گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، تحصیل، شغل و ازدواج کدام یک در اولویت زندگی جوان امروز ایرانی قرار دارد؟ در حالیکه مطالعات و آمار گویای وجود میلیونها جوان مجرد در ایران هستند، اما تغییر خاصی در سیاستهای دولتی و یا مجلس در این زمینه دیده نمیشود. آیا باید تا زمانی که دولت و مجلسی بر سر کار بیایند که طبق قانون جمهوری اسلامی ایران خانواده اولویت برنامههای آنها باشد صبر کرد؟چند سال دیگر؟
امروز کارشناسان معتقدند که مردم در موضوع ازدواج نباید معطل مسئولان بمانند و خودشان برای حل این مشکل اقدام کنند چرا که تعلل بیشتر از این ممکن علاوه بر میلیونها جوان مجرد افراد بیشتری را در حالت تجرد باقی بگذارد. اما همانطور که فرد گرسنه یا خسته نیاز به غذا و خواب دارند، نباید نیاز به ازدواج جوانان را بیپاسخ گذاشت چرا که درگیری در روابط خارج از خانواده به عنوان یک تهدید عاطفی و اخلاقی در انتظار آنها است.
یکی از کارشناسانی که در امر ازدواج تالیف و تدریس دانشگاهی داشته و در شبکه فعالان ازدواج (شفا) فعالیتهای چشمگیری انجام داده است امیرحسین بانکیپور است. وی در مصاحبه اخیر با خبرگزاری دانشجو گفته بود که افتخار میکنم که من و دیگر همکارانم که آنها هم متخصص خانواده هستند دخترانمان را در آغاز نیاز و در سنین 16 سالگی و یا زیر آن ازدواج دادهایم.
در این زمینه با محدثه بانکیپور، دختر امیرحسین بانکیپور که این روزها ترم آخر ارشد خود را در سن 20 سالگی و در رشته تفسیر اثری میگذراند و در کنار همسر خود مشغول فعالیتهای علمی است به گفتگوی تفضیلی پرداختهایم. مشروح این گفتگو در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
من و خانواده برنامهمان این بود که بیخودی خواستگارها را رد نکنیم
از چه سنی مسئله خواستگاری و ازدواج شما در خانواده مطرح شد؟
از 15 سالگی که خواستگار داشتم، متوجه شدم تغییراتی در من صورت گرفته که با قبل از آن متفاوت هستم و انگار دیگران مرا بزرگتر از سالهای گذشته میدیدند. با پدر و مادر قرار گذاشته بودیم که خواستگارانی که برای ازدواج مراجعه میکنند را خودشان مدیریت کنند و هر وقت احساس کردند که فردی نزدیک به خصوصیات، شرایط من و خانواده ما وجود دارد، با من در میان بگذارند و بیخودی خواستگارها را رد نکنیم.
۱۶ ساله بودم که خانواده همسرم با خانواده من تماس گرفتند و برای خواستگاری اقدام کردند آن موقع من به شدت مشغول امتحان جامع حفظ قرآن برای گرفتن مدرک کارشناسی علوم قرآن و حدیث بودم البته باید بگویم که چند سالی را به صورت جهشی درس خواندهام.
کلا شیوه زندگی خانواده و من به گونهای بوده که پیشنهاد ازدواج به صورت مستقیم با خودم مطرح نشده است. این مادر همسرم بود که اولین بار با مادر من تماس گرفت، وقتی پدر و مادرم شرایط اولیه همسرم را مناسب من دیدند موضوع خواستگاری را با من در میان گذاشتند. همسرم آن موقع 23 ساله بود و تازه مهندسیاش راگرفته و مشغول تحصیلات حوزوی درتهران شده بود.
در نوجوانی حس میکردم که بزرگ شدهام/ پدر و مادرم ما را مسئولیتپذیر تربیت کردند/ دوست نداشتم وارد روابط غیراخلاقی شوم
از اینکه پدر و مادرتان در ۱۶ سالگی مسئله خواستگاری همسرتان را مطرح کردند و همین طور اینکه در سن ۱۶ سالگی ازدواج کردید پشیمان نیستید؟ فکر نمیکنید جا داشت که کمی بچگی کنید و یا هنوز جا دارد که در دوران مجردی به تفریحات بیشتری بپردازید؟
همان طور که گفتم از حدود 15 سالگی خواستگارانی داشتم و حدودا از 3-2 سال قبل پدر و مادرم مرا آماده مسئله ازدواج کرده بودند، در عین حال احساس میکردم که بزرگ شدهام و تغییرات روحی در من رخ داده است، با توجه به اینکه همیشه در خانواده ما علیرغم محبت زیادی که پدر و مادر به ما داشتند مسئولیتهایی هم به ما میسپردند و سعی میکردند تمام زندگی ما در راحتی مطلق نباشد. لذا وقتی همسرم به خواستگاریام آمد حس نمیکردم که بچهام و نیاز دارم که ۱۰ سال دیگر مجرد بمانم تا تمام و کمال بچگی کرده باشم.
همین طور میدیدم که برخی از دختران و پسران هم سن و سال من اهل روابط دوستی با نامحرم هستند یعنی که آنها هم نیاز به جنس مخالف داشتند و من هم دوست داشتم که یک شریک عاطفی مطمئن داشته باشم، اما برای خود اعتقاداتی داشتم و به آنها پایبند بودم.
اگر فردی مثل من در فضای خانوادگی مذهبی بزرگ شده باشد و خودش هم اهل روابط دوستی با نامحرم نباشد چگونه باید جواب این احساس درونی خود را بدهد؟ لذا از همان ابتدا که متوجه این تغییرات شدم سعیام این بود که از راه درست خارج نشوم.
والدین و اطرافیان بهتر است که بزرگ شدن بچهها را بپذیرند
بقیه هم احساس میکردند شما بزرگ شدهاید؟چقدر بزرگ شدن شما در رفتارتان محسوس بود؟
فکر میکنم نقش پدر و مادر و اطرافیان در به رسمیت شناختن تواناییهای نوجوان و تفاوتهای او با دوران کودکی نقش مهمی در بحث ازدواج آنها بازی میکند.
همین که وقتی در جمع حاضر میشدم و اطرافیان از بزرگ شدن من میگفتند و یا کارهایی با مسئولیت بیشتری به من میسپردند و یا سنم را میپرسیدند، یا گاهی میشنیدم که از مادرم میپرسند آیا دخترت را در این سن شوهر میدهی یا نه به من این مطلب انعکاس داده میشد که رفتارم به گونهای است که بزرگ شدنم به چشم دیگران میآید.
البته ناگفته نماند که بسیاری از آمادگیهای من برای ورود به زندگی مشترک مربوط به تربیت پدر و مادرم است، مخصوصا پدر که خود در این حوزه محقق و متخصص هستند هر دوی آنها تاکید داشتند که من و دیگر بچهها در ناز و نعمت نباشیم و سختگیریهایی هم برای ما داشتند در عین اینکه کاملا با محبت با ما رفتار میکردند.
به اولین خواستگار مناسب خود، بله گفتم
همسرتان چندمین خواستگاری بود که به منزل شما آمد؟
خواستگارهای مختلفی داشتم، اما مادرم همه آنها را مدیریت میکرد و همسