تجاریسازی در دانشگاه به معنای این است که ساز و کار نهاد دانشگاه همان سازوکار نهاد اداره بنگاههای اقتصادی شود و رئیس دانشگاه یا هیاترئیسه دانشگاه باید همانند یک کارفرما که بنگاه اقتصادی را اداره میکند، باشد.
هفته گذشته نشستی با عنوان «واکاوی تجاریسازی علم و دانشگاه» از سوی مرکز تحقیقات سیاست علمی برگزار شد و کارشناسانی در این حوزه به ایراد سخن پرداختند؛ جلسهای که بیانگر بخشی از نظرات موجود درباره ایده دانشگاه است. در این نشست میثم سفیدخوش عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران، رضا امیدی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، حسام سلامت دانشآموخته جامعهشناسی اقتصاد و سهیل توانا دانشجوی دکتری جامعهشناسی نظرات خود را پیرامون این موضوع مطرح کردهاند. روزنامه «فرهیختگان» متن کامل این جلسه را منتشر میکند.
سفید خوش: اگر در ایران میخواهیم دانشگاه درآمدزا و کارآفرین را که مبتنی بر تفکر تجاریسازی علم و دانشگاه است، پیگیری و محقق کنیم باید از اکنون توهم مهمی را کنار گذاریم. این توهم این است که در شرایط کنونی و در دانشگاههای سنتی و در کنار دیگر الگوهای موجود میتوانیم ایده تجاریسازی علم را هم جای دهیم. ایدههای راهنمای دانشگاه عمدتا با هم متعارضند و به ویژه ایده تجاریسازی بیشتر از ایدههای گذشته با شرایط موجود سنتی دانشگاه تعارض دارد.
سلامت: امروز که ما از ایده تجاریسازی حرف میزنیم این ایده به شعار رسمی دولت تبدیل شده و بحث امروز انجام دادن و ندادن آن نیست. نظام توجیه تجاریسازی کسری بودجه دولت و ضرورت کوچکسازی دولت است. امروز به کرات میشنویم دولت دیگر توان ساپورت نهاد علمی در راس آن دانشگاه را ندارد. از همینرو ایده کوچکسازی و چابکسازی دولت مطرح میشود؛ بنابراین تامین مالی دانشگاه برعهده خود دانشگاه است.
توانا: بهنظر میرسد ایران وارد نئولیبرالیسم شده و نشانههای آن آشکار میشود؛ چراکه اساسا دولت از دانشگاه نئولیبرالیسم حمایت و بودجه زیادی صرف میکند. تنها تفاوت با پیش از نئولیبرالیسم این است که دولت با یکسری آزمونهایی بودجه را در اختیار دانشگاه قرار میداد و براساس استانداردها پول میدهد. این استانداردها مثل چگونگی جذب دانشجو، انجام پروژهها و پژوهشها است و اینگونه یک نوع استاندارد سازی اتفاق میافتد.
امیدی: برنامه چهارم توسعه پیش از انقلاب اسلامی در سالهای ۴۶ تا ۵۱ نوشته شد؛ دورهای که وضعیت منابع نفتی بالاست. این برنامه میگوید در حوزه آموزش باید اجازه دهیم سرمایهگذاری خصوصی اتفاق بیفتد و صرفا دولت در جاهایی مداخله کند که برای سرمایهگذاران خصوصی جذابیت وجود داشته باشددر همان مقطع گفته میشود، چون به شوک جمعیتی نزدیک میشویم بهتر است پذیرش دانشگاهها باز شود تا فشار به بازار کار کم شود.
سیاستگذاری در غیاب دانشگاه یکی از سخنرانهای این جلسه رضا امیدی، عضو هیاتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی بود. در ادامه متن سخنان رضا امیدی را میخوانید.
مفهوم تجاریسازی آموزش عالی دارای ابهام است و در آموزش عمومی مفهوم تجاریسازی روشنتر است و در آموزش عالی بیشتر میتوان مفهوم تجاریسازی را بررسی کرد.
جدا از روند کلی که در اقتصاد سیاسی آموزش عالی اتفاق میافتد و مورد نقد میگیرد، گاهی لازم است یک هالهای در اطراف خود ایجاد و خلاف واقع نگاه کرد و برای خود یک علامت سوال گذاشت که این تحول که در حال رخدادن است، دقیقا چیست؟!
در پایان بحثهایی که مطرح میشود نسبت بین میدان دانشگاه به عنوان یک منطق اجتماعی و منطق اقتصادی به عنوان یک میدان مجزا که خود را به میدان جامعه تحمیل میکند، بیان شد. آیا همه اینها را به بعد از سرخط تاریخی مثل جنگ نسبت میدهیم؟ شخصا در حوزههای مختلف قائل بر این موضوع نیستم، زیرا به نظر میرسد بسیاری از مسائل از دهه چهل داخل ایران به صورت کاملا مشخص شروع شده است. در جریان شروع شده از دهه چهل، انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و جنگ تحمیلی صرفا یک تاخیری به سیاستهای قبل از انقلاب ایجاد کرده است. بعد از انقلاب اسلامی و جنگ، مقاومتهایی نسبت به آن سیاستها وجود داشت که شکسته شد. نظام هم در کلیت خودش با این تغییرات و ادامه گذشته همسو شد. در واقع کل نظام تحولات اقتصادی سیاسی اواخر جنگ، پیش از قطعنامه تا بعد از آن، تمام مقامات کشور، از این روند حمایت میکنند.
نکته جالب این است که یکی از افراد جریان اصولگرا در روزنامه رسالت سال ۶۸ یا ۶۹ مصاحبهای میکند مبنی بر اینکه «ما به شدت منتقد دولت آقای هاشمی هستیم به این دلیل که سیاستهای تعدیل اقتصادی را خیلی محافظهکارانه پیش میبرد، چرا با شدت بیشتری عمل نمیکند.» و موقعی که پرسیده میشود این نظر شماست یا جریان اصولگرا میگوید؟! «کل جریان اصولگرا این نقد را به دولت آقای هاشمی دارند.»
بهطور کل این میدانها به خصوص آموزش عالی، آموزش عمومی و اقتصاد به ویژه در بحث بازار کار در هیچ کجای دنیا و در هیچ دورهای از تاریخ منفک از هم نبودند. در آموزش عمومی کمتر، اما در آموزش عالی در بازار کار، خیلی شدیدتر این سیگنالها رد و بدل میشود؛ و جاهایی که مباحث مواهب اجتماعی مطرح میشود چه چیزهایی را اساسا در قالب اجتماعی میشناسیم؟ به تعبیر کتاب حوزههای عدالت یک نردههای نمادین بین آنها ترسیم کنیم که دولت این نقش را بازی کند و اجازه ندهد فراوانی یک حوزه، باعث سلطه بر حوزههای دیگر شود. مثلا کسی که ثروت بیشتری دارد در آموزش عالی به فرصتهای شغلی بیشتر دسترسی نداشته باشد.
برمیگردیم به بحث تاریخی؛ برنامه چهارم توسعه پیش از انقلاب اسلامی در سالهای ۴۶ تا ۵۱ نوشته شد؛ دورهای که وضعیت منابع نفتی بالاست. دهه چهل دههای است که دهه طلایی اقتصاد ایران شناخته میشود؛ آن دوره پایینترین نرخ تورم، بالاترین نرخ اشتغال و پایینترین نرخ بیکاری و بالاترین میزان رشد اقتصادی را داشته است. در بعضی از دورههای این دهه تا ۲۵ درصد از رشد اقتصادی تجربه شده است. میانگین دوره در ۱۰ ساله دورقمی است.
در برنامه توسعه چهارم به صراحت قید شده است که حوزه آموزش عالی و عمومی را حتی تفکیک نمیکند. این برنامه میگوید در حوزه آموزش باید اجازه دهیم سرمایهگذاری خصوصی اتفاق بیفتد و صرفا دولت در جاهایی مداخله کند که برای سرمایهگذاران خصوصی جذابیت وجود داشته باشد؛ و در آن دوره شاهد این هستیم که حجمی از مدارس خصوصی در هر منطقه به وجود میآید.
در برنامه چهارم توسعه پیش از انقلاب با همان منطق در یک مقطع زمانی باز شاهد یک شوک جمعیتی هستیم که وارد بازار کار میشود.
اما در همان مقطع گفته میشود، چون به شوک جمعیتی نزدیک میشویم بهتر است پذیرش دانشگاهها باز شود تا فشار به بازار کار کم شود؛ یعنی یک بخشی از جوانها را وارد بازار کنیم، دقیقا اتفاقاتی که در دولت احمدینژاد رخ داد.
در زمان دولت احمدینژاد بخش زیادی از اقتصاد سیاسی پشت پرده بود که برای گسترش دانشگاهها وجود داشت؛ گسترش انواع علمی – کاربردیها و پیام نور تا جایی رسیده بود که در یکی از شهرستانها دو دهنه مغازه را یکی کرده بودند تا تابلوی دانشگاه پیامنور زده شود.
آیا همه اینها صرفا تجاریسازی میشود؟! واقعیت این است که دولت برای خود رقیب سیاسی به نام دانشگاه آزاد میدید و دنبال کمکردن نقش دانشگاه آزاد در مناسبات سیاسی بوده است.
همین کار در مسکن مهر صورت گرفت. از مهمترین هدفهای مسکن مهر حذف پیمانکارانی بود که عمدتا محصول قبل انقلاب یا محصول دولت سازندگی بودهاند و دولت میخواست سود کلان مالی در حوزه مسکن را از دست آدمهای سیاسی، خارج کند. در استان بوشهر و هرمزگان در سازمان برنامه بودهام؛ در همان مقطع یکسری از مهمترین پیمانکارها زمینگیر شدند.
اینها صرفا به معنی این نیست که یک منطق اقتصادی چنین چیزهایی را حکم کرده باشد و برای همین است که گفته میشود در آن لحظه تاریخی تردید کنیم و یکسری علامت سوالها بگذاریم.
آن چیزی که در این سالها درحال وقوع است، رشد شدید تعداد دانشجو است. با بررسی روند سال ۷۶ تا ۸۱ و بعد از ۸۴ تا ۹۲ به این نتیجه میرسیم که رشد تعداد دانشجو در دانشگاههای دولتی در دولت احمدینژاد شدیدتر از دولت خاتمی نیست و نرخ رشد یکسان است.
نرخ رشد تعداد دانشجو با همان شتابی که در دولت اصلاحات پیش میرفت، در دولت بعد هم وجود داشت. قانون پذیرش دانشجوی شبانه در دولت اصلاحات سال ۸۲ یا ۸۳ تصویب شد که اعتراضات گسترده دانشجویی بعضا برای معترضان هم پیامدهایی داشت.
اما این تعداد دانشجوها که اضافه شد، کمتر به کیفیت آسیب زد، اما در دولت احمدینژاد یک بخشهایی تحتعنوان پردیس و یک بخشهایی در کنار سازمانهای دولتی، انواعی از سازمانهای جهاد کشاورزی و علمی - کاربردی به وجود آمد که ابتدا گفته شد فوقدیپلم بعد گفته شد لیسانس! کسانی میتوانستند به این مراکز بروند که عمدتا شاغلان بخش دولتی یا خصوصی بودهاند و کمتر کسی یافت میشد که بعد از اخذ دیپلم با مراجعه به مرکز آموزش سازمان برنامه بخواهد درس بخواند؛ مثلا نگهبان سازمان برنامه رفته است فوقلیسانس بخواند. به علت اینکه بازار کار سیگنالهایی مبنی بر اینکه با مدرک تحصیلی بالاتر حقوق بیشتری میتوان دریافت کرد، میفرستد به آمار بیکاری در فارغالتحصیلان اضافه میشود.
قبل از وجود این دانشگاهها، مراکز آموزش مدیریت تولیدی که وابسته به سازمان اقتصادی و سازمان برنامه و بودجه بود، این نقش را بازی میکرد.
یک بخش قابلتوجهی از نسل فعلی و گذشته مدیران جمهوری اسلامی، فوقلیسانس مدیریت دولتی دارند. مثلا شخص مدیر با لیسانس علفخواری هرز، فوقلیسانس مدیریت دولتی دارد، زیرا او جزء مدیران میانی دولت بوده و این امکان را داشته با مراجعه به سازمان مدیریت دولتی که الان اسمش عوض شده و آن سازوکارهای سابق را هم ندارد مدرک فوقلیسانس بگیرد. عمدتا مدیران دولتی میتوانستند در یک مقاطعی مدرک دکتری دریافت کرده و از وزارت علوم مدرک معادل را دریافت کنند.
بهطور مثال بخش قابلتوجهی در پردیس دانشگاه علامه عموما در بخش فوقلیسانس و دکتری، کارمندهای دولتی و نهادها هستند. این افراد عموما دنبال مدرک هستند؛ دولت هم مدرکها را میفروشد. عموما کسانی هم نیستند که با این مدرکها ارتقایی پیدا کنند و کمتر دانشجویی است که در این مقاطع به دنبال تحصیل آمده باشد.
به رغم اینکه بازار کار نشان میدهد فارغالتحصیلان دانشگاهی بیشترین میزان بیکاری را دارند، اما همچنان اقتصاد و حتی خانوادهها به جای اینکه دنبال افزایش مهارت نیروهای جوان باشند، مدرکگرا هستند. مثلا در زمان مصاحبه کار حتی در بخش خصوصی از مدرک تحصیلی سوال میشود تا مهارت.
همین موضوع به خانوادهها این سیگنال را میدهد که از شکم خود بزنند و سفره خود را کوچکتر کنند تا هزینه آموزش فرزندان را فراهم کنند. این منطق اساسا با منطق اقتصادی همخوانی ندارد، از طرفی خانوادههای پردرآمد با استفاده از روابط اجتماعی و مواهب اجتماعی بهتر میتوانند به کرسیهای بهتر علمی و شغلی دست پیدا کنند. چه چیزهایی مشخص میکند یک خدمت باید کالایی باشد یا کالاییزدایی شود؟ دانشگاه به این معنا اجتماعی نشده است بلکه آموزش عالی به دنبال دانشگاهزدایی است و به نوعی با انواع تحمیل میدان سیاسی، دانشگاهزدایی میکند. اینکه چه کسی میتواند استاد دانشگاه باشد چه کسی نمیتواند؟ اینکه نه در راستای تجاریسازی بلکه در راستای این سطح محافظهکاری کسانی را وارد دانشگاه میکند. میدان اقتصاد، میدان سیاسی و میدان اجتماعی قابل تفکیک از هم نیستند. حکمرانی نئولیبرالیسم به شدت در حال رخ دادن است. نئولیبرالیسم به عنوان یک مجموعه، آموزش عالی در آن بیشترین مسئولیت را دارد. در این حین آموزش عالی، مسکن، بازار کار، بهداشت و درمان بیشترین میزان آسیب را میبینند. هسته داخلی آموزش عالی شامل اساتید بهخصوص در حوزه علوم انسانی با این رویه مخالفند؛ و این درحالی است که در دانشگاههای دولتی نسبت به ۱۰ سال گذشته سطح هزینه دولت هنوز کاهش پیدا نکرده است و حدود ۸۵ درصد هزینه دانشگاه دولتی را دولت متحمل میشود؛ لذا با تجاریسازی موافق نیستیم، علاوه بر اینکه درباره تحقیق برای تجاریسازی یک علامت سوالهایی هنوز وجود دارد، زیرا درسطح تجربی هستیم.
تجاری سازی؛ ایده محوری دولت حسام سلامت دانشآموخته جامعهشناسی اقتصاد دیگر سخنران این نشست بود. او یکی از افرادی است که مدعی تجاریسازی علم و دانشگاه در ایران است و پیامدهایی را برای این مساله متصور میداند. متن سخنان او در این نشست را در ادامه میخوانید:
تجاریسازی علم و دانشگاه، همانگونه که از نام آن مشخص است بهصورت جداگانه تعریف میشود. در تجاریسازی علم، مساله تبدیل محصولات علم به کالاست. کالا همان چیزی است که به بازار عرضه و به فروش میرسد. در تجاریسازی علم عملا از بازارسازی سخن به میان میآید.
تجاریسازی در دانشگاه به معنای این است که ساز و کار نهاد دانشگاه همان سازوکار نهاد اداره بنگاههای اقتصادی شود. در واقع دانشگاه باید بنگاهسازی شود و رئیس دانشگاه یا هیاترئیسه دانشگاه باید همانند یک کارفرما که بنگاه اقتصادی را اداره میکند، باشد. در تجاریسازی دانشگاه عملا ما با بنگاهسازی سروکار داریم.
البته این دو تعریف در پیوند با هم معنا دارند و از اساس در هم تنیدهاند و نمیتوان از تجاریسازی در علم و دانشگاه جداگانه سخنی به میان آورد.
امروزه ایده تجاریسازی از قضای روزگار به ایده نجاتبخش تعریف میشود؛ بهخصوص در ایران دانشگاه را از این افول و ناکارآمد بودن نجات میدهد. ایده تجاریسازی، طرح تحولبخشی از تحول دانشگاه است و نماینده مشخص دارد و خیلی از نهادها که گویا در ناکارآمدی دانشگاه به اجماع رسیدهاند، در آن توافق دارند تا با این طرح نجاتبخش دانشگاه را از این بحرانزدگی نجات دهند. این تجاریسازی علم و دانشگاه چه در جهان و چه در ایران گذار به نسل سوم دانشگاههاست.
ایده تجاریسازی نخست در دانشگاههای فنی مهندسی مطرح شد و هماکنون بیشتر در این دانشگاهها این طرح درحال پیشروی است و بعد از دانشگاههای فنی نوبت به دانشگاههای پزشکی رسیده و دستور کاری که اخیرا وزارت بهداشت با عنوان «گذار به دانشگاههای نسل سوم» دانشگاههای کارآفرین منتشر کرده است این سوال را ایجاد میکند که چگونه دانشگاههای علوم پزشکی با همه شاخهها و شعب خود وارد فرآیند کارآفرینی، کالاییسازی و تولید ارزش شوند؟
در گام سوم نوبت به دانشگاه علوم انسانی و دانشکده علوم اجتماعی هم رسیده است و مطمئنا روز به روز هم بیشتر خواهد شد.
