ما قوی بودیم. صاحبشوکت بودیم. مقتدر بودیم و وقتی دست استعمار و استعمارزدهها رسید به دست استبداد و استبدادگران، آن شکوه و اقتدار را از دست دادیم و صدهاسال است قرن به قرن برای بهدستآوردنش تکاپو میکنیم.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو - محمدصالح سلطانی؛ ما یک خبر خوب از صبح جمعه طلبکاریم. دو هفته پیش بود آن جمعهصبحی که خبر شهادت سردار مثل آوار روی دلمان خراب شد. از آن به بعد، جمعهصبح برای ما گس شد. طعم تلخ گرفت. عجین شد با فراق و درد و بغض. از آن جمعهصبحِ دلگیرِ ۱۳دی به بعد، ما اسیر طوفان حوادثیم. گاه شیرین و گاه جانکاه.
از همان روزی که زمزمهی نمازجمعهی آقا پیچید لابلای اخبار، ذرهذره شوق دوید توی رگهایمان. وقتش همین حالا بود. دقیقا همین حالا. همین حالا که غمی با غم دیگر تازه میشود. همین حالا که شیرینی سیلی به امریکا را داغ یک اشتباه تلخ و وحشتناک میشورد و میبرد. همین حالا که تشنهی اکسیر حرفهای آرامشبخش او بودیم. آقا باید میآمد. باید میآمد و امتِ نگرانش را آرام میکرد. پس از هشت سال، وقت بازگشت به تریبون مقدس جمعه فرارسیده بود.
آن خطبهها ساعت هشت نشده، خواب را تا کردم و گذاشتم روی تخت و راه کشیدم به مصلی. هوای ابری، سوز داشت؛ مثل نفسهای مردمی که در پیچوتاب اینهمه اتفاق، حیران و مبهوت بودند. مردم ایستگاه مترو را قبضه کردهبودند. همانها که یازده روز پیش، برای بدرقهی سردار میدان امامحسین تا آزادی را قرق کرده بودند حالا مصلی را یکرنگ و یکدست کردهبودند. باد و سرما بیداد میکرد، اما یقههایمان را کیپ کردهبودیم و ریسه میشدیم سمت شبستان. بعد هشت سال نماز جمعه خواندن پشت آقا، چیزی نبود که بخواهیم با زور و فشار سرما نادیدهاش بگیریم. ما دلتنگ سورهی جمعه خواندنش شده بودیم، مشتاق دیدنش وقتی تکیه به سلاح میدهد و "اوصیکم بتقویالله" زمزمه میکند. چقدر صدایش را و آرامشش را و خطبههایش را لازم داشتیم.
هزاران حاجقاسم ساعت به ۱۰ نرسیده خبر دادند شبستان پر است. به زحمت و با لطایفالحیل، گوشی و کیفپول و متعلقات را به دوستی سپردم و خودم را رساندم داخل شبستان. مراسم از دهونیم آغاز شده و فوج جمعیت، ساعتها زودتر شبستان را پر کردهبود. رضا نریمانی پشت تریبون، همهی داغهای این ایام را به نظم کشیده و بازگو میکرد. جایی از شعرش میگفت: "باید این نکته را به یاد آورد، انقلاب امام سالم بود، انتخاب غلط فساد آورد. " که جمعیت کیف کرد. آخر سر هم شعر مشهورش را خواند و ما با هم زمزمه کردیم:"منم باید برم، آره برم سرم بره، نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره. " کمی که سر چرخاندم، حاجقاسم را هم دیدم که داشت همین شعر را زمزمه میکرد. میخواند و اشک میریخت. تو هم دیدیش حتما. همه دیدم سلیمانی را کنار خودمان. جمعه شبستان مصلی پر از حاجقاسم بود. حاجقاسمهای نسل چهارمی و حاجقاسمهای دهههشتادی را کنار حاجقاسمهای بزرگتر میشد دید. حاجقاسم هزار هزار تلالو داشت در مصلای تهران. انگار آینهای که شکسته باشد به هزار تکه و هر تکه، جایی در دل مردم ایران به یادگار مانده باشد. جمعه در مصلی هزاران حاجقاسم با رضا نریمانی همصدا شدند و نوحه خواندند و سینه زدند و باریدند.
