گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- سید مصطفی موسوی نژاد، اردیبهشت ماه 93 بود که با خرید فیش حج تمتع قصد عزیمت به خانه خدا را داشتم؛ اما با توجه به اینکه سرباز بودم نتوانستم مشرف شوم و حجمان یک سال عقب افتاد. سال 94 مصادف شد با حمله سعودی ها به یمن و بعد از آن هم حادثه دلخراش تجاوز به دو نوجوان در فرودگاه جده و نهایتا تعطیلی عمره بود که حج تمتع سال 94 را با حاشیه های بسیاری به خصوص برای ایرانیان همراه ساخت.
به هر حال ما که عزم خود را برای سفر حج تمتع جزم کرده بودیم راهی شدیم و با پرواز مشهد - مدینه، وارد فرودگاه مدینه شدیم. اولین داستان ما از همان جا شروع شد.
کارشکنی سعودی ها و آزار آنها در اولین مرحله در فردوگاه مدینه رخ داد بدین ترتیب که مانع ورود دو نفر از کاروان ما به مدینه شدند که یکی از آنها هم همسر بنده بود که می گفتند شماره سریال پاسپورتشان مشکل دارد.
این بهانه خیلی پیش پا افتاده بود؛ چرا که همسرم بارها با همین پاسپورت به عراق و حتی همین عربستان در سال 92 سفر کرده بود و هیچ مشکلی نداشته بود. نفر دوم را هم نگهداشته بودند که تو شبیه یکی از کسانی هستی که ممنوع الورود به عربستان است. تقریبا نزدیک به سه ساعت ما را علاف کردند و بلاخره گفتند مشکلی نیست، بروید. اینجا بود که ما خود را برای بقیه کارشکنی ها و داستان هایی جدید آماده کردیم.
بی احترامی به قرآن
بلاخره اجازه ورود به عربستان را پیدا کردیم. شروع کردند به گشتن ساک هایمان. من یک جلد قرآن کریم داشتم و یک جلد تفسیر المیزان که برای مطالعه بیشتر با خودم آورده بودم. ساکم را باز کرد مامور تفتیش و تفسیر الیمزان را برداشت و کمی بالا پایینش کرد، بعد پرت کرد تو جعبه پایین پایش و گفت «هذا ممنوع». جا خوردم. چون قبلا که عمره رفته بودم ممنوع نبود، خیلی ناراحت شدم تا اینکه یک اقدام ناشایست تر را از او دیدم. قرآن کریم را هم برداشت و پرت کرد پایین، خیلی تعجب کردم. گفتم هذا قرآن کریم، هذا کلام الله. گفت قرآن ممنوع.
با خود گفتم ای وهابی نادان قرآن آوردن حتی اگر در قانون مسخره شما مشکل داشته باشد نباید که آن را پرت کنی به جعبه پایین پایت، قرآن حرمت دارد، نمیدانم این آقایان واقعا پیرو کدامین دین هستند.
بعد از دو حادثه اخیر وارد اتوبوس ها شدیم تا ما را به هتل ببرند. سوار اتوبوس شدیم که صدای اذان بلند شد، خواستیم برویم نماز بخوانیم که راننده اتوبوس می گفت الان راه می افتیم پیاده نشوید که همین جا می مانید.
صدای تلاوت قرآن هم از همان ابتدا در بلندگوهای اتوبوس پخش می شد. یک ساعتی داخل اتوبوس بودیم و هنوز حرکت نکرد. دوباره خواستم برای نماز بروم که گفت نه الان حرکت میکنیم.
چه غربتی دارد بقیع
ده دقیقه بعد حرکت کرد و بلاخره در راه هتل بودیم که آفتاب طلوع کرد و نمازمان قضا شد و راننده اتوبوس همچنان داشت برای خود قرآن گوش می داد. با خودم گفتم به کمرتان بزند این دین و این قرآن خواندنتان که نماز 50 حاجی را قضا کردی و عین خیالت نیست و همش قرآن هم می خوانی. هر چه بیشتر می گذشت به خوارجی بودن این آقایان بیشتر پی میبردم.
ما مدینه اول بودیم.
اول اینکه شاید یکی از خوش ترین و به یادماندنی ترین خاطراتم برگزاری دعای کمیل در بین الحرمین(حرم آقا رسول الله(ص) و ائمه بقیع) بود که فقط مخصوص ایرانیان برگزار شد آن هم با مجوز کامل.
سعودی ها از آمدن هر غیر ایرانی ممانعت می کردند و فاصله بین حرم رسول الله تا قبرستان بقیع را نیز کاملا بسته بودند تا خدای نکرده کسی دعای کمیل خواندن ایرانی ها را نشنود و جذب شود. یاد اعراب جاهلی افتادم که تبلیغ می کردند پنبه در گوش خود کنید تا صدای پیامبر اسلام(ص) را نشنوید؛ چرا که او جادوگر است و شما را جذب می کند! به هرحال، دعای کمیل برگزار شد و روضه هایی هم خوندن، خیلی جو معنوی و زیبایی شده بود، واقعا استفاده کردیم، در فضای غربت مدینه برگزاری چنین مجلس باشکوهی واقعا غم از دل؛ هر چند موقت میربود.
و اما در همین روزهای آخر اسکان خود در مدینه بودیم که خبر تلخ حادثه سقوط جرثقیل در مسجدالحرام به ما رسید و بسیار متاثر شدیم. حادثه ای که نزدیک 60 مسلمان در آن جان باختند. خانواده و دوستان نگران شده بودند و پی در پی زنگ می زدند و ما می گفتیم هنوز در مدینه ایم، اما خوب بلاخره عده ای از مسلمانان مظلوم در آنجا جان داده بودند. کام مان تلخ شد. بگذریم از اینکه این حادثه در روز 11 سپتامبر اتفاق افتاد و برخی معتقدند در آن ساعات سرعت باد هم زیاد نبوده و جهت افتادن جرثقیل اصلا در جهت باد هم نبوده. این مسائل باید با موشکافی بیشتر و بهتری مورد بررسی قرار بگیرد.
در زمان وقوع حادثه سقوط جرثقیل ما در هتل مدینه بودیم و از طریق نرم افزارهای موبایلی از حادثه مطلع شدیم.
تلویزیون هتل هم شبکه خبر نداشت که بتوانیم به ابعاد حادثه دسترسی اطلاعات خوبی داشته باشیم. در این قضیه 100% سعودی ها مقصرند، چرا که باید حداقل در ایام حج تمتع که موقع شلوغی مسجدالحرام است عملیات عمرانی خود را تعطیل می کردند که متاسفانه با بی خردی و بی توجهی به کار خود ادامه دادند. حال متاسفانه بنده در آن روزها در مکه نبودم تا بتوانم بصورت عینی از جزئیات کاملتری اطلاع داشته باشم.
سوء مدیریت سعودی آشکار بود
بعد از چند روز بلاخره وارد مکه شدیم. ذهنها خیلی کنجکاو بود که به مسجدالحرام برویم و از نزدیک محل وقوع حادثه را ببینیم. متاسفانه این حادثه تلخ علاوه بر اینکه جان عده ای را گرفت توجه حجاج را نیز از عبادت و یاد خدا دور کرده بود و همه به نوعی دچار نگرانی و تشویش بودند. وقتی ما به مکه رسیدیم تقریبا سه روز از آن حادثه میگذشت، اما جالب آنجا بود که آثار حادثه کاملا مشهود بود و انگار کسی دست به آن نزده بود و سعودی ها قدمی برای ترمیم و جابجایی جرثقیل برنداشته بودند و جرثقیل همچنان بصورت معلق باقی مانده بود و تا پایان روزی که ما از مکه برای عرفات خارج شدیم هم به همین منوال باقی مانده بود.
جالبتر اینکه با وجود رخ دادن حادثه سعودی ها همچنان به عملیات ساخت و ساز خود ادامه می دادند و نسبت به خطرهای احتمالی مجدد واقعا بی توجهی نشان می دادند.
کم کم به ایام تشریق نزدیک می شدیم. از آنجا به بعد بود که هر چه پیش می رفتیم به سوء مدیریت سعودی ها در برگزاری این مناسک بیشتر پی می بردیم.
از مکه راهی عرفات شدیم تا اعمال مخصوص تمتع را آغاز کنیم. آنچه در عرفات به چشم میخورد باز هم سوء مدیریت سعودی ها بود؛ چرا که در محل عرفات متاسفانه بهداشت وضعیت اسفناکی داشت، به خصوص زائرانی که بدون کاروان از سایر کشورها آمده بودند و خصوصا آفریقایی ها در مکان هایی کثیف و پر از زباله حضور داشتند و گاهی اوقات می دیدیم که بر روی یک کارتون تکه تکه شده دراز کشیده اند.خلاصه اوضاع نامناسبی بود.
اما در مقابل شما اگر مدیریت جلساتی که به ایران سپرده شده بود، مثل مراسم برائت از مشرکین و دعای عرفه به شکلی منظم با حداقل امکانات برگزار می شد. از مراسم دعای عرفه واقعا استفاده کردیم، حال و هوای معنوی فوق العاده ای داشت که شبیه به آن را به یاد ندارم.
کارشکنی سعودی ها؛ علت اصلی حادثه منا
پس از انجام این مراسم ها شب راهی مزدلفه(مشعر) شدیم. شب را تا طلوع آفتاب باید در آن صحرا می گذراندیم. مشکل آب بهداشتی آنجا هم بیداد می کرد. شب وقتی به صحرا نگاه کردم، یاد روز محشر افتادم، جمعیتی عظیم و سفید پوش در کف یک صحرا پخش شده بودند، بدون هیچ امکاناتی، خیلی متاثر شدم. وقتی آفتاب طلوع کرد از آنجا باید راهی منا می شدیم تا سه روز را در آنجا می گذراندیم و سه روز برای رمی جمرات می رفتیم. راهی منا شدیم.
از مزدلفه تا محل اسکان ما در منا تقریبا یک ساعت و نیم پیاده روی کردیم. برنامه بر این بود که وسایل خود را در چادرهای منا بگذاریم و راهی جمرات شویم و بعد برگردیم برای صبحانه. وقتی راهی جمرات شدیم تقریبا ساعت 7:30 بود، اندکی که پیش رفتیم جلو کاروان مان را گرفتند و گفتند ایرانی ها را راه نمی دهند، باز هم کارشکنی، ایرانی ها بروند و ساعت 9 بیایند.
ما هم که چاره ای نداشتیم و باید اطاعت می کردیم برگشتیم یه چادر و صبحانه خوردیم.ساعت 8:30 شده بود که راهی شدیم،شلوغی عجیبی در مسیر بود، ایرانی ها را هم از همه مسیرها نمی گذاشتند بروند و برخی مسیرهای خاص مربوط به ما بود، فلذا ما از مسیرهای مشخص شده رفتیم.
اینکه به ایرانی ها مجوز ندادند تا صبح زود بروند برای جمرات جای تامل دارد و این عمل آنها باعث تجمع شدید ایرانی ها در آن ساعت خاص حادثه نیز شده بود، گرمی هوا هم با سرعت بالایی رو به افزایش بود.
حادثه منا شیرینی حج را به کام مسلمان تلخ کرد
ایرانی ها فقط از دو مسیر می توانستند به سمت جمرات بروند، گرمی هوا از یکسو، خستگی راه طولانی که از مزدلفه(مشعر الحرام) آمده بودیم از سوی دیگر فشار زیادی بر روی ما آورد بطوریکه یک نفر از همراهان ما تا به جمرات رسید افتاد روی زمین، ما گفتیم تمام کرده است، اما خدا را شکر زود به او آب رساندیم و با کمک هم کاروانیها او را از جمرات دور کردیم.
