گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو» - داود گودرزی؛ در شرایط کنونی که همه نخبگان و دلسوزان نظام خصوصاً تشکلهای دانشجویی و بدنه جنبش دانشجویی در قبال تحولات و اخباری که از محتوای مذاکرات منعکس میشود احساس مسئولیت کرده و بدنبال ایفای نقش مؤثر و تاثیرگذار هستند، سوال مهم و اساسی این است که چه عکس العملی به مسائل مطروحه در خصوص مذاکرات مناسب است؟ و چه رفتاری باید از خود نشان دهیم؟
برای پاسخ به این سوال نیازمند یک نگاه واقعبینانه و درک درست از تحولات داخلی و منطقه ای هستیم.
مرور نکات زیر ما را در رسیدن به نگاه جامع و واقعبینانه کمک خواهد کرد:
الف- وضعیت طرف امریکایی در این برهه از زمان بدین شرح است:
۱- اوباما در سال آخر دوره دوم ریاست جمهوری خود ناگزیر از این است که به هر طریق ممکن وانمود کند که ایران را متوقف کرده است.
۲- به اعتراف صریح اوباما برای تحقق این سناریو (وانمود کردن متوقف شدن ایران) گزینه توافق با ایران تنها گزینه عملی امریکا است و گزینه های حمله نظامی و فشار مضاعف امکان تحقق ندارد (مصاحبه اوباما بلافاصله بعد از بیانیه لوزان حاوی این اعتراف سنگین است).
۳- اصرار در حد التماس امریکا در طول ۳ سال گذشته برای مذاکره با ایران یکی از نشانه ها و دلایل وجود این سناریو است.
۴- امریکا علیرغم صرف وقت و هزینههای فراوان در منطقه ی مهم غرب آسیا و شمال آفریقا عملاً این منطقه را از دست داده میبیند و میداندار اصلی و بازیگر اصلی را کشورهایی به غیر از خود و همپیمانانش مشاهده میکند. در طول ۱۵ سال گذشته همه استراتژیها و عملیاتهای ایالات متحده در این منطقه با شکست مواجه شده و در برخی نتیجه عکس داده است(حضور امریکا در عراق با چه هدفی بود و چه نتیجهای داشت؟ حمله به جنوب لبنان و نوار غزه با چه هدفی صورت گرفت و نتیجه آن چه شد؟ بحران در سوریه و عراق و شکلگیری داعش با چه هدفی بود و نتیجه آن چه شد؟ و...)
۵- بحرانسازی در محور مقاومت (فلسطین، سوریه، لبنان، عراق، یمن و ایران) و ترغیب کشورهای عرب منطقه برای درگیری با این محور آخرین حربه و تنها گزینه نظام سلطه به سرکردگی آمریکا در شرایط کنونی است. عملیاتی شدن این گزینه ۴ فایده اصلی برای آنها دارد:
۱/۵- برای اسرائیل تنفس مصنوعی است و برای مدت زمانی افکار عمومی مسلمانان را از این رژیم اشغالگر و کودککش غافل میکند.
۲/۵- قدرت ایران در منطقه دچار فرسایش شده و بخش عمدهای از آن صرف تقویت و حفظ کشورهای محور مقاومت خواهد شد و در مدیریت جهان اسلام و گسترش بیداری اسلامی توفیقی نخواهد داشت.
۳/۵- هزینه این سناریو از کشورهای منطقه پرداخت میشود و طرفین درگیری نیز همه مسلمانند و چهره اسلام به عنوان اصلیترین رقیب لیبرال دموکراسی خدشهدار خواهد شد.
۴/۵- تداوم این بحرانها و سرعت تحولات در منطقه برای افکار عمومی دنیا و مردم امریکا موجب پنهان کردن یک واقعیت و حتی قلب یک واقعیت بسیار مهم خواهد بود و آن این است که:
«از ابرقدرتی ایالات متحده فقط ژست رسانه ای آن باقی مانده است. هژمونی امریکا رو به افول است، لیبرال دموکراسی دچار اضمحلال و در حال فروپاشی است.»
در همین راستا بهترین کار برای انحراف افکار عمومی امریکا و کشورهای غربی پرداختن به یک مسئله خارجی و ایجاد بحران در خاورمیانه و بزرگ نمایی مسئله هستهای ایران و انعکاس بیش از حد آن در رسانه هاست.
۶- با توجه به نکات فوق در این شرایط امریکا بدنبال توافق و تبادل امتیاز با ایران نیست. خوی استکباری و میز خالی اوباما اجازه یک توافق واقعی را به آنها نمیدهد، اوباما بدنبال این است که در این شلوغی منطقه با افزایش تهدید و فشار به ایران محاسبات مسئولین ایران را عوض کرده و مذاکره با ایران را به عنوان توقف ایران وانمود نماید. (مصاحبه اوباما پس از توافق ژنو و بیانیه لوزان دقیقاً با همین منطق صورت گرفت، اوباما صرف نظر از محتوای توافقات و بیانیه ها بدنبال این بود که اعلام کند «همانطور که وعده داده بودم به غیر از راه حل نظامی ایران را متوقف کردم» لذا مصاحبههای متعدد مسئولین امریکایی پس از بیانیه لوزان را در قالب مصادره به مطلوب کردن نتیجه مذاکرات باید تحلیل کرد نه آنچه که در فحوای مذاکرات رخ داده است. به عبارتی هر متن دیگری در بیانیه لوزان قرائت میشد باز هم اوباما همین مصاحبه را انجام میداد.)
۷- امریکا در داخل ایران دو راهبرد اساسی را دنبال میکند:
۱/۷- ایجاد اختلاف و شکاف در سه سطح
شکاف بین رهبری و دولت
شکاف بین دولت و نیروهای ارزشی
شکاف بین نیروهای ارزشی و مردم
۲/۷- تقویت جریان اصلاحات و گفتمان سازش و عدم پیروزی اصولگراها و گفتمان مقاومت در انتخابات بعدی.
بر اساس این نکات، امریکا که قصد دادن امتیاز در صحنه عمل را ندارد از طرفی مذاکرات را هم به بن بست نمیکشاند و بدنبال این است که در روند مذاکرات فضای اختلاف و شکاف را در هر سه سطح مذکور تشدید کرده و در نهایت در متن توافق بخش اندکی از تحریمها را با گذاشتن قیود متعدد و تنها روی کاغذ نه در عمل تعلیق نماید.
ب- علت عجله و شتاب دولت آقای روحانی برای رسیدن به یک توافق چیست؟
۱- تحقق شعار انتخاباتی آقای روحانی مبنی بر چرخیدن سانتریفیوژ همزمان با چرخیدن چرخهای کارخانهها و اقتصاد یکی از دلایل اصلی این عجله است. آقای روحانی و مشاوران و نزدیکانش بر این اعتقاد هستند که زودتر و بهتر از این میشد با دنیا! تعامل کرد و دیوار بی اعتمادی را برداشت، کار ویژه و امتیاز خود را در مذاکرات و تعامل مناسب با سایر کشورها میبینند. لذا عجله دارند که هرچه زودتر این توانمندی و این نوع اقدام را به رخ دیگران و دولتهای قبلی کشانده و از آن به عنوان یک برگ برنده برتر و راهبردی بهره برداری کنند.
۲- مبانی فکری مشاوران دولت در نگاه به دشمن و در اقتصاد مشکل جدی دارد:
در برخی از صحبتها و نوشتهها به صراحت بیان میکنند که ما مشکل مبنایی با امریکا و انگلیس نداریم و سطح منازعه ایران اسلامی با نظام سلطه را به یک تنش و بی اعتمادی تقلیل میدهند. این مبنای فکری، خوشبینی و اعتماد به طرف غربی را به دنبال دارد و در رفتار دولتمردان اثر می گذارد.
