گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ فاجعه عاشورا در سرزمین کربلا به عنوان یه واقعه در درون جامعه اسلامی همیشه این سوال را به ذهن متبادر میسازد که چگونه حسین علیهالسلام به عنوان جانشین پیامبر و دعوت کننده به حق و عدالت به دست خود مسلمانان منزوی شد، تحت فشار قرار گرفت و نهایتا به آن صورت هولناک به شهادت رسید. سوالات دیگر این است که واقعه عاشورا قابلیت تکرار دارد یا نه؟ و آیا ممکن است امام دیگری به مسلخ برود؟ ما به عنوان یک مسلمان چه وظایفی داریم؟
به بهانه ایام عزای حضرت اباعبدالله(ع)، برای پاسخ این سوالات به سراغ متخصصان و پژوهشگران مختلف رفتهایم تا در هر دوره زمانی اثر وقایع گوناگون برای سوق یافتن جامعه اسلامی به سمت نافرمانی از امام خود و شهادت ائمه به خصوص امام حسین (ع) را بررسی کنیم. با محمدحسین رجبی دوانی، پژوهشگر و کارشناس تاریخ اسلام و عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین علیه السلام در مورد این عوامل به عنوان زمینهساز واقعه کربلا به خصوص در زمان حضرت علی علیه السلام به گفتگو نشستهایم که قسمت اول این گفتگو در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
تغییر ارزشها بعد از پیامبر اسلام زمینهساز انحراف جامعه/ارجحیت منافع حزبی و جناحی بر منافع اسلام
کدام عوامل به عنوان عوامل ابتدایی و ریشه اصلی انحراف جامعه اسلامی به سمت فاجعه کربلا شناخته میشوند؟
وقتی به امت اسلام بعد از رسول اکرم (ص) نگاه میکنیم، میبینیم که آنکه جامعه اسلامی را از مسیر رسالت و امامت منحرف کرد امپراتوریهای روم یا ایران و... نبودهان،د بلکه کج رفتاری مردم سبب همه این محنتها بر پیکره اسلام و امامت شده است.
بعد از پیامبر میبینیم که ارزشهای الهی یکی یکی تغییر پیدا میکند. لذا طبیعی است که جامعه به سمت و سویی برود که 50 سال از رحلت پیامبر اکرم(ص) نگذشته آن فاجعه کربلا به بار میآید در عین اینکه میدانستند امام حسین(ع) فرزند پیغمبر است و خودشان هم او را به کوفه دعوت کرده بودند اما باز آن جنایت بزرگ را مرتکب میشوند.
مطمئنا این مسائل یکباره پدید نیامده بلکه ریشه عاشورا، در سقیفه و بلافاصله بعد از رحلت پیامبر اسلام است. زمانیکه بحث قدرت مطرح شد چیزی که دیده نشد دین، مصالح دین و رهنمودهای پیامبر اسلام بود و بحثهای قومی و قبیلهای مطرح شد. عدهای میگفتند ما انصاریم، پیامبر را ما پناه دادیم، ما بودیم که خون دادیم تا کار اسلام پیش رفت، از طرف دیگر مهاجران میگفتند ما قریشیها خویشان پیامبر و از یک قبیلهایم لذا ما به جانشینی پیغمبر الویت داریم و تنها چیزی که در آن فضا مطرح نمیشود غدیر و وصیت روشن پیامبر است.
بنابراین هرگاه مصالح دین فدای خواستهای قومی- قبیلهای در آن روز و منافع باندی و جناحی در امروز بشود زمینه از بین رفتن سایر ارزشها هم فراهم میشود. لذا بحثی که پیش آمد یک بحث سیاسی بود و بر مبنای منافع قومی و قبیلهای بعد از رحلت پیغمبر اما همین موضوع زمانی که جلوتر آمد به تغییر ارزشها منجر شد. مثلا برادریهایی که پیغمبر ایجاد کرده بود همگی رنگ باخت.
مثلا خلیفه اول روی قریشی بودن تاکید داشت و میگفت قریش برتر از دیگران است، لذا قریشی بدسابقه و بدنامی مثل ابوسفیان و فرزندانش ارجحتر میشدند از انصاری مثل خزیمهبنثابت که پیامبر او را ذوالشهادتین میخواند و یا برتر میشد نسبت به سلمانی که پیامبر او را منااهلالبیت میخواند یا ابوذری که پیامبر او را راستگوترین افراد بشر برشمرده بود.
اما یزیدبنابوسفیان از طرف خلیفه اول پست مهمی پیدا کرد و فرماندهی بخش گستردهای از سپاه اسلام و فرماندهی شامات به او واگذار شد. بعد هم که در اثر طاعون مرد برادرش معاویه توسط خلیفه دوم جانشین او گردید.