امروز که ما از ایده تجاریسازی حرف میزنیم این ایده به شعار رسمی دولت تبدیل شده و بحث امروز انجام دادن و ندادن آن نیست. این ایدئولوژی تجاریسازی شعار رسمی دولت خیلی پیشتر شروع شده است و مثلا معاونت علم و فناوری، حدود پنج سال است که خیلی مدون ذیل تجاریسازی علم و دانشگاه فعالیت میکند. امروز نقشه جامع علمی کشور هم که ایده راهبر دانشگاه ایرانی است ذیل تجاریسازی دانشگاه مطرح میشود. به نظر من با فقدان راهبر دانشگاه ایرانی مواجه هستیم، اما رفتهرفته ایدههایی که هستند، پیش میروند.
مسالهای که ما را حساس کرده این است که این قطاری که حرکت کرده، اکنون چه کسانی و چه چیزهایی را زیر میگیرد و له میکند؟ در واقع ذیل این طرح تحول به اصطلاح نجاتبخش، چه بلایی بر سر دانشگاه میآید؟
از سال آینده طرح جامع تجاریسازی علم و دانشگاه در مجلس به کمیسیون اقتصاد راه خواهد یافت و رسما به یک طرح جامع تبدیل میشود و قانون هم خواهد شد؛ بهویژه آنهایی که با عنوان کسب و کارهای جدید نامگذاری میشود مثل استارتاپهای مبتنی بر اقتصادهای دانشبنیان؛ بنابراین وقتی از تجاری شدن حرف زده میشود، از ایدئولوژی در قدرت حرف میزنیم. به معنای اینکه از ایده وارد ایدئولوژی شدهایم و تبدیل به سازوکارهایی شدند که امروز قدمقدم پیش میروند. اساس ایدئولوژی تجاریسازی روی نسلبندی دانشگاه است. دانشگاههای نسل اول که از قرن ۱۲ تا ۱۸ هستند، این دانشگاهها مبتنی بر مطالعات بنیادین و پایهای هستند که لزوما مسالهشان، کاربردی بودن نبود. دانشگاههای نسل اول مبتنی بر فرآیندهای آموزشیاند که اساسا دانشگاههایی در خدمت الهیات هستند.
دانشگاههای نسل دوم که نیمه دوم قرن هجدهم پا میگیرند مسالهشان جستوجوی حقیقت بود که مستقل از مداخلات دولتی بودند و فضا را به نفع فضای آکادمیک باز میگذاشتند. دانشگاه نسل دوم به این معنا دانشگاهی است که اساسا در خدمت تربیت شهروند است. دانشگاه به تعبیری قرار است شهروندسازی کند و اگر قرار است خدمتی به دولت داشته باشد، از مجرای این شهروندسازی است. دانشگاه نسل سوم که میتوان آن را به دهه هفتاد قرن بیستم نسبت داد، ملازم است با آغاز دوره نئولیبرالیسم جهانی و در همین برهه است که دانشگاه نسل سوم یا دانشگاههای کارآفرین پدید میآیند. این دانشگاهها علاوه بر فرآیند آموزش و پرورش اساسا منطق وجودی خود را با اتکای کاربردپذیریهای خود توجیه میکنند. کاربردپذیریهای علم و دانشگاه چیزی نیست جز امکان تبدیل شدن محصولات علمی به کالاهایی قابلعرضه در بازار. این نسلبندی سهگانه دانشگاهها در سراسر جهان و جامعه ما وجود دارد و اینطور نیست که با پایان نسل اول، این دانشگاهها برچیده شده باشند. عملا ما آمیزش همنشینی هر سه دانشگاه را داریم، اما با این توضیح که در هر دوره تاریخی، هژمونی با یکی از این نسلبندیها و منطقهاست. اما نقد ما اینجاست که در دانشگاههای نسل سوم هژمونی فراگیرنده و خیلی دربرگیرندهای هم هست که به سمت تجاریسازی میرود. نظام توجیه تجاریسازی چیست؟ این بحث ذیل چهار موضوع پیش میرود. اولین موضوع، کسری بودجه دولت و ضرورت کوچکسازی دولت است. امروز به کرات میشنویم دولت دیگر توان ساپورت نهاد علمی در راس آن دانشگاه را ندارد. از همینرو ایده کوچکسازی و چابکسازی دولت مطرح میشود؛ بنابراین تامین مالی دانشگاه برعهده خود دانشگاه است. دانشگاه با انعطافپذیری خود را بازتولید میکند. دومین موضوع که باعث قوام ایده تجاریسازی علم و دانشگاه شده این است که، چون استقلال سیاسی اجتماعی دانشگاه از مجاری استقلال مالی دانشگاه ممکن نیست؛ در واقع یک توجیه اقتصادی سیاسی دارند که اگر دانشگاه آزادی آکادمیک میخواهد باید به خصوصیسازی تن دهد. سومین موضوع و آشناترین صورتبندی که از خلال آن منطق تجاریسازی توجیه میشود، شرط کارآمد شدن دانشگاه است که بتواند مسالهای را حل کند و دانشگاه بتواند با نیازهای جامعه ارتباط بگیرد.
اما چرا دانشگاه در جامعه ما ناکارآمد است؟ شرط کارآمد شدن دانشگاه و شرط ارتباطگیری دانشگاه با جامعه، نیازها و صنعت تجاریسازی است. به دلیل اینکه آکادمیسینها و دانشگاهیان تعهدی نداشتند محصولات در مقام کالا به زبان اقتصاد سیاسی واجد ارزش مصرف شود.
اساسا شرط کارآمد شدن دانشگاه در گام نخست تبدیل محصولات علمی به کالاهای واجد ارزش مصرف است و در گام بعدی واجد ارزش مبادله است؛ بنابراین برای نجات دانشگاه باید از ایده تجاریسازی علم و دانشگاه دفاع شود.
نکته چهارم و پایانی اینکه تجاریسازی وارد بستر زمینههای کلان اقتصاد سیاسی میشود. اساسا باید تجاریسازی را با زایش واقعیت اقتصاد دانشبنیاد جدید دانست.
این اقتصاد دانشبنیاد هنگامی که با امواج متاخر نئولیبرالسازی قرار گیرد، قدرت و نفوذ بیشتری میگیرد. بر اساس اینکه دانش ارزشافزودهای تولید میکند، توان علم و تکنولوژی به این ایده نادیده گرفته شد. اقتصادی که بنیان خود را دانش بگیرد، باعث تولید در اقتصاد رکودزدهای، چون اقتصاد جامعه ما میشود.
