گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»- یادداشت دانشجویی*؛ترديدي نيست که درترا فيک امواج وتلقي ها ، ساحل رهايي متحيرانه برايشان بسي دور مي نمود . باري حق بدهيم که زود بود خيلي زود بود بايد زمان را به مسلخ گاه فرا مي خواندند تا به وسيله ي حزيمت ان گونه اي ديگر از زندگي را درا ثر مبارزات پي درپي تجربه نمايند
.
موج اغازين تحت لقاي گفتار مسلط فمينيسم ليبرال ( اصلاح طلب ) صورت مي پذيرد . درکنار همه ي عوامل وزمينه هاي که پيشتر متذکرشديم ، اين موج به همراه تلقي ان ، رويکردي متاثر از انديشه متفکراني چون مري ولستون کرافت ، جان استوارت ميل و ديگر انديشمندان سده هاي 18 و19 وتحت تاثير گفتار مدرن بر اساس اين ديدگاه که زنان و مردان در گوهر انسانيت برابر هستند شکل مي گيرد .
شايد به قطع بتوان گفت : دغدغه اصلي فلسفه سياسي ، توجيه مشروعيت دولت است لذا به مسائلي درمورد انتظارات دولت از شهروندان و نيز انتظارات شهروندان از دولت مي پردازد . فلسفه سياسي فمينيستي همان مسائل را تا انجا که به زنان مربوط است ، بررسي ميکند
.
سوال اساسي که فمينيست هاي موج اول با ان طي طريق ميکنند ، اين است که چرا دولت رفتارهاي متفاوت با زن ومرد دارد ؟
سوالي که سبب ميشود بسياري از فيلسوفان سياسي فمينيست بسياري از قوانيني را که به مردان اجازه حق راي ميدهد و زنان را از مسلم ترين حق محروم کرده بود را زير کوله باري از سوال ببرند .
البته ناگفته نماند که فمينيسم ليبرال عمده ترين محور مبارزاتي خود را دربخش سياست و قانون قرار داده بود . از اينرو انها معتقد بودند که با تغيير در سيستم قانونگذاري و نوع قانونهاي مربوط به زنان ، ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي نيز در راستاي بهبود موقعيت زنان در حوزه قانونگذاري ، تغيير خواهد کرد .
بنابراين تمرکز فعاليتهاي اين گروه بر رفع تبعيض هاي موجود اجتماعي - سياسي قرار گرفته بود و نه تغيير ساختارها . از ديدگاه اين گروه اعتقادات نهادينه شده درجامعه حول محور تفاوت در مورد زن ومرد است که دراين زمينه اغراق کرده است و اين بي شک بستر اجتماع است که بين زنان ومردان تفاوت ايجاد ميکند . اين زنان که تحت تاثير عميق فضاي مدرنيته با مفاهيم خاص برابري و مساوات تمام افراد بشر زندگي ميکردند و اين مفاهيم را با فضاي واقعي جامعه متناقض مي ديدند ، خواهان تعميم اين مفاهيم به زنان بودند و از انجا که انچه در عرصه عمومي وجود داشت مطلوب و هنجار تلقي مي شد. زنان هر گونه حذف و عقب راندن خويش را از عرصه عمومي به چالش مي کشاندند .
ليبرال فمينيست ها به هيچ عنوان حول محورزنان و يا طبقه جنسي جامعه نمي گردند ، هدف اصلي خويش را که در عرصه عمومي تبلور يافته بود ، رهايي از محدوديت ها و محدوديتهاي عرصه خصوصي مي دانستند . اين موج مي رفت تا انديشه ي نويني را درپس باور زنانه اي شکل دهد و بتي بس سترگ را در هم شکند که معتقد بود ذهن ، معرفت و خرد برمدار جنسيت ويا جنس برتر مي چرخد .
اما بي ترديد مهمترين ونظام يافته ترين تلاش زنان براي نقد وضع موجود و طرح مورد در خواستشان را بايد در کتاب دفاع از حقوق زنان اثر مري ولستون کرافت که پيشتر متذکر شديم ، جستجو کرد که در واقع نخستين بيانيه بزرگ فمينيستي تلقي ميشود و البته به سبب نگارش تاريخ فمينيسم ان را نقطه اغاز اين انديشه ميدانند وباز به سبب اهميتش ان را انجيل فمينيسم مي خوانند .
به هر رو ، ولستون کرافت از نظريه فردگرايانه سياسي و اجتماعي لاک به شکلي که پيروان راديکال وناراضي ان در قرن هجدهم - مانند تامس پين اصلاحش کردند ، در مورد مسئله زنان استفاده کرد و از همين نظر گفته ميشود اثر او " اساسي ترين تلاش وسهمي است که فمينيسم فردگرايانه " در شکل دادن به گفتار فمينيستي داشته است .
وي به تأسي از انقلاب هاي فرانسه و امريکا تلاش کرد اين انگاره را که انسانها بايد حق تعيين سرنوشت داشته باشند را به زنان بسط دهد .
وي کوشيد بخش عظيمي از اثر خود را به نقد نگاه تحقير اميز مردان نسبت به زنان ونيز خود زنان - به دليل پذيرش مصنوعي و فرودست خود - اختصاص دهد . ولستون کرافت از روسو به دليل برداشتش از سرشت فروتر زن به شدت انتقاد ميکند و درمقابل ، تاکيد دارد که همه انسانها ذاتا موجوداتي خردورز هستند که وراث برخي حقوقند که از جمله انها حق برابر نسبت به ازادي است .
وي ستايشگر خرد - يعني اصل مهم روشنگري - بود : " خرد قدرت پيشرفت است ، يا به بيان بهتر ، قدرت تشخيص حقيقت است .
هر فرد از اين نظر في نفسه يک جهان است ". اين گروه ، فمينيسم ليبرال " اصلاح طلب " در پاسخ به علت فرودستي زنان ، پيش داوريها و اموزشهای غلط را عمده ترين عامل ميدانند .
ازاين رو است که متفکراني نظير ولستون کرافت با تکرار براهين ماري استل ، با نفي طبيعي بودن کهتري و درجه دوم بودن زنان ، ان را اصولا ناشي از فقدان اموزش ميداند .
او معتقد است اگر زنان را از اموزش محروم و تشويقشان کنيم که فقط در فکرعشق و مد باشند در ان صورت انها نميتوانند مکارم اخلاق را در خود بپرورانند ودر واقع ، سبک مغزي و حماقتي را به نمايش مي گذراند که به خاطر ان مورد انتقادند ، در چنين وضعيتي همان طور که به خود اسيب مي زنند به ديگران نيز اسيب وارد ميکنند
؛اولا ، به مردان اسيب مي زنند. زيرا برخورد مستبدانه با يک انسان ، حاکي از فقدان فضيلت است وچنانکه پادشاهان در اثر قدرت زياد فاسد ميشوند مردان با اعمال مستبدانه نسبت به خواهران ، دختران وهمسرانشان فاسد ميشوند و ثانيا ، زنان نالايق و ضعيف نمي توانند ارزشهاي اخلاقي را به فرزندان خود منتقل کنند .
زن براي انکه مادر خوبي باشد بايد از درک و استقلال فکري برخوردار باشد . از زاويه نگاه او ، هدف از اموزش زنان اين است که انها را به همسران و مادران با فضيلت تبديل کرده تا با انجام اين وظايف طبيعي ، اعضاي مفيدي براي جامعه شوند . ادامه دارد ........
*اسراء داوودي -فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تائید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفا منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.