وارد جمرات شدیم، فضای جمرات کولر دارد و فضایی بازتر است لذا کمی توان بدنی مان بازگشت. هنوز جمرات را تازه تمام کرده بودیم و آمدیم بیرون، نرسیده به مسجد خیف دیدیم حجم زیادی آمبولانس در حال آمدن به سمت جمرات هستند. آمبولانس هایی که به شکل قطار و شاید تعدادشان 20یا30تا بود. فکر کردیم مانوری چیزی دارند. وقتی به خیمه ها برگشتیم خبر رسید که تا ما از جمرات بیرون آمدیم آن حادثه تلخ اتفاق افتاده بود.
آمار اولیه حادثه را که شنیدیم باور نمی کردیم. این همه تلفات؟ همه سراسیمه دنبال هم کاروانی ها و دوستان خود در کاروان های مجاور می گشتند، تماس های تلفمی متعددی از ایران با گوشی ها می شد بطوریکه یک لحظه گوشی ها ساکت نمی شد. از بد روزگار یکی از کسانیکه در آن حادثه جان داده بود دقیقا هم نام من بود. همین باعث نگرانی بیش از پیش خانواده ام شده بود.مادرم با اینکه زنگ زده بود و از احوالم آگاه شده بود اما دوباره گریان زنگ زد و گفت مصطفی باور کنم زنده ای؟ اسمتو شبکه خبر زیرنویس کرده. گفتم بابا زنده ام،یکی دو تا از شوخی های مخصوص به خودم رو کردم تا مادرم باور کرد بلاخره خودم هستم. نگرانی شدیدی در ایران و خانواده های زائران دیده می شد. خبر رسانده بودند که دایی هام و خاله هام میزدند بر سر و صورت شان از نگرانی و اضطراب،استرس شدیدی به آنها وارد شده بود. اصلا شرایط خوبی نبود،امیدوارم مسببین آن حادثه هر چه زودتر رسما اعلام شوند و محاکمه شوند.
مواردی مشکوک از ساختگی بودن حادثه منا
اما من به عنوان یک شاهد عینی حاضر در ماجرا چند مورد را در این حادثه دخیل می دانم که بد نیست به آنها اشاره کنم:
1-اولین مورد مشکوک همان بود که ایرانی ها را محدود کردند و نگذاشتند اول صبح،زمانی که هوا هنوز اندکی خنک است و انبوه جمعیت هنوز راه نیفتاده اند به جمرات بروند. اینکه گفتند برگردید و ساعت 9 بیایید از همان ابتدا کمی مشکوک بود.
2-اینکه ایرانیان را محدود به مسیرهایی خاص کردند و نگذاشتند از هکه مسیرها استفاده کنند خود نیز موردی مشکوک دیگر به نظر می رسید.
3-مسئولان سعودی می توانستند با یک تدبیر خیلی ساده از ازدحام جلوگیری کنند بطوریکه هر بازه زمانی مثلا سه ساعته را به چند کشور خاص اختصاص می دادند تا از ازدحام ناگهانی جلوگیری شود.اما این کار ساده را هم انجام ندادند.
4-برخی شاهدان عینی گفتند که سعودی ها راه ورود به جمرات را در آن مسیر خاص که آن حادثه اتفاق افتاد بشته بودند اما ورودی آن مسیر را باز گذاشته بودند و به این ترتیب جمعیت از جلو پیوسته در حال فشرده شدن بود و از پشت سر هم همچنان جمعیت وارد می شد، همین امر باعث ازدحامی ساختگی شده بود که منجر به حادثه شد. بنده در صحنه حضور نداشتم که این امر را تایید کنم اما فرضیه ای درست به نظر می رشد چرا که ما بلاخره در همان مسیرها حضور داشتیم،ازدحام جمعیت بالا بود اما واقعا هر طور حساب کنیم در حدی نبود که این فاجعه رخ بدهد مگر اینکه عملی غیر عادی مثل فرضیه ای که مطرح شده است رخ داده باشد.