حاکم شدن کسب و کار دانشبنیان ذیل ایده تجاریسازی باعث پیشرفت نهادهای جدیدی که در جنب دانشگاهها وجود دارند، میشود. همانند پارکهای علم و فناوری که عملا شرایط حقوقی، مالی و انواع خدمات مالیاتی که نامش را استارتاپ هم گذاشته میشود، فراهم میکند. این استارتآپهای دانشگاهی کسب و کار نوپایی هستند که با ابداعات پرخطر در حوزه تکنولوژی شکل میگیرند که درجامعه هر روز فرهنگ آن بیشتر حاکم میشود. بسیاری از این استارتاپها در ارتباط بخش خصوصی شکل میگیرند و به نام پارادایم روبه رشد کسب و کار دانشبنیان بیشترین ارزشافزوده در بخش اقتصاد را تولید میکند.
با توجه به این چهار نکته میتوان متوجه شد که جریان تجاریسازی علم و دانشگاه از کجا شکل و چرا قدرت گرفته است و چگونه این ایده در جامعه خود را موجه میکند.
ما مطالعه تجربی برای شناخت روند تجاریسازی نداریم و هنوز مطالعه مشخصی در قبال مولفههای تجاریسازی دانشگاه مانند استارتاپها، شرکتهای دانشبنیان و پارکهای علم و فناوری نداریم و دقیقا نمیدانیم چه کارهایی دارند انجام میدهند. به واسطه تجاریسازی علم، عرصه دانشگاهی بیش از قبل تابع دیگر عرصههای اجتماعی و اقتصادی شده است. اولین پیامد تجاریسازی این است که میدان دانشگاه بیش از پیش خودآیینی خود را از دست میدهد. به معنای اینکه میدان دانشگاه تابع دیگر میدانهای اجتماعی میشود. دانشگاه در ۴۰ سال پس از انقلاب اسلامی دیگر آیینهای اجتماعی را از سرگذرانده است، اما میدان اقتصادی برای دانشگاه به شدت آسیبرسان است. دومین پیامد اینکه به واسطه ایدئولوژی تجاریسازی علم و دانشگاه گام به گام با دگردیسی ارزشها و نظامهای دانشگاهی روبهرو میشویم و سیطره تجاریسازی به سوی غلبه بر همه قلمروهای دانشگاهی پیش میرود. به طور مثال حتی منطق سخن گفتن دانشگاه هم تابع روح سرمایهگذاری میشود.
سومین پیامد اینکه انحصارطلبی تجاریسازی علم و دانشگاه غیرقابلانکار است. تجاریسازی علم و دانشگاه سیطره خود را بر همه دانشکدهها گسترده و چتر خود را بر سر همه علوم باز میکند. شواهد روشنی هم در جهان وجود دارد؛ ژاپن در سال ۲۰۱۵ به واسطه ناکارآمدی و توجیهناپذیری بعضی علوم را بست. این گویای این است که اگر منطق تجاریسازی موتورش روشن شود همه حوزهها را فتح میکند.
مصداق داخلی این موضوع هم در ابتدای امسال این بود که دکتر فرهادی، وزیر علوم سابق گفت: وزارت علوم ابایی ندارد رشتههایی را که نمیتوانند کارآمدی خود را ثابت کنند، تعطیل کند. اما این موضوع خود جای بحث دارد که کارآمدی به چه معنایی است؟ کارآمدی برای چه کسی؟ کارآمدی علوم چه تفاوتی دارد؟ کارآمدی علوم انسانی و علوم فنی چه تفاوتی دارد؟
چهارمین پیامد با علل خصوصیسازی کالاهای عمومی مواجه میشود. علم به خودی خود از خلال فرآیند تجاریسازی علم و دانشگاه تبدیل به کالایی تحت تملک خریداران خود علم میشود.
فهم تجاریسازی در بستر نئولیبرالیسم
سهیل توانا دانشجوی دکتری جامعهشناسی دیگر سخنران نشست نقد و بررسی تجاریسازی علم و دانشگاه بود و نظرات خود را پیرامون آنچه تعرضهای شکل گرفته در میدان دانشگاه میدانست، جمعبندی کرد. متن سخنرانی او را در زیر میخوانید:
درباره وضعیت کنونی دانشگاه در ایران بحثی وجود ندارد. همه از دیدگاههای مختلف درباره دانشگاه حرف میزنند و عموما دیدگاه منفی دارند. دیدگاههایی، چون «دانشگاه آنچنان که باید اسلامی نیست»، «نفوذ شکل گرفته است» و «دانشگاه آنچنان که باید تجاری نیست» وجود دارد. از هر دیدگاه که به دانشگاه نگاه کنید، دانشگاه از یک میدانهایی مورد نقد قرار میگیرد. یک معیارهایی وجود دارد که بر اساس این معیارها میتوان وضعیت دانشگاه را ارزیابی کرد.
این معیارها شامل کیفیت هیات علمی دانشگاه، ارتقای هیات علمی، سهم تامین از درآمد ناخالص ملی، شاخص دانشجو به استاد، هزینه سرانه آموزش ملی، نسبت هزینه جاری آموزش عالی به تولید ناخالص ملی و سهم دانشگاه از تولید ناخالص ملی است که براساس تحقیقات بر مبنای این معیارهای مشخص شده، دانشگاههای ما از وضعیت مناسبی برخوردار نیستند.
اما دانشگاه موجود در کشور ما نسبت به اطرافیان خود از یک وضعیت نسبی و معقول برخوردار است.
به نظر میرسد معیارهای دیگری وجود دارد که میتوان وضعیت کنونی دانشگاه را مورد ارزیابی قرار داد. این معیار آرمانهای انقلاب اسلامی است که مشخصا برابری و آزادی است. مصداق آن در قانون اساسی وجود دارد. قانون اساسی بهعنوان میثاق بین ملت و دولت این آرمانها را مشخص کرده است. ما اگر معیارمان را «برابری» قرار دهیم و آزادی آن را کنار بگذاریم، براساس برابری دو پروژه اساسی وجود دارد که آن را نقض کرده است.
یکی از این پروژهها، با انقلاب فرهنگی شروع شده شامل گزینش، تصفیه و پاکسازی است.
