
آخرین دسته نوشته شهید دوران در تاریخ 31/4/1361:
«ساعت سه صبح است. تا یک ساعت دیگر باید گردان باشم. امروز پرواز سختی دارم. میدانم ماموریت خطرناکی است حتی ... حتی ممکن است دیگر زنده برنگردم اما من خودم داوطلبانه خواستهام که این ماموریت را انجام بدهم. تا دو ماه دیگر از این جنگ دو سال تمام میگذرد. من دوستهای زیادی را در این مدت از دست دادهام. چه آنهایی که شهید شدند یا اسیر و یا آنهایی که جسدشان پیدا نشد. کابین عقب من امروز منصور کاظمیانه. دوست داشتم این ماموریت رو تنهایی میرفتم. چون خودم داوطلب شدهام. دلم نمیخواد جون کس دیگهای رو به خطر بیندازم».
قشنگ بود.
اولين بار بود بعضي از اين مطالب را در رابطه با شهيد دوران مي شنيدم.
ممنون
به لطف خون شهيدان روزي خواهد آمد که جوشان خواهند شد.