مسئولان در نیویورگ و زائران ایرانی که غریبانه در کشور سعودی جان میدادند
بعد از آن حادثه همه منتظر بودند تا دولت جمهوری اسلامی واکنشی درخور نشان دهد اما آنچه بر تلخی حادثه افزود این بود که زائران می دیدند دولت مشغول دیدارهای روتین دیپلماتیک در نیویورک است و با جملاتی کلیشه ای چون محکوم می کنیم و این حادثه برای ما غیرقابل قبول است و امثالهم دارند با موضوع برخورد می کنند، حتی این سیاست خارجه منفعل کار را به جایی رسانده بود که به وزیر ارشاد ما ویزا داده نمی شود و وزیر امور خارجه عربستان وزیر امور خارجه ما را به حضور نمی پذیرد. سیاستی که یه نام تنش زدایی منفعلانه عمل کند مشغول دیدارهای برجامی در نیویورک است درحالیکه زائران کشورش در کشوری غریب جان داده اند و آنهایی هم که زنده مانده بودند نیز در دلهره و ترس غرق شده بودند. وقتی به هتل هم رسیدیم خواستیم از اوضاع و اخبار واقعی باخبر شویم دیدیم دولت عربستان تلویزیون ایران را قطع کرده، این امر بر دلهره زائران افزود و همه با خود می گفتند چه خبر شده است که حتی تلویزیون ایران را قطع کرده اند؟ مگر در ایران چه خبر است؟آیا اتفاقی افتاده است که ما از آن بی خبریم؟
این اوضاع بی خبری از یکسو و تماس ها و اشک و زاری ها که از ایران می رسید از سوی دیگر بر استرس و نگرانی حجاج افزوده بود.
بلاخره بعد از دو سه روز تلویزیون ایران وصل شد و حوشبختانه مصادف شد با سخنرانی حماسی و عزتمندانه مقام معظم رهبری. حضرت آقا با کلامی محکم در مقابل سعودی ها ایستادند و آنها را تهدید کردند. موجی از شادی و روحیه در چهره حجاج ایرانی پس از آن پیام مقتدرانه حضرت آقا به وضوح رویت می شد. در هر گوشه ای که ایرانی میدیدیم، صحبت از اقتدار حضرت آقا بود، دیگر خبری از آن نگرانی در چهره زائران نبود.
حجاج که تا آن روز خود را در هتل ها محبوس کرده بودند و از ترس حتی برای نمازهای خود به ندرت به مسجدالحرام می رفتند پس از پیام مقتدرانه دوباره رفت و آمد خود را به مسجدالحرام آغاز کردند و با روحیه ای تجدید یافته حتی مجددا محرم شدند تا عمره مفرده مستحبی را به جای آورند. شاید یکی از نتایج سیاسی که حجاج در این سفر زیارتی خود گرفتند این بود که دیپلماسی دست دادن با شیطان بزرگ و دیپلماسی زانو زدن مقابل امیر کویت و درخواست و التماس از او هیچ مشکلی را حل نمی کند. آنچه راهگشای مشکلات امروز جمهوری اسلامی است با دوستان به جهنم با دشمنان مدارا نیست. امروز بیش از پیش مشخص شد تنها راه حل دیپلماسی اقتدار است، دیپلماسی که در مقابل ظلم ظالم پاسخ سخت و خشن را تجویز می کند تا کمتر از چند ساعت پادشاهی مغرور را به عذرخواهی وادارد و کار حجاج را بر روی غلتک اندازد.
به امید ایرانی مقتدر و سرافراز
سید مصطفی موسوی نژاد، دبیر فرهنگی قرارگاه دانشجویی شهید کاوه خراسان جنوبی و زائر حج تمتع سال 1394