معاویهای که در بدر و احد و خندق با اسلام جنگیده بود و در زمان فتح مکه از ترس اسلام آورده بود مسئولیت و موقعیت بالایی پیدا میکند ولی مسلمانهای باسابقهای که در بدر و احد و خندق با همینها جنگیده بودند به حاشیه رانده شدند.
لذا وقتی در جامعه جا میافتد که یک ضدانقلاب دیروزی در نظام اسلامی امروز مسئول شود و انقلاب کردههای دیروزی به حاشیه رانده میشوند طبیعی است که خودخواهیها، اجحاف در حق دیگران و تبعیضها هم دنبالش خواهد آمد و اینها کم کم در جامعه جا میافتد و قبح خودش را از دست میدهد.
سستی و رضایت مردم به زندگی عادی دنیوی و غفلت از مراتب بالاتر حیات مادی و معنوی
علت عدم تبعیت مردم از دستور پیامبر چه بود؟
با تغییر ارزشها بعد از پیامبر اسلام جامعه یک سیر نزولی عجیبی را نسبت به زمان پیامبر اسلام پیدا میکند و اصلا نمیخواهد حق را بشنود لذا صرفا روز عاشورا نیست که وقتی امام حسین علیهالسلام میخواهد با لشکر یزید اتمام حجت کند هو و جنجال میکنند که صدای حق شنیده نشود، امیرالمومنین علی علیهالسلام بعد از غصب خلافت به در منزل اصحاب با سابقه و کسانی که در بدر و احد بودند، رفت و سفارشهای پیامبر را بازگو کرد اما حاضر نشدند یاریش کنند.
یا بعد از مرگ خلیفه دوم بعد از آن شورای کذایی که عثمان را خلیفه سوم معرفی کرد حضرت علی علیهالسلام آمد در مسجد با مردم و اعضای آن شورا طبق نقل منابع سنی 30 مورد و منابع شیعی 40 مورد از فضیلتهای بیمانند خود را یکی یکی با گرفتن سوگندهای جلاله از حاضران بیان کرد همه هم قسم خوردند همینی است که تو میگویی، اما ما تو را نمیخواهیم و رای ما همینی است که میبینی لذا حضرت علی علیهالسلام فرمود وقتی که فقط به من ظلم میشود و شما به وضع موجود راضی هستید من هم دیگر داعیهای ندارم و حرفی نمیزنم.
لذا این انحراف و خیانتی که صورت گرفت از همان اول باعث پدید آمدن کژیها و ضد ارزشهایی شد که افراد حق را میشناسد اما یاری نمیکنند.یا میبینیم که حضرت زهرا علیهالسلام در مسجد آن خطبه کوبنده و توفنده را بیان میکند مردم اشک میریزند اما حاضر به یاری نیستند و به ایشان میگفتند همین وضعیت فعلی خوب است و ما علی و اوضاع بهتر را نمیخواهیم.
حسد، کینههای شخصی، جهل،منافع جناحی، بیبصیرتی و تفرقه انگیزه سرپیچی از دستور خدا و پیامبر
تفاوت رفتار مهاجران و انصار در انحراف از دستور پیامبر مبنی بر جانشینی حضرت علی علیهالسلام چیست؟
لغزشهای مهاجران و انصار با یکدیگر متفاوت است مهاجران از قبل نسبت به حضرت علی علیهالسلام کینه داشتند چراکه کسانشان در بدر و احد و خندق به دست حضرت به هلاکت رسیده بودند و نمیخواستند حضرت در این جایگاه قرار بگیرد. مورد دیگر اینکه هنوز رگههای جاهلیت در آنها باقی مانده و نمیتواستند بپذیرند که هم رسالت در بنیهاشم باشد، هم امامت و هم خلافت.
میگفتند چرا همه افتخارات برای بنیهاشم باشد؟ پس بقیه تیرههای قریش چه میشوند؟ لذا خلیفه دوم به صراحت گفته است و در تاریخ ثبت شده که ما عمدا نگذاشتیم بعد از پیامبر علی به قدرت برسد که در این صورت هم رسالت و هم امامت و خلافت در بنیهاشم جمع میشد و به بقیه قریش فخر میفروختند، رسالت بنیهاشم را کافی است و باید خلافت در تیرههای مختلف قریش بچرخد تا این افتخار نصیب همه تیرههای قریش بشود. این است که مهاجران در عین اینکه به پیامبر ایمان آوردند زحمت کشیدند هجرت و جهاد کردند ولی منطقشان این است که چرا همه افتخارات باید برای بنیهاشم باشد؟
قضیه انصار فرق میکند. انصار روی بیبصیرتی و نداشتن تحلیل درست احساس کردند که امیرالمومنین علی علیهالسلام توسط مهاجرین کنار زده میشود لذا گفتند حال که علی علیهالسلام مطرح نیست ما خودمان وارد شویم قدرت را خودمان به دست بگیریم. اصلا سقیفه را هم انصار برپا کردند و خلیفهشان را هم انتخاب کرده بودند، سعدبنعباده قرار بود جای پیامبر بنشیند اما غافل شدند که مهاجران به آنها رو دست میزنند و در بینشان نفوذی دارند.
