به گزارش خبرگزاری دانشجو، در آستانه برگزاری جشن چهلمین سال تاسیس دانشگاه زنجان عده ای از فارغ التحصیلان این دانشگاه عکس ها و دل نوشته های خود را در فضای مجازی منتشر کردند که در زیر قسمتی از آن ها آمده است :
سعيد قاسمي؛ دانش آموخته سال ۸۹ رشته مديريت بازرگاني از دانشگاه زنجان
يك لحظه كه به مرور خاطرات گذشته مي پردازيم اولين روزي كه براي ثبت نام و تكميل مدارك ثبت نام وارد دانشگاه ميشويم را به ياد مي آوريم، سپس لحظاتي كه وارد اولين جلسه كلاس درس در ترم اول شديم را در ذهن خود مرور مي كنيم و در نهايت آخرين جلسه كلاس ترم آخر و دادن آخرين امتحان و اخذ مدرك و دانشنامه تحصيلي، و به قول معروف تا چشم به روي هم مي گذاريم، مي بينيم دانشگاه تمام شده!!! انگار كه اين دوران چند ساله از ابتدا تا پايان، در صفر ثانيه گذر كرده و انگار كه آن شخص ما نبوده ايم!!! مرور خاطرات سال هاي دانشگاه و شيطنت هاي آن دوران و دوستان و همكلاسي هاي دوران دانشگاه چقدر غم يادانه و خاطره انگيز است. خداوند دوستان را هر جا كه هستند خوشبخت و سعادتمند گرداند.
بهمن
سلام گفتید دلنوشته! حرفهای زیادی برای نوشتن داره این دل. همیشه دوست داشتم جایی باشه که بنویسم، فارغ از اینکه مخاطبی داشته باشه یا نه. مخاطبِ حرف دل، اهل دله! میخوام در حد توانم از رسالت علم براتون بنویسم. وقتی داشتم واسه کنکور میخوندم، کنارش کتابای دیگه هم میخوندم که تو یکی از اونا در مورد رسالت علم هم توضیحاتی داشت. اون کتاب تشریح نامه حضرت علی (ع) به امام حسن (ع) بود. کتاب بسیار خوبیه. بعد از خوندنش ایمانم نسبت به علم، بیشتر و قویتر شد. آنقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم که تصمیم گرفتم در کلاس درس عمومی در مورد رسالت علم کنفرانس بدم و بسیار خوشحال بودم. توی اون کتاب سخنی از پیامبر بود که میفرمایند: “کسی که علمش افزوده شود اما هدایتش زیاد نگردد، فقط از خدا دورتر شده است”. نویسنده در تشریح این جمله آورده بود که یکی از رسالتهای مقدس علم این است که علم میبایست انسان را به خدا نزدیک کند. اینجا مقصود از علم، لزوما علم فقه و دینی نیست؛ هر علمی میتواند این رسالت مقدس را بر دوش داشته باشد. از دیگر رسالتهای علم، متواضع کردن انسان است. شخص عالم مثل درخت میوه است. هر چه ثمرهی یک درخت بیشتر باشه سر به زیرتر و افتادهتره. علم هم نباید برای انسان تکبر بیاره، کسی که علمش زیاد میشه چندین برابر هم بایستی متواضع باشه. علمی که به دنبالش تکبر و خودبرتربینی بیاره، نبودش بهتر از بودنشه. آرزوی موفقیت و سربلندی دارم برای همهی علمآموزان (علم و هنر را در کنار مذهب بدانید و مطمئن باشید که هر سه در یک رسالت مشترکند: نزدیک شدن به خدا)
اسداله پارسا
به مناسبت چهلمین سال تأسیس دانشگاه زنجان همت عالی ببار آمد بسال پنج و چهار باب علمی باز شد در این دیار جمع گشتند از اساتید و بزرگان ادب تا که باشد این تحول را سبب شد قوامی پیشرو بر کاروان تا بماند نام و نیک از وی نشان آستین ها را همه بالا زدند با توکل بر خدا دل را به دریا ها زدند یک نشائی را نشاندند در زمین بارور گردد به علم آخرین زحمت بی حد کشیدند بهر کار تا که شد این مدرسه بر خود سوار در پذیرش این چنین آمد بسر هیفده دختر پذیرد، هیجده تن پسر سالنی آماده گردید بر کلاس، بهمن رسید از افق نوری بر این مبداء دمید همچو طفلی نو بپا افتان و خیزان شد بپا همتی کردند اساتید پا بپا بعد سالی ارتقاء حاصل نمود در علوم کشوری جا پا گشود افتخار شهر زنجان است کنون شد چهل ساله بر علم و فنون جایگاهی دارد اکنون در مقام بهترین بر تمام عاملان صد آفرین یاد گردد از امیر اعلم همی از شهریار در ره تعلیم نمودند جان نثار نکته عطف است بر ما این دو یار نام ایران را نمودند پایدار می کنم عرض ادب من با درود بر همه آنان که بودند از ورود همدلی باید که باشد کار ساز نخبگان، خواهیم شویم ما بی نیاز پارسایم خادمی بودم ز بنیاد بنا پایداری خواهم از ایزد همیشه بر شما.
لیلا
در ۱۵ سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند و گاهی اوقات پدران هم در ۲۰ سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود در ۲۵ سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می کند در ۳۰ سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه، قدرت زن در ۳۵ سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود آن را می سازد در ۴۰ سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشتهباشیم در ۴۵ سالگی یاد گرفتم که ۱۰ درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و ۹۰ درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند در ۵۰ سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است در ۵۵ سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب در ۶۰ سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید در ۶۵ سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را که میل دارد نیز بخورد در ۷۰ سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت های بد است در ۷۵ سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است، به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می شود در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است در ۸۵ سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست.