گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، یادداشت دانشجویی*؛ وارد خانه شان که شدیم صدای شیونِ نازدخترکان چهل و پنجاه ساله آن خدا بیامرز گام های صوتی را یکی پس از دیگری میپیمود و به قول هم میهنان تهرانی دل آدم را ریش میکرد.
میت را دیدم که مغسول و مکفون و مسدور و مکفور (به معنای سدر و کافور زده!) در میانه جمع آرمیده بود. چشمان نیمه باز آن بیچاره منتظر بود تا ما بقی اقوام هم از راه برسند و مراسم با شکوه تشییع جنازه از در خانه تا آمبولانس نعش کش را با آداب و رسوم خاص خودش آغاز کنند.
چند نفر از حضار، نهایت حُسن سوء استفاده از وقت را برده، فرصت را غنیمت شمرده سیگار های خود را روشن کردند تا آن مرحومه هم در آخرین ساعات حضورش در طبقات فوقانی زمین حالی ببرد و دودی بگیرد. از خانه بیرون آمدم تا نفسی تازه کنم.
صدایی ناز و روح نواز همچون مادری مهربان کودک گوشم را بغل گرفت. صدا، صدای عبدالباسط بود! سوره تکویر را میخواند و در دستگاه چهارگاه دلربایی می کرد. دلم می خواست همان جا کنار باند کهنه صوت می ماندم و با صدای عبد الباسط عشق میکردم. ناگهان متوجه شدم جایی که من ایستادم معبر خلق الله عزادار است و توقفم برای مردم مزاحمت دارد.
چند قدمی که از خانه دور شدم زنی از همسایه های متوفی را دیدم که با عبارت خوشتیپ (!) مرا صدا زد. از باب تنویر افکار عمومی باید عرض نمایم که بانوی مذکوره از لحاظ سنی دست کمی از متوفای ما نداشت.
با لهجه غلیظ کرمانی از من پرسید: کسی طورش شده؟
جناب خان وار گفت: لیلا خانم؟؟؟!!! و گریه را آغاز کرد. این که چه قدر بانوی مذکوره را تسلّی دادم و از سایر محترمات خواستم به وضع این مخدّره مجلله معظمه رسیدگی کنند بماند. این که در این دوره و زمانه همسایه از حال همسایه خبر ندارد و بعد از گذشت ساعت ها از فوت آن بنده خدا باید خبر مرگش را از زبان پسر یکی از اقوام دور آن فقیده سعیده بشنود هم بماند. آن چه بیش از همه مرا می آزارد نگاه افراد جامعه امروز ما نسبت به هنر تلاوت قرآن کریم است.
هزار و چهار صد سال پیش، پیامبر مهربانمان در آیه سی ام سوره مبارکه فرقان درباره مهجوریت قرآن به خدای سبحان شکایت برد. این گله گزاری پیامبر مربوط به عصری است که بعضی دوشیزگان با مهریه آموختن قرائت قرآن پا به خانه شوهر میگذاشتند. پیامبر(ص) در دورانی سخن از مهجوریت قرآن بر زبان آورد که قاریانی همچون امیرالمؤمنین(ع)، سلمان و ابوذر برای دفاع از قرآن لباس رزم بر تن میکردند و تعداد زیادی از قراء قرآن در غزوات و سریههای مختلف به شهادت میرسیدند. سفیر پیامبر برای تبلیغ دین اسلام قاری جوانی موسوم به مُصعَب بود و این یعنی تکریم نخبگان قرآنی در سیره رسول الله به جای یک کار سمبلیک به یک عمل راهبردی تبدیل شده بود. از سویی دیگر اکثر اعضای جامعه اسلامی نیز در زمان پیامبر(ص) عمر خود را وقف قرآن کرده بودند.
وضع امروز جامعه را که میبینم تازه می فهمم متشاکیان پیامبر(ص) ما هستیم نه آنانی که در راه قرآن از مال و جان میگذشتند. این ما هستیم که از قرآن دور مانده ایم. قرآن برای ما صرفاً حکم آورنده خبر مرگ عزیزان را دارد و البته برای بدرقه مسافر و تزیین سفره عقد هم گاهی به دردمان میخورد. در کشور اسلامی ما اگر صدای تلاوت قرآن در هر کوی و برزن بلند شود خبر یتیمی و بیوگی و از دست دادن محبوب را با خود می آورد. حال آن که قرآن کتاب حیات و سرزندگی است و خداوند هم این نکته را در آیه هفتادم سوره یس بیان فرموده است.
در اواسط کلام، سخن از شهیدان راه قرآن به میان آمد. دوستان شهید علم الهدی میگفتند: بعثیها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. جنازهها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی و مقام معظم رهبری... .
پیمان خیر خواه-فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.
وفقکم الله ان شاء الله