(باید از مشاوران ریاست جمهوری پرسید ۲۰۰ سال جنایت انگلیس و ۶۰ سال جنایات امریکا علیه ملت ایران را چگونه میتوان نادیده گرفت و اگر این جنایات در حق ملت ایران دشمنی نیست باید معنای دشمنی را دوباره تعریف کرد. ۱۷۰۰۰ شهید ترور، ۳۰۰ هزار شهید جنگ تحمیلی، محاصره و تحریم اقتصادی از ابتدای انقلاب تاکنون، حمله نظامی به هواپیمای مسافربری و نفت کشهای ایرانی و ... را چگونه میشود تعبیر کرد)
در مسئله اقتصاد نیز در دو سال گذشته به خوبی ثابت شده است که دولت به همان اقتصاد لیبرالی و بازار آزاد معتقد است و همتی برای افزایش تولید داخلی و مؤلفه های اقتصاد مقاومتی از خودش نشان نداده است.
در این مدل از اقتصاد دولت نقش حداقلی دارد و عرضه کننده و تقاضا کننده بازار را تنظیم مینماید و نیازی به سرمایه گذاری دولت برای تقویت تولید داخلی نیست لذا باید موانع تجارت و ورود و خروج کالا به سرعت رفع شود تا تاجر که اولی بر تولیدکننده است با کمترین دردسر به تجارت بپردازد، با این نگاه بایستی عجله کرد و به هر صورت ممکن توافق کرده و تحریمها را رفع کرد.
۳- تبدیل شدن مسئله هستهای و مذاکرات به مسئله اول کشور و ایجاد فضای دوقطبی موافقان و مخالفان فرصت خوبی برای دولت است که از پاسخگویی به سایر وظایف خود در عرصه اقتصاد و فرهنگ کشور شانه خالی کند و افکار عمومی نیز مطالبه درست و هوشمندانهای در سایر مسائل مهم کشور از دولت نداشته باشند و این امر این موضوع را بیش از پیش تقویت کرد که دولت به غیر از حوزه سیاست خارجی آن هم موضوع هستهای برنامه مدون و جامعی برای اداره جامعه و برخورد با معضلات جدی اقتصادی و فرهنگی در داخل ندارد.
۴- جذب بدنه اجتماعی مهمترین دغدغه جمعی از حامیان و مشاوران آقای روحانی است. آنها به خوبی میدانند که به زودی اصلاح طلبان از آقای روحانی عبور خواهند کرد(مرور رسانه های جریان اصلاحات در روزهای اخیر این نکته را به خوبی نشان میدهد) لذا دولت در تلاش است که برای خود بدنه اجتماعی و اقبال عمومی کسب نماید. برخی مواضع و گفتار آقای روحانی و عجله در رسیدن به یک توافق(حتی حداقلی) که بتواند بخشی از مشکلات اقتصادی مردم را حل کند متاثر از همین دغدغه یعنی تلاش برای ایجاد بدنه اجتماعی است.
حال با این مقدمه میتوان به سراغ پاسخ به سوال اصلی این نوشتار رفت که وظیفه ما چیست و چه کاری در این شرایط مناسب است:
۱- جهت اصلی کشور مبارزه با استکبار است. اکنون پس از ۱۱ سال مذاکره در دولتهای قبل و حدود ۱۸ ماه در این دولت زمان بسیار مناسبی است که آحاد مردم ایران اسلامی، بی منطقی، بی صداقتی و بدعهدی امریکایی ها را به صورت ملموس درک نمایند. همه باید بدانند ما با چه دشمن فریبکار و دروغگویی مواجه هستیم. قدرت پوشالی و شکست هیمنه امریکا و استیصال او در منطقه را همه باید بدانند و ... . لذا صاحبان قلم و تریبون و کسانی که انقلاب، مردم و منافع ملی را دوست دارند باید پرداختن به دشمن اصلی را اولویت و سرلوحه فعالیتهای خود قرار دهند. جنبش دانشجویی و فعالین سیاسی متوجه هستند که نقد و مطالبه از دولت نباید ما را از امریکا غافل کند. حرف حق ما نباید پازل دشمن را کامل کند. اگر شکاف و اختلاف بین ما برای دشمن راهبردی است، نباید در این اختلاف بدمیم و یا کاری کنیم که ماحصل آن تحقق راهبرد دشمن باشد و ...