روز خدا، دست خدا ساعت حوالی ۱۱:۴۰ شعار "این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده" ستونهای شبستان را لرزاند و آقا آمدند پشت تریبون. با آیهای از سورهی ابراهیم شروع کردند و تبیین مفهوم "یومالله". بعد هم از دو ویژگی "صبر" و "شکر" یاد کردند. در دلِ همین حرفهای قرآنی، تمام آنچه باید دربارهی شرایط روز کشور گفته میشد، نهفته بود. ما ملت صبوری بودیم. برای به ثمر نشستن انقلاب ۱۵ سال دندان روی جگر گذاشتیم. اماممان صبور بود و از سربازهای در گهواره، سرداران انقلابش را ساخت. ما مردم شکوری بودیم. شنهای طبس، سربازان خدایمان بودند. خرمشهر را خدا برایمان آزاد کرد. دست قدرت الهی را در تمام پیروزیهای ریز و درشت میدیدیم و حالا وقت بازگشت به این دو صفت است. ما قوم عجولِ ناشکری نیستیم. نباید هم باشیم و آقا در خطبههای جمعه درست به هدف زد. دست خدا را دوباره نشانمان داد. دستی که میلیونها ایرانی را پای تابوت سلیمانی و ابومهدی کشاند. دستی که به صورت ابرقدرتِ متکبر سیلی زد. دستی که از آن بالا، روی سر مردم ایران است. ما باید دوباره گرمای این دست را احساس میکردیم و بر آن بوسه میزدیم.
ما داغداران داغ جانباختگان هواپیما هنوز تازه است و آقا هم اشارات مهمی به این داغِ بردلنشسته کردند. هم روحیهی مقاوم بسیاری از خانوادههای شهدای این سانحه را ستودند هم از شدت غمِ این ضایعه گفتند و هم البته از خواب آشفتهای که دشمن به بهانهی این هواپیما برای مردم ایران دیده. همان داغدارانِ سلیمانی امروز عزادار ۱۷۶ جانباختهی این هواپیما هستند و رهبر انقلاب آن چند هنجارشکنِ توهینکننده را در مقابل عظمت مردم، ناچیز قلمداد کردند. ناچیز هم البته برای آن قلیلِ بیلیاقت، زیاد است. ناچیز هم البته برای کسانی که فریاد نه غزه نه لبنان سر میدادند و حتی از آسایش خود برای ایران نگذشتند، زیاد است. دوگانهی امروز ما، دوگانهی باشرف-بیشرف است. مردمِ عزادار داغدیدهی هوشیار، یک سوی ماجرایند و اندک آشوبطلبانی که ترامپ کنارشان ایستاده، سوی دیگر. آقا به خوبی در خطبهها این مساله را تبیین کردند و با استدلال متین، مکر دشمنان را به خودشان باز گرداندند.
به سوی تمامِ عینالاسدها ما قوی بودیم. صاحبشوکت بودیم. مقتدر بودیم و وقتی دست استعمار و استعمارزدهها رسید به دست استبداد و استبدادگران، آن شکوه و اقتدار را از دست دادیم و صدهاسال است قرن به قرن برای بهدستآوردنش تکاپو میکنیم. ما وارث یک سرزمین باشکوه و مقتدریم، اما هنوز باید قوی شویم و هنوز باید عرصههای زیادی را فتح کنیم. اقتدار نظامی لازم است، اما کافی نیست. برای همین است که رهبر انقلاب در یک کلام، راهبرد قطعی ما را "قوی شدن" بیان کردند. اقتدار، رمز پیروزی است و ما راهی جز این راه نداریم. فتنه میکنند؟ تحریم میکنند؟ آزار میرسانند؟ تنها راه مبارزه، افزایش اقتدار است. عینالاسدِ نظامیشان را با اقتدار نیروهای نظامی زیرورو کردیم، اما عینالاسدِ اقتصاد و رسانه و فرهنگشان هنوز ضربه میزند. آقا از ما میخواهد قوی شویم. راهی جز این نداریم و گذر از بحران، جز اقتدار در همهی ابعاد، مسیر دیگری ندارد
نماز آرامش خطبهها به آخر رسید و آقا به رسم همیشهی نمازجمعههایشان، کمی هم با مردم کشورهای منطقه به زبان خودشان صحبت کردند. پس از آخرین خطبهی عربی آقا در سال۹۰، محور مقاومت رشد کرد و بالید و به اوج رسید. خطبههای۹۸ هم حتما میتواند منشاء تحولات مهمی باشد. نماز را پشت سر آقا قامت بستم به یاد حاجقاسم و به یاد همهی آنهایی که یادشان کنار ماست. نماز جمعه، علاوه بر هزارویک اثر و فایدهاش، منزلگاهِ آرامش امت هم هست. جمعه هزاران قلب ناآرام و خسته وارد شبستان مصلای تهران شد و بعد نماز، هزاران قلب آرام و امیدوار از آن خارج شد. متانت، استدلال، حکمت و آرامش از خطبههای آقا جاری شد سمت دلهای مردم. هوا سرد بود و سوز داشت، اما نگاه مردم بعد نماز، گرم بود. مثل دلهایشان. مثل دلهایی که هنوز یک خبر خوب از صبح جمعه طلبکارند و برای شنیدن آن خبر خوب، لحظهشماری میکنند.