مورد دوم، خصوصیسازی دانشگاه است. این پروژه با تاسیس دانشگاه شهریهپرداز شکل گرفته که بهطور مشخص تبعیض را به دو طریق خیلی ملموس شکل داده است.
یکی در اینکه به چه حق و قانونی گروهی میتوانند دانشگاهی را تاسیس کنند، اما دیگران نمیتوانند؟ علاوهبر این، دریافت شهریه از دانشجو، تبعیض اقتصادی ایجاد میکند. در اطراف خود شاهد این موضوع هستیم که به علت مشکل اقتصادی متقاضی مجبور به تحصیل در رشتهای است که به آن علاقه ندارد یا برای ادامه تحصیل به شهرستان میرود یا از ادامه تحصیل در رشته مورد علاقهاش محروم میماند. این موارد همگی تبعیضهای مشهود هستند. ما حتی اگر معیار برابری را کنار بگذاریم و قانون اساسی را معیار قرار بدهیم تبعیض را مشاهده میکنیم.
در قانون اساسی در چند مورد آمده است که دانشگاه باید رایگان باشد. مسکن، سلامت نیازهایی است که از طرف دولت باید برطرف شود.
در قانون بهطور واضح بیان شده است که در حد خودکفایی آموزش عالی باید رایگان باشد و گسترش یابد و این روند تا امروز ادامه داشته است. در سال ۱۳۸۰ نسبت دانشجویان رایگان به دانشجویانی که شهریه پرداخت میکردند ۴۱ درصد و در سال ۱۳۸۷ این نسبت به ۲۲ درصد و در سال ۹۳ به ۱۳ درصد و در سال ۹۵ به زیر ۱۰ درصد رسیده است و این روند نشان میدهد دانشگاه پولی شده است.
کالاییسازی علم و پرداخت شهریه و دانشگاه خصوصی اصل ماجرا را نشان نمیدهد. وضعیت بدی که ما در آن قرار داریم دستاورد گذشته است و دانشگاه کنونی به سمت یک وضعیت بدتر رهسپار است. بهنظر میرسد ایران وارد نئولیبرالیسم شده و نشانههای آن آشکار میشود؛ چراکه اساسا دولت از دانشگاه نئولیبرالیسم حمایت و بودجه زیادی صرف میکند. تنها تفاوت با پیش از نئولیبرالیسم این است که دولت با یکسری آزمونهایی بودجه را در اختیار دانشگاه قرار میداد و براساس استانداردها پول میدهد. این استانداردها مثل چگونگی جذب دانشجو، انجام پروژهها و پژوهشها است و اینگونه یک نوع استاندارد سازی اتفاق میافتد. این معنای همان حرف فوکو است که میگوید، دولت بر اساس منطق اقتصادی خودش به دانشگاهها شکل میدهد؛ بنابراین دولت بر دانشگاه حکمرانی میکند.
تجاریسازی دانشگاه نه! ولی در برخی دانشگاهها تجاریسازی آری!
میثم سفیدخوش عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران در این نشست تاکید کرد: «مواجهه نظری با التقاط دانشگاه در ایران و مقابله با انحصارگرایی دانشگاه درآمدزا و کسبوکارگرا وظیفه اصلی اهل دانش در ایران است.» متن کامل سخنان سفیدخوش را در ادامه میخوانید:
همانگونه که میدانید تجاریسازی علم و دانشگاه ایدهای است که به عنوان ایده رقیب برای ایدههای گذشته دانشگاه ظهور یافته و در دانشگاه درآمدزا و کارآفرین یا کسبوکارمحور ردیابی میشود. دانشگاههای معینی در دنیا بهصورت بنیادین ایده کارآفرینی و درآمدزایی را اتخاذ کردهاند. این دانشگاهها تلاش کردهاند بر اساس این ایده کل ساختار دانشگاه را بازنگری کنند. در اساسنامه دانشگاههای درآمدزا و کارآفرین و در الگوهای راهنمای آنها تصریح میشود که کل ساختار علم و دانشگاه و تمامی ساختار سنتی آن باید بازنگری شود و تغییر کند.
این در حالی است که بسیاری در ایران این مفهوم را سرسری گرفتهاند و درک نظری روشنی از آن ندارند و به گمان من نحوه مواجهه ما با این مفهوم، مانند رفتار ما با ایدههای قبلی دانشگاه، تصادفی و التقاطی است. اگر در ایران میخواهیم دانشگاه درآمدزا و کارآفرین را که مبتنی بر تفکر تجاریسازی علم و دانشگاه است، پیگیری و محقق کنیم باید از اکنون توهم مهمی را کنار گذاریم. این توهم این است که در شرایط کنونی و در دانشگاههای سنتی و در کنار دیگر الگوهای موجود میتوانیم ایده تجاریسازی علم را هم جای دهیم. ایدههای راهنمای دانشگاه عمدتا با هم متعارضند و به ویژه ایده تجاریسازی بیشتر از ایدههای گذشته با شرایط موجود سنتی دانشگاه تعارض دارد و اینها مانند دو پادشاهند که در یک اقلیم نمیگنجند. به لحاظ تاریخی دانشگاه درآمدزا و کارآفرین بیش از همه معطوف به نقد دانشگاه جستوجوگر حقیقت بوده است. این امر دلیل تاریخی دارد. دانشگاه جستوجوگر حقیقت ایدهای بود که در آلمان ابتدای سده نوزدهم معرفی شده است؛ البته تحقق مناسبی در آلمان پیدا نکرده است. مهمترین جایی که ایده جستوجوگر حقیقت محقق شده در آمریکاه سده بیستم بوده است. ماکس وبر در مقاله «علم به مثابه حرفه» در ابتدای سده ۲۰ مقایسهای بین دانشگاههای آمریکا و آلمان صورت میدهد. در آنجا نوعی برتری دانشگاههای آمریکایی از جهاتی به رخ دانشگاههای آلمانی کشیده میشود.
