سیستم محتوایی دانشگاههای ما نیازمند یک بازنگری اساسی و بازتعریف جامع برمبنای «نیازها و مسائل» روز جامعه، «جهان بینی» اسلامی ایرانی و ...
گروه علمی «خبرگزاری دانشجو»؛ این دانشگاه است که در هر کشوری باید نیروهای متخصص و متعهد مورد نیاز بخش ها و سطوح مختلف را تربیت کرده و به جامعه تحویل دهد. از معلمین، پزشکان، سیاستمداران، مدیران تا بازیگران، عکاسان، طراحان لباس و ... همگی در دانشگاه است که «آنچه باید بشوند» را می آموزند.
بی تردید مهم ترین و موثرترین وسیله ای که دانشگاه برای آموزش دانشجویان در اختیار دارد، «واحدهای درسی» است. این دانشگاه است که معین می کند یک دانشجوی «مدیریت»، چگونه باید سازمانها، نهادها و روابط حاکم بر آن را بشناسند، دانشجوی «علم سیاست»، چه تعریف و تصوری از دولت و جامعه داشته باشد، دانشجوی «اقتصاد»، بازار عرضه و تقاضا را چگونه تحلیل کند و برای این منظور، واحدهای درسی خاصی تعریف می شود، بنابراین چگونگی تعریف و تعیین واحدهای درسی دانشگاهی، شیوه های تدریس آن و منابع آموزشی این واحدها، موضوعاتی به غایت مهم هستند که بررسی و توجه به آنها می تواند مسیر و آینده دانشگاه، کشور و متخصّصان کشور را نشان دهد؛ آن هم در شرایط امروزی کشور ایران که وارد دهه چهارم انقلاب اسلامی شده است؛ انقلابی که داعیه تحول در جهان بینی انسان ها و هدایت آنها بسوی کمال مطلوب را داشته و دارد.
لذا یکی از مهمترین سوالات در این زمینه آن است که «خروجی» سیستم دانشگاهی ایران، چه و چگونه باید باشد؟ و آیا «واحدهای درسی» در دانشگاه های ایران انقلابی به گونه ای تعریف شده که از دانش آموزان مستعد، متخصّصانی کارآمد، انقلابی و دینـمدار بسازد؟
گذر اول؛ واحدهای درسی عمومی
پس از انقلاب فرهنگی در سال 1359، یکی از ابعاد مورد توجه تمامی دانشگاه ها و رشته های تحصیلی، لزوم آگاهی دانشجویان از اندیشه اسلامی در راستای تربیت دینی دانشجویان بوده است. «اندیشه اسلامی»، «تاریخ اسلام»، «اخلاق اسلامی» و ...، عناوین واحدهایی هستند که دانشجو باید با گذراندن آنها، ارزش های دینی و مبانی اخلاقی را فراگیرد.
حال باید دید این واحدهای درسی با چه سرفصل هایی در دانشگاه تدریس می شوند و اکنون چه جایگاهی در برنامه آموزشی دانشجو دارند.
دکتر خدادادی، یکی از استادان دروس معارف اسلامی در این باره می گوید: «اخلاق و عمده مفاهیم اسلامی، مفاهیمی کاربردی هستند که اگر قرار باشد دانشجو آنها را عمیقاً بیاموزد و به کار بندد باید برای آن ماه ها وقت گذاشت؛ که عملاً ممکن نیست. دانشجو قرار نیست با گذراندن واحدهای نظری معارف و اخلاق اسلامی یک مسلمان اخلاق مدار تمام عیار شود، بلکه قرار است سرفصل ها و نکاتی را بشنود و به آن فکر کند. هم اکنون بسیاری از سرفصل ها، کاربردی نیستند و باید در آن تجدیدنظر کرد و مباحثی را که جوانان در زندگی به آن نیاز دارند، جایگزین نمود؛ عناوینی چون «ازدواج در اسلام» و «زوجیت تمامی پدیده ها»، «مهدویت»، «بحران های دینی جهان در قرن بیستم» از جمله مباحث کاربردی برای یک دانشجوی مسلمان به شمار می آید.
اما آنچه مسلم است ضرورت و اهمیت این واحدهای درسی در مجموعه واحدهای درسی دانشگاهی است. البته باید در سرفصل های آن دقت بیشتری صورت گیرد و البته باید اعتراف کنیم وقتی دانشجو، بویژه در رشته های علوم انسانی 100 واحد درسی را می گذراند که در آن هیچ خبری از روح و دین نیست و منابع کاملاً سکولار هستند، نگاه دانشجو با 10 واحد اخلاق و معارف، متحوّل نشده و دینی نمی شود.»
علاوه بر لزوم تغییر سرفصل های دروس مهم معارف اسلامی، طراحی این واحدهای درسی در قالبی تخصصی تر و متناسب با رشته ای که دانشجو می خواند نیز می تواند به تاثیرگذاری بیشتر آنها کمک کند. برای مثال به جای ارائه واحدهای معارف کاملاً یکسان به دانشجویان پزشکی، مهندسی، علوم پایه، هنر و علوم انسانی، هر یک واحدهای معارفی متناسب با رشته تخصصی خود را فراگیرند، چون «اخلاق پزشکی»، «فقه پزشکی»، «اخلاق دینی سازمان صنعتی و تولیدی»، «تعلیم و تربیت در اسلام»، «فقه در موسیقی و نمایش»، «اخلاق و فقه تجارت» و سرفصل های متعدد، متنوع و کاربردی دیگر. این تناسب میان واحدهای معارف و رشته تخصّصی، به فهم بهتر تعالیم بلند دینی از سوی دانشجویان و درکِ نسبت این تعالیم با زندگی اجتماعی انسان ها، بسیار کمک می کند.
