جریان دوم خرداد، مهمترین نقطه افول دانشجویان اصلاحطلب در تاریخ جنبش دانشجویی است. رئیس دولت اصلاحات با ابراز نظرات غوغا سالارانه در زمینه آزادی و دموکراسی موفق شد تا توده جریان دانشجویی در دهه هفتاد را با خود همراه سازد.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، مهدی خطیب دماوندی؛ جریان دوم خرداد را میتوان مهمترین نقطه افول دانشجویان اصلاح طلب در تاریخ جنبش دانشجویی به شمار آورد. رئیس دولت اصلاحات با ابراز نظرات غوغا سالارانه در زمینه آزادی و دموکراسی و بسط گفتمان غرب گرایی موفق شد تا توده جریان دانشجویی در دهه هفتاد را با خود همراه سازد. در آن زمان دفتر تحکیم وحدت که تشکلی فراگیر و وابسته به جناح چپ و تجدیدنظر خواه نظام جمهوری اسلامی بود، به همراه اتحادیه اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان و اتحادیه ملی دانشجویان که بعدها تبدیل به جبهه متحد دانشجویی شد، بیشترین نقش را در پیروزی جریان دوم خرداد ایفا کرد. میزان این تاثیرگذاری تا جایی بود که رئیس دولت اصلاحات صراحتا تشکلهای دانشجویی را یکی از پایگاههای مهم رای آوری خود معرفی نمود.
به نوعی جریان دوم خرداد موفق شد در یک بازی برد برد، با تلاش برای پی ریزی الگوی لیبرال دموکراسی و فعالیت در نقش اپوزیسیون نظام و برهم زدن مرزهای انقلاب و ضدانقلاب پیوند محکمی میان طیفهای مختلف دانشجویی برقرار کند؛ به طوری که جریان دانشجویی هویت از دست رفته خویش را در استقرار دولت اصلاحات جستجو میکرد. اما رفته رفته این دانشجویان دریافتند که بسیاری از توقعات آنان بر روی زمین باقی مانده و دولت با موج سواری روی احساسات دانشجویان و استفاده ابزاری از ظرفیت تشکلهای دانشجویی و خواستههای این قشر صرفا به دنبال دستیابی به منافع سیاسی خود بوده است.
البته ناگفته نماند گرچه اقدامات جریان دوم خرداد پاسخگوی انتظارات دانشجویان اصلاح طلب نبود، اما این جریان توانست با محدود کردن و در تنگنا قرار دادن فعالیت گروههای دانشجویی و ارزشی، ترور شخصیتی دانشجویان مذهبی و بستن تریبون جریان انقلابی و قبضه کردن فضای سیاسی کشور به نفع جریانی خاص مسیر جنبش دانشجویی را از مطالبهگری و عدالتخواهی به سمت منفعت خواهی و انحصارطلبی منحرف سازد.
دومین ضربه بر پیکره جریان دانشجویی اصلاح طلب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ وارد شد. در اصل حوادث بین سال ۸۸ تا دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری باعث شد همان اندک روحیه مطالبهگری و آرمان خواهی دانشجویان اصلاح طلب به فراموشی سپرده شود و تنها به دست گیری افسار قدرت هدف این جریان دانشجویی قرار گیرد. دانشجویان اصلاح طلب در این برهه زمانی با افت شدید گفتمانی مواجه شدند و پیگیری مسئله رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی تنها دریچه ارتباط آنان با مردم و حکومت بود.
جریان دانشجویی با برگزاری برنامههایی همچون جلسهی شعرخوانی، دورهمیهای همراه با موسیقی، اکران فیلمها و مستندهای خارجی و در نهایت اجرای نمایش و تاتر سعی در افزایش بدنه تشکیلاتی خود داشت؛ اما غافل از آن که این مسکنهای زودبازده خلا گفتمانی انها پر نخواهد کرد؛ بنابراین این بهترین فرصتی بود که جریان دوم خرداد میتوانست بار دیگر با پرچم رسیدگی به مطالبات دانشجویان اصلاح طلب و سردادن شعارهای رادیکال، بسترهای ادغام، همبستگی و اختلاط احزاب و تشکلهای دانشجویی را فراهم سازد. این بار هم مشابه آن چه که در دوم خرداد سال ۷۶ اتفاق افتاد، با رای آوردن روحانی بسیاری از توقعات و انتظارات دانشجویان مغفول ماند و اصلاح طلبان بار دیگر با استفاده ابزاری از بدنه دانشجویی خود موجب سرخوردگی دانشجویان اصلاح طلب شدند.
حمایت بدنه دانشجویی اصلاح طلبان چه در جریان دوم خرداد ۷۶ و چه در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ موجب شد تا آنان بیش از گذشته خود را بدهکار جنبش دانشجویی بدانند، چون نتیجه هزینههایی که در این راه صرف شد بسیار بیشتر از امتیازات آن بود. از طرفی ناکامی دولت روحانی در سیاست خارجی و شکست همه جانبه برجام، عدم پیگیری وعده توخالی رفع حصر، مواجه شدن کشور با معزل تورم، بیکاری و اشتغال و درنهایتعدم توجه کافی به تشکلهای دولت ساخته موجب شد تا زبان پاسخگویی تشکلهای اصلاح طلب در دانشگاه بیش از گذشته بسته باقی بماند.