دانشگاه جستوجوگر حقیقت، مبانی فلسفی مشخصی دارد، اما از میان آنها پیوند آموزش و پژوهش اهمیت زیادی دارد؛ به نحوی که آموزش در این دانشگاه ذیل پژوهش تعریف میشود. پیامد روشن این پیوند تخصصی شدن علوم است. هنگامی که ساختار آموزش، پژوهشی شود پژوهش به عنوان یک امر ناتمام همیشگی در برنامه اصلی کاری قرار میگیرد و در این ایده شخص با جزئیاتی مواجه میشود که باید بهصورت تخصصی پیگیری شود. پیوند آموزش و پژوهش موجب شد دانشمندان به دنبال موضوع اختصاصی برای تحقیقات و عوامل نادیده به شهر و طبیعت کشیده شوند و از محیط محدود دانشگاه بیرون بیایند و با نیازهای طبیعی مردم روبهرو شوند. در اینجا دو گرایش متضاد پدید میآید. دانشمندانی کار دانشگاه را بررسی مسائل بلندمدت جامعه بشری تصور میکنند و دانشمندان دیگری به مسائل خردتر و کوتاهمدتتر میپردازند. تقابل این دو گرایش یکی از زمینههای تشکل دانشگاه درآمدزا و کارآفرین به لحاظ نظری است.
اگر بخواهیم به ایران عطف توجه کنیم باید تصریح کنیم که نمیتوان با قطعیت درباره «دانشگاه ایرانی» با ایدههای مشخص صحبت کرد؛ زیرا چنین چارچوب روشنی وجود ندارد.
وقتی گفته میشود نمیتوان درباره ایده دانشگاه ایرانی صحبت کرد فقط به این معنا نیست که متنی وجود ندارد که در بیشتر موارد وجود هم ندارد. اصولا ایده دانشگاه بیان ذهنیات نیست؛ ایده دانشگاه عبارت جمع ذهنیات و واقعیت است. یعنی جمع اذهان کنشگر با واقعیتهای ملموس در یک فرآیند تاریخی ایده چیزی را رقم میزند که آن ایده محل توافق نسبی عمومی قرار میگیرد. ایده دانشگاه، ساختاربندی دانشگاه را مشخص میکند. بهطور مثال اگر نشود تناسب نحوه کار کلاسی استاد را با نظام تقسیم دانشکدهها معلوم کرد به این معناست که در این دانشگاه ایده روشنی وجود ندارد. اکنون دانشگاههای ما در این وضعیت هستند، بدینمعنا که نمیتوان اجزای مختلف پدیده دانشگاه در ایران را ذیل یک چارچوب نظری یگانه بهطور نسبی توضیح داد. در چنین شرایطی عامل اصلی تعیین کننده ارادههای شخصی و تشخیصهای شخصی است. این شخص ممکن است رئیس دانشگاه یا هیات رئیسه یا تیم مدیران وزارت علوم باشد.
وقتی ساختاری از جمع محدودی به همگان ابلاغ میشود هر تصمیمی را باید تشخیصهای فردی و گروهی تلقی کرد. این وضعیت در ۸۰ سال حیات دانشگاههای رسمی در ایران، دانشگاه را از هر جهت التقاطی کرده است و این التقاط با مطرح شدن ایده تجاریسازی دانشگاه تشدید شده است.
یک نگرانی بنیادین درباره وضعیت تجاریسازی علم و دانشگاه وجود دارد و آن اینکه کسانی در کشور ما به صورت اتفاقی دست بر کیسه ایدهای دانشگاههای دنیا کرده و با مفهوم درآمدزایی و کارآفرینی بهعنوان مفهومی دانشگاهی روبهرو شدهاند. بدون اینکه قضاوتی درباره دانشگاه تجاری داشته باشم، مسئولان را دعوت میکنم و هشدار میدهم به اینکه آیا اصلا میدانید این چیزی که میگویید چیست؟ آیا پیامدهای مشخص این ایده را میشناسید؟ آیا نسبت این ایده را با آرمانهای الهیاتی خود میدانید؟ آیا نسبت این ایده را با خواستهای سیاسی-اجتماعی بنیادی خود میشناسید؟
اگر صحبت از دانشگاه درآمدزا و کارآفرین و تجاریسازی علم و دانشگاه میکنید آیا میدانید این ایده با ایدههایی که علم را بر اساس تعابیری، چون «أَلْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللّهُ فِى قَلْبِ مَنْ یَشآءُ» تفسیر میکند تعارض دارد؟ اصلا کار ندارم که چه تعبیری درست. اصلا کاری ندارم که آیا گفتمان سابق درست بوده یا گفتمان تجاریسازی دانشگاه! اما آیا میدانید دانشگاه درآمدزا و کارآفرین چه هستند؟ آیا میدانید اگر صحبت از دانشگاه درآمدزا و کارآفرین میکنید دولت دیگر حق سیاستگذاری در دانشگاهها ندارد؟ دولتها شروع کردهاند مسئولیتهای اقتصادی خودشان را نسبت به علم و دانش کم و کمتر کنند، ولی حاضر نیستند دست از سیاستگذاری در دانشگاه بردارند. این کار بسیار متعارض است. دانشگاه درآمدزا و کارآفرین نمیتواند دانشگاهی وابسته به دولت باشد. البته دانشگاه جستوجوگر حقیقت هم نمیتواند.
رسالت اصلی دانشگاه درآمدزا و کارآفرین نمیتواند جستوجوگری حقیقت باشد. دانشگاه درآمدزا و کارآفرین نیاز ندارد و نباید استاد و دانشجوی خود را به سمت مقالهنویسی سوق دهد. مقاله برای دانشگاه درآمدزا و کارآفرین ارزشی ندارد مگر اینکه این مقاله مستقیما منجر به درآمد شود. امروزه وضعیت دانشگاههای ما به شدت التقاطی است و از همه نظریههای متعارض چیزی و اثری در آن دیده میشود. روان دانشگاهی در ایران دچار رنجوری و بیماریهای گوناگون شده است و همه سردرگمند. از یک استاد دانشگاه، از یک دانشجو انتظارات متعارض داریم و مطرح شدن ایده تجاریسازی علم و دانشگاه، این وضعیت را تشدید کرده است، زیرا با تولیدی و تجاریسازی علم عنصر ارادی بودن آن را تقویت کرده است.