گذر دوم؛ دانشگاه و واحدهای درسی تخصّصی
بر اساس آخرین آمار وزارت علوم در سال جـاری، چهار میلیون و 400 هزار دانشجو در چهار مقطع تحصیلی و در 2500 موسسه آموزش عالی در حال تحصیل هستند که از این تعداد، بیشترین نفرات -یعنی دو میلیون و 800 هزار نفر - در دوره کارشناسی مشغول به تحصیلند و نزدیک به نیمی از کل دانشجویان کشور یعنی 46 درصد (معادل یک میلیون و 980 هزار نفر) را دانشجویان علوم انسانی تشکیل می دهند، بنابراین توجه به منابع و واحدهای درسی دانشجویان مقطع کارشناسی علوم انسانی نقش محوری در تربیت نیروی انسانی متخصّص در کشور دارد.
یکی از مهم ترین مشکلات واحدهای درسی در علوم انسانی، «وارداتی بودن» و عدم تطابقشان با نگاه و جهان بینی اسلامیایرانی است. پنج اصـلِ «موضوع شناسی»، «روش شناسی»، «هستی شناسی»، «معرفت شناسی» و «غایت شناسی»، اساس تمایز میان نگاه اسلامی و نگاه غیراسلامی به علوم انسانی را تشکیل می دهد. در عمده رشته های پرطرفدار علوم انسانی چون روان شناسی، مدیریت، اقتصاد و علوم اجتماعی، این اختلاف در نگاه و اصول، مشهود است. این رشته ها در دانشگاه های امروز کشور ما، مطابق با تعریف غربی و قرائت غیردینی از آنها، تدریس می شوند و طبیعتاً واحدهای درسی تخصّصی این رشته ها نیز، کمترین نسبت را با جهان بینی اسلامی و ایرانی دارند.
مقام معظم رهبری در دیدار خود با استادان در سال 1388، به این نکته ظریف اشاراتی داشته اند:
«طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در بین این مجموعه عظیم دانشجوئى کشور که حدود سه میلیون و نیم [آمار مربوط به سال 1388] مثلاً دانشجوى دولتى و آزاد و پیام نور و بقیهى دانشگاههاى کشور داریم، حدود دو میلیون این ها دانشجویان علوم انسانىاند! این به یک صورت، انسان را نگران میکند. ما در زمینهىعلوم انسانى، کار بومى، تحقیقات اسلامى چقدر داریم؟ کتاب آماده درزمینههاى علوم انسانى مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزى که معتقد بهجهانبینى اسلامى باشد و بخواهد جامعهشناسى یا روانشناسى یامدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو براى اینرشتهها میگیریم؟ این نگران کننده است. بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنی بر فلسفههائى هستند که مبنایش مادیگرى است». برای سامان یافتن این مسأله، بازتعریف مبانی و مفاهیم رشته های مختلف علوم انسانی براساس موضوعات و مسائل تمدّن اسلامی ایرانی، پالایش نگاه هستی شناختی و معرفت شناختی در این رشته ها، برگزیدن روشهای علمی دقیق و متقن متناسب با مفاهیم بومی و توجه به غایت علوم در جهان بینی اسلامی، ازجمله راهکارها و اقدامات ضروری است.»
«عدم تناسب دروس با فضای کسب و کار» و «غیرکاربردی» بودن آنها، یکی دیگر از مشکلات جدی در واحدهای درسی علوم انسانی است. در حال حاضر، آموزش دانشجو در فضای آکادمیک، آن چنان ذهنی و غیرکاربردی است که دانشجو پس از چهار سال آموزش تخصّصی، در نقطه صفر کارآیی و بهره وری در بازار کار قرار دارد. از سوی دیگر، نبود دروسی که نیاز و مسئله روز جامعه را شامل شود، آسیبی دو چندان را در کنار دروس غیرکاربردی ایجاد می کند. در این راستا، توجه به استعدادها و نوع نگرش نسل جدید جوان به مسائل، توجه به موضوعات و نیازهای روز جامعه و نیز تأکید و سرمایه گذاری بر ظرفیت های طبیعی کشور، نه تنها علوم انسانی، بلکه سایر حوزه های علمی دانشگاهی کشور را به سوی کاربردی بودن و تناسب دروس با بازار عرضه و تقاضا هدایت می کند.
واضح است که واحدهای درسی امروز در دانشگاه های کشور، چه در سطح عمومی و چه در سطح تخصّصی، بر مبنای نیاز و استعدادهای بومی و داخلی شکل نگرفته اند. به نظر می رسد، واحدهای عمومی گویی با هدف «رفع تکلیف» در آموزش تعالیم دینی، تنظیم شده اند و واحدهای تخصّصی نیز با «گرته بـرداری» از متدهای علمی و شبه علمی کشورهای غربی.
امروز، سیستم محتوایی دانشگاه های ما نیازمند یک بازنگری اساسی و بازتعریف جامع بر مبنای سه راهبـرد مهم است: «نیازها و مسائل» روز جامعه، «جهان بینی» اسلامی ایرانی و «ظرفیت شناسی» انسانی و طبیعی؛ این مسیر می تواند نوید نظام آموزشی کارآمدی را به همراه داشته باشد.