جنبش دانشجویی از همان اوایل انقلاب، کانون توجه سیاستمداران و بسیاری از اشخاص و گروههای سیاسی به شمار میرفت. در طول سالهای پس از بهمن ۵۷، مطالبات سیاسی اجتماعی و اقتصادی ابتدا در دانشگاهها شکل میگرفت و پس از آن به بقیه جامعه تسری پیدا میکرد. ریشه اصلی این کنشگری را نیز میتوان در روحیه آرمان خواهی و مطالبهگری دانشجویان جستجو کرد. مادامی که جنبش دانشجویی با استقلال در فکر و آزادی در عمل و اندیشه به دنبال انجام مهمترین وظیفه خود یعنی آزادی اندیشی، مطالبهگری و آرمان خواهی باشد میتواند نقش موثری در بهبود سلامت سیاسی یک نظام دموکراتیک ایفا کند. اما به محض اینکه روحیه استقلال طلبی دانشجویان دست مایه بازیهای سیاسی احزاب شد، از مسیر اصلی کنشگری خود نیز منحرف میشود. در مسئله ترور سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی توسط نظامیان رژیم آمریکا این موضوع اثبات شد که هنوز بسیاری از دانشجویان وام دار چهرههای سرشناس جریان دوم خرداد هستند.
بلافاصله یک روز پس از به شهادت رسیدن سردار سلیمانی، درحالی که همه ملت ایران داغ دار از اتفاق پیش آمده بودند و یک صدا فریاد انتقام و خونخواهی فرمانده سپاه قدس را مطالبه میکردند، تعدادی از اصلاح طلبان که برخی از آنان را امضاکنندگان نامه جام زهر مجلس ششم تشکیل میدادند؛ ضمن صدور بیانیهای تلویحاً از مسئولان درخواست کردند تا با خویشتن داری مانع وقوع جنگ در کشور و منطقه خاورمیانه شوند.
بلاشک هر ایرانی وطن دوستی بر روی اصول و مبانی همچون آزادی، استقلال، وحدت، تمامیت ارضی و امنیت ملی اتفاق نظر دارد و مسئله امنیت را جدای از اختلافات سیاسی میداند. این سند نانوشته چه در دانشگاه و چه در خارج از دانشگاه اعتبار و مشروعیت دارد. حداقل انتظار جریان دانشجویی کشور این بود که بدنه دانشجویی جریان اصلاحات در قضیه شهادت سردار سلیمانی در برابر خواسته سران جبهه دوم خرداد واکنش نشان میداد و راه خود را از آنان جدا میساخت؛ اما مشخص شد این جریان دانشجویی هنوز درصدد ترمیم هزینههای سنگین جریان دوم خرداد بر نیامده است.
سکوت تشکلهای اصلاح طلب در قبال موضع سطحی سردمداران جریان دوم خرداد و همچنین تجربه موفق سپاه پاسداران در پاسخ به عملیات تروریستی آمریکا و هدف قرار دادن پایگاه نظامی عین الاسد موجب شد بار دیگر این جریان دانشجویی سرخورده و شرمنده ازعدم تصمیم گیری درست خود شود.
شاید الان وقت آن باشد که دانشجویان اصلاح طلب از خود بپرسند؛ تا کجا قرار است به این سیکل معیوب ادامه دهند و حیات و بقای خویش را معطوف و وابسته به حیات احزاب و چهرههای سیاسی نماید؟! با مطالعه سرگذشت جریان اصلاح طلبی در دانشگاه، به نظر میرسد این بار خود دانشجویان اصلاح طلب هستند که در حال ضربه زدن به پیکره تشکیلاتی و گفتمانی خود هستند واگرنه ناکامی آنان در حمایت از گروههای سیاسی خارج از دانشگاه حقیقتی است که حتی خود آنان متوجه شده اند.
مادامی که عدهای بیرون از دانشگاه به صورت قیم مآبانه بدنه جریان دانشجویی اصلاح طلب را هدایت و رهبری کنند، بلاشک اهرم مطالبهگری انان را مهار کردهاند و قادر خواهند بود با ایجاد بازیهای سیاسی و پیشنهاد امتیازات، جریان دانشجویی را وام دار خود کنند. تشکل دانشجویی که وام دار شد، حق مطالبهگری و مشی انتقادی را نخواهد داشت و این یعنی موت یک جریان دانشجویی. به نظر میرسد زمانی دانشجویان اصلاح طلب واجد تفکر گفتمانی میشوند که مرزبندی دقیق و روشنی با احزاب و چهرههای خارج از دانشگاه داشته باشند.