پس بحران اصلی بیایده بودن است. اگر کسانی مدعی ارزش ایده تجاریسازی علم و دانشگاه هستند باید به لحاظ نظری وضعیت خود را با الهیات و غلبه الهیات بر دانشگاه، ایده جستوجوگر حقیقت و ایده خدمتگزاری دانشگاه به اهداف ملت و دولت مشخص کنند. اینگونه نمیشود که یکی از دانشکدههای یک دانشگاه را دانشکده کارآفرین و درآمدزا کنیم یا آن ایده را در کنار ایدههای دیگر جای دهیم. نمیتوان گفت: یک دانشکده جستوجوی حقیقت میکند، ولی یک دانشکده برای خودش کارآفرینی و درآمدزایی کند. یکی از اصول ایده دانشگاه کارآفرین و درآمدزا این است که همه ساختارها، آموزش، نحوه جذب استاد و دانشجو در راستای درآمدزایی باشد و این اختصاص ندارد به دانشکده خاصی؛ بلکه کل دانشگاه باید تابع این ایده باشد تا بتواند این ایده کار کند وگرنه این دانشگاه کار نخواهد کرد.
بحران دوم، انحصارگرایی قاطع این ایده است که البته ممکن است کنشگرانش بتوانند راهی برای جلوگیری آن پیدا کنند، اما مسئولان ما باید به این مساله فکر کنند. آیا کسانی که دانشگاه تجاریساز علم را در ایران پیگیری میکنند به دنبال این هستند که همه دانشگاهها را درآمدزا و کارآفرین کنند؟! شواهد نشان میدهد پاسخ مثبت است. اگر از استاد دانشگاه تهران یا شهید بهشتی به عنوان دانشگاه مادر، انتظار برود پژوهشی به دانشگاه ارائه دهد که پول به دانشگاه بیاورد طبیعتا از همهجا باید این انتظار را داشته باشند. انحصارگرایی این ایده برای ما تبدیل به یک بحران جدی شده است و هیچ دانشگاهی از این ایده در امان نیست.
موضع من به روشنی این است که از وجود دانشگاههایی که ایده تجاریسازی علم و دانشگاه را محقق کنند حمایت میکنم. البته کل آن دانشگاه خاص باید تابع این ایده شود. من نفس ایده تجاریسازی را یک بحران نمیدانم و مدافع تحقق این ایده در برخی از دانشگاههای کشور هستم. جامعه ما در شرایط رمانتیک نیست و همچنین انتظاری وجود ندارد که همه دانشگاهها جستوجوگر حقیقت یا در راه خدمت به اهداف والای روشنفکری باشند، زیرا واقعیت زندگی چنین کششی را ندارد. زندگی پیچیده است و نیازها بخش مهمی از زندگی هستند. از حیث بودن، موافق تحقق دانشگاه درآمدزا و کارآفرین هستم، اما سخت نگران این هستم که همه دانشگاهها تجارتی شوند و بخواهند علم را امری تجاری ببینند.
به عقیده من اگر به ایده دانشگاه فکر شود و از کنشگران دانشگاه خواسته شود هر دانشگاه بنا به سابقه تاریخی، بنا به واقعیتهایش و بنا به علایق و استقلال دانشگاه بتواند ایده مشخصی از دانشگاه تعیین کند، آن زمان به تکثر دانشگاه و به دانشگاههای متفاوت خواهیم رسید. در آمریکا و اروپا هم این تنوع به رسمیت شمرده میشود. به طور مثال دانشگاه هاردوارد دانشگاه جستوجوگر حقیقت است. نمره درآمدزایی این دانشگاه نزدیک به ۳۰ از ۱۰۰ است و نمره آموزش و پژوهشش ۹۷ از ۱۰۰ است. این نمرات بیانگر آن است که این دانشگاه نمیخواهد درآمدزایی کند و با خود تعیینتکلیف کرده است.
ولی در ایران باید فکری برای بحران انحصارطلبی ایده دانشگاه درآمدزا و کارآفرین کرد و سخت در مقابلش ایستاد، اما نه مقاومتی که وجود آن را انکار شود؛ باید چنین دانشگاهی در موقعیت مناسب باشد. دانشگاه درآمدزا و کارآفرین که ایده تجاریسازی علم و دانشگاه را درون خود دارد، سخت ارادهگراست. کنشگران علوم انسانی همیشه از اینکه همه مسئولیت و تصمیم در جامعه دانشگاهی ایران به مهندسان سپرده شده است، سخت گلایه میکنند. مهندسان با نگاه ریاضیگرانه خود کیفیتهای پیچیده دانشگاهی را نادیده میگیرند، بنابراین دستسازی میکنند و بحرانهای زیادی را پدید میآورند. من هم بهطور طبیعی با این انتقاد موافق هستم. اما اکنون ما از آن حد هم گذشتهایم، ما دیگر الان با بحران «مهندسگرایی» در دانشگاه روبهرو نیستیم. با ظهور و حضور ایده دانشگاه درآمدزا و کارآفرین آن هم بهصورت هیجانی و بدوناتکا به ایده راهنما، جامعه دانشگاهی امروز با پدیده جدیدی بهنام پدیده «مدیریتگرایی» مواجه است. شبه دانش مدیریت براساس انگارهای سادهلوحانه درباره اراده، میخواهد برای همهچیز برنامهریزی مدیریتی کند و همه چیز را تحت کنترل گیرد. مهندس متکی به ریاضیات است که همان ریاضیات یک اسلوبی دارد.
ولی شبه دانش مدیریت به هیچ چیز محکمی متصل نیست. بهخصوص در جامعه ایران مدیریتگرایی کشش بسیار جدی برای استبداد دارد و آن اینکه مثلا شخص یا گروهی در وزارت علوم در یک نامه درباره همه چیز تصمیمگیری کنند. این ارادهگرایی استبدادی که در ساختار مدنی ما استقرار جدی دارد امروزه در یک قالب مدیریتی سخت هویت دانشگاهی را تهدید میکند؛ اعم از اینکه دانشگاه کارآفرین باشد یا دانشگاه جستوجوگر حقیقت یا الهیاتی باشد. ساختار ارادهگرایی مبتنیبر چند نفر و تحمیل بر بدنه در هر دانشگاهی سخت مخرب و ویرانگر است. اگر اهل علم نمیخواهند همگی قماربازان دانشگاهی شوند، اصطلاحی که برای توضیح کنشگران دانشگاهی توسط موافقان ایده تجاریسازی علم ساخته شده است، باید با متانت نظری به نقد ریشهای این ایده و پرهیز از شمول آن شوند؛ هرچند راه را برای تحقق عالمانه آن در برخی دانشگاهها باز بگذارند.