به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از ساری، سلسله نشست های علمی با موضوع شناخت انسان، عصر امروز در دانشگاه آزاد بابل برگزار شد.
سالکی عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد بابل در این نشست با اشاره به اینکه موضوع شناخت انسان، مدت هاست که همه توجهات را به خود جلب کرده است، گفت: انسان برای شناخت خود و جهان پیرامون خود، گام های بسیار موثری را برداشته است.
وی افزود: این تلاش ها برای شناخت انسان تا زمانی که به سرمنزل مقصود که همان شناخت خداوند متعال است نرسد، ادامه خواهد یافت، چرا که هدف انسان از شناخت خود، رسیدن به خدا و شناخت خدای متعال می باشد.
این استاد دانشگاه در ادامه با بیان اینکه این شناخت منحصر به مسلمانان نیست، تصریح کرد: از مذاهب و مکاتب عرفانی هند گرفته تا فلسفه های یونان و روم باستان و عرفای مسیحی و اسلامی تا عصر حاضر همواره شناسایی انسان و توجه به معرفت خود مد نظر بوده است.
سالکی تاکید کرد: دلیل این امر، آن است که آدمی نسبت به حقیقت وجودی خود بی اعتنا نبوده و همواره بدان می اندیشیده است.
وی در ادامه سخنانش با اشاره به اینکه، سقراط در این زمینه با نوشتن کتاب "خودت را بشناس" قدم های بسیاری برداشته است، تصریح کرد: سقراط می گوید، بزرگترین عامل صعود، شناخت خود یعنی شناخت همه توانایی های خود است و تا زمانی که انسان قابلیت های خود را نداند و به داشته هایش وقوف نیابد، نمی تواند گام از گام بر دارد زیرا هر قدمی می تواند آخرین گام بوده و او را به دره سقوط هدایت کند.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد بابل خاطرنشان کرد: سقراط معتقد است، زندگی در طبیعت بدون تردید یک پیکار همه جانبه است. پیکار با همه چیزهایی که مانع پروازند و انسان را از پرداختن به خود باز می دارند. برای پرواز باید همه موانع را از میان برداشت، خود را سبک بال و سبک بار کرد و در هوایی پاک، حرکت رو به بالا را آغاز نمود. در این میان است.
سالکی در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه برای شناخت انسان باید دو بعد جسمانی و نفسانی را از هم تفکیک کرد و به شناخت هر یک پرداخت، گفت: در راه شناخت انسان باید نفس انسان را بشناسیم.
وی در ادامه با بیان دیدگاه های دانشمندان مختلف اسلامی در خصوص نفس افزود: به نظر غزالی، وقتی میگوییم نفس، مقصود ما آن قوه که طالب غذاست، یا آن قوهای که محرک شهوت و غضب است، یا آن قوهای که در قلب ساکن بوده و مولد حیات و رساننده حس و حرکت است، نیست. زیرا این امور از تظاهرات روح حیوانی است.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: بلکه مقصود از نفس، جوهر کاملی است که کاری جز تذکر و حفظ و تمیز و رؤیت ندارد.
وی بیان کرد: غزالی، مانند ابن سینا، میان جسم و نفس فرق مینهد و میگوید وقتی به انسان مینگریم، میبینیم که همه خواص نبات و حیوان را دارد ولی از آن جهت که میتواند چیزهایی را درک کند که خارج از حیطه حواس است، از حیوان و نبات ممیز می شود.
سالکی در ادامه به بیان دیدگاه ارسطو در خصوص نفس پرداخت و تصریح کرد: نفس ازنظر ارسطو "کمال اوّل برای جسم طبیعی آلی" است و منظور وی از کمال، همان صورت و منظورش از کمال اول چیزی است که نوع بدان تشخص پیدا میکند و شیء در حد ذاتش بهوسیله آن کامل میشود.
وی با بیان اینکه ارسطو معتقد است، رابطه نفس و بدن یکی از مصادیق رابطه صورت و ماده میباشد که این رابطه، ترکیبی اتحادی است، افزود: اهمیت این امر در اینجاست که در این صورت با از بین رفتن بدن، نفس نیز باید از بین برود و درنتیجه تبیین حیات اُخروی در نظر ارسطو با چالش مواجه میشود.
سالکی ادامه داد: ازسویدیگر، فلاسفه اسلامی اصل تعریف ارسطو را پذیرفتهاند؛ امّا برای اینکه در تبیین حیات اخروی و اثبات آن دچار مشکل نشوند، در جزئیات دیدگاه وی درباره جایگاه نفس و بدن و ارتباط میان آن دو چندان با وی موافق نیستند.
این استاد دانشگاه در ادامه سخنانش با اشاره به دیدگاه فارابی در خصوص انسان تصریح کرد: فارابی معتقد است که انسان دارای دو بعد و مرکب از دو جوهر است. یکی از عالم خلق و دیگری از عالم امر. اولی بدن است و دومی روح.
وی تاکید کرد: او با این تمایز، مسئله حیات اخروی را اینگونه حل میکند که آن جوهر که از عالم امر است، در عالم امر میماند و دیگری در همان عالم خلق مانده، به خاک میرود؛ اما ازنظر ابنسینا، کمالی که ارسطو در تعریف نفس بدان اشاره میکند، صورت نیست.
عضو هیئت علمی دانشگاه در ادامه نشست با بیان اینکه روانشناسی معاصر عمدتاً در قرن حاضر تكوين يافته است گفت: با توجه به فضای غالب بر انديشههای فلسفي در قرن نوزدهم كه تحت تأثير افكار هگل، درونمايه ايده آليستی داشت، در قرن بيستم شاهد مقابلهای اساسی با ايدهآليسم بودهايم.
سالکی ادامه داد: اين مقابله با ظهور کارل گوستاو یانگ و در آمريكا با ظهور فلسفه پراگماتيسم و اعراض صريح كساني چون "ديويی" از انديشههای "هِگلی" نمودار گرديد؛ در آلمان و شوروی سابق، با ظهور ماركسيسم و اعراض تمام عيار ماركس از هگليسم جلوه گر شد و در انگلستان، با معارضه جويی فيلسوفان تحليلي همچون "مور " افكار هگلی آشكار گرديد. ظهور چنين فضايی، متمايل به مادهانگاری و طبيعتگرايی بود، به منزله فراهم آمدن بستری برای انكار نفس بود.
وی در پایان گفت: روانشناسان جديد تلقیای غيرذاتگرايانه از ذهن يا نفس دارند؛ يعنی آنها ذهن يا نفس را به جنبههای شناختی (مانند ادراک حسی، آگاهی، حالات التفاتی و غيره) محدود میکنند و جنبههای حياتي را به هيچ وجه بخشي از کار يک روانشناس نمیدانند بلکه آنها را به زيستشناسی میسپارند و اساساً معتقد نيستند که هويتی ذاتی يا جوهری در پسِ رويدادهای شناختی (مثلاً يک رويدادِ ادراکی يا باور و غيره) وجود داشته باشد.