این نفوذیهای مهاجران در انصار دعوای قدیمی دو قبیله اوس و خزرج را زنده کردند انصار با به جان هم انداختند و خودشان برنده منازعه خلافت شدند. چون در انصار اختلاف افتاد دیگر یکدست نبودند و انگیزه نداشتند حضرت علی علیهالسلام را یاری کنند و یا پای سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها بایستند و بخواهند از ایشان دفاع کنند.
در 10 سالی که پیامبر در مدینه حکومت میکرد اوس و خزرج کاملا برادر شده بودند رقابتی در بینشان وجود نداشت و آن دعواهای قدیمی یادشان رفته بود ولی مهاجرینی که در سقیفه نفوذ پیدا کردند آن دعواها را زنده کردند. لذا میبینیم وقتی به ولایت خیانت میشود تبعات آن یک چنین قهقرا رفتنیهایی است که به واسطه آن ارزشهای اخلاقی هم دگرگون میشود.
خیانت به ولایت علی علیهالسلام سبب شد عدهای زیادی از دین برگردند
به غیر از تغییر ارزشها به خلافت نرسیدن حضرت علی علیهالسلام چه آثار آنی داشت؟
بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عده زیادی در شبه جزیره عربستان از دین برگشتند. علت آن را هم خیانت به ولایت میدانم چرا که در غدیرخم پیامبر با آن دعوت گستردهای که از تمام قبائل شرق تا غرب و از شمال تا جنوب شبه جزیره به عمل آورد علی علیهالسلام را که معرفی کرد فرمود همه شما حاضران وظیفه دارید وقتی به محل سکونت خود برگشتید به غائبان بگویید در غدیرخم چه اتفاقی افتاد لذا به سرعت در تمام شبه جزیره پیچید جانشین پیامبر کیست.
اما وقتی 70 روز بعد که پیامبر از دنیا رفتند و خبر آمد کس دیگری جای پیامبر نشسته، آن هم اصحاب باسابقه پیامبر حرف پیامبر را زیر پا گذاشتهاند و کس دیگری غیر از علی علیهالسلام قدرت را قبضه کرده، در اصل دین شک کردند که اگر این دین حق بود باید توسط اصحاب با سابقه پیامبر عملی میشد و در حالیکه تنها یکسال و اندی از مسلمان شدن آنها میگذشت در اصل دین شک کردند.
خدا رشد و کمال جامعه اسلامی را در پیروی و اطاعت از ولایت قرار داده است
از کجا معلوم که اگر حضرت علی علیهالسلام از همان ابتدا روی کار آمده بودند بهتر بود؟
درست است که ما نمیتوانیم در مورد چیزهایی که اتفاق نیفتاده قضاوت کنیم اما وقتی میدانیم خدا در قرآن به پیامبر میفرماید اگر میخواهید دین شما دچار انحراف نشود و دنیا و آخرتتان تضمین شود از ولایت پیروی کنید (الیوم اکملت لکم دینکم و اتمت لکم نعمتی) و می دانیم که پیامبر اسلام در غدیر خم ولایت حضرت علی علیه السلام را به مسلمانان ابلاغ کردند.
اگر امیرالمنین علی علیهالسلام روی کار آمده بود قطعا این حوادث پیش نمیآمد ممکن بود مخالفتهایی صورت بگیرد کمااینکه در زمان خود پیامبر هم پیش آمده بود ولی پیامبر آنها را مدیریت کردند، خوب حضرت علی علیه السلام هم آنها را مدیریت میکرد، در آن صورت جامعه به سمت رشد و کمال میرفت.
یعنی بنا و اصولی را که پیامبر تعریف کرده بود اما بخشهایی از آن جا افتاده بود و بخشهایی از آن زمان میبرد تا پیاده شود، توسط حضرت علی علیهالسلام کامل میشد و مسلمانها همه میشدند مبلغان اسلام و نهایتا اسلام مجسم. اما این نشد و وقتی حضرت علی علیهالسلام کنار زده شد و ولایت مورد بغض قرار گرفت کسانی که روی کار آمدند باعث شدند مسلمانها رو به انحطاط بروند.
لذا عدهای از مسلمانها از اسلام برگشتند و مرتد شدند به گونهای که خلیفه اول تا مدت زیادی با کسانی که از دین به در شده بودند در حال جنگ بود. حالا شما تصور کنید با کشتارها و خونریزیهایی که خالد ولید برای خلیفه انجام داد به اجبار و وزر و شمشیر و کشتار و اسارت و رعب و وحشت اینها به اطاعت آمدند، که از این بحث اسلام بسیار ضربه خورد.
ادامه دارد...