صنعت هسته ای باید مظهر همدلی و همزبانی دولت و ملت باشد و نباید آن را به مظهر اختلاف تبدیل کنیم. ما باید در این مسئله نسبت به دولت حامی منتقد باشیم.
۲- اصرار و پافشاری روی خطوط قرمز مذاکرات وظیفه بعدی هر ایرانی است که عزت، استقلال، شرف و منافع ملی خود را دوست دارد. همه مردم و بخصوص نخبگان، دانشگاهیان و مراجع افکار عمومی همه یک صدا باید شرایط یک توافق خوب را از دولت مطالبه نمایند. (نپذیرفتن نظارت فراتر از معاهده NPT، رفع همه تحریم های اقتصادی و مالی بصورت یکجا و در روز توافق و تعداد سانتریفیوژهای فعال در نطنز و فردو به تعدادی باشد که نیاز صنعتی و تحقیقاتی کشور تامین شود، حفظ فرآیندهای تحقیق و توسعه از جمله ویژگیهای یک توافق خوب است)
ما مخالف مذاکرات نیستیم و از هر روشی که گرهی از مشکلات مردم را باز کند استقبال میکنیم اما هر توافقی را نیز نمیپذیریم. توافقی را خوب میدانیم که متضمن عزت و استقلال ملی باشد و منافع ملی را تامین نماید.
۳- با نکاتی که در مقدمه گفته شد همه میدانند که راه حل مشکلات اقتصادی در مذاکرات نیست و داشتن این انتظار که در نتیجه این مذاکرات تحریمها رفع میشود و سپس همه مشکلات کشور برطرف میشود انتظار بیجایی است. اگر هنوز در کشور کسانی هستند که امیدواری کاذب برایشان ایجاد شده باید با کار تحلیلی و تبیینی که توسط نخبگان بخصوص جامعه دانشجویی و دانشگاهی صورت میگیرد آنها را با واقعیات آشنا کنیم. راهکار حل مشکلات همان تقویت قدرت درونی و تعمیق آن در کشور است به عبارتی همان اقتصاد مقاومتی، به این معنی که همه آحاد مردم باید در شکوفایی اقتصادی نقش ایفا کنند. دولت به تنهایی و ملت به تنهایی نخواهند توانست بلکه دولت و ملت با همدلی و همزبانی باید وضعیت اقتصاد کشور را بهبود ببخشند به این ترتیب که مصرف کننده، توزیع کننده، تولیدکننده، دولت، مجلس، قوه قضائیه و همه دستگاهها و نهادها هر کدام وظیفه خود را به خوبی در اقتصاد انجام دهند. اقتصاددانان داخلی و خارجی معتقدند تحریمها حداکثر ۳۰% در اقتصاد ایران نقش داشتهاند، لذا با فرض اینکه همه تحریمها رفع شود باز هم به تنهایی برای شکوفایی اقتصاد ایران کافی نیست و این در حالی است که برداشتن همه تحریمها توسط امریکا امری محال است و...
۴- برای رساندن این پیامها به بدنه مردم و دولت، نباید فقط بر تجمعات خیابانی متمرکز شد، بلکه از هر روش و وسیله ارتباطی باید استفاده کرد: شبکه های اجتماعی موبایلی، بیانیهها، طومارها، نشریات، جلسات سخنرانی، مناظرهها، گعده های خودمانی و زمان، زمان سکوت و انفعال نیست. باید فرصت ها را غنیمت شمرد و از هر ظرفیتی برای روشنگری افکار عمومی استفاده کرد اما با رعایت مصالح انقلاب مواظبت از عدم سوء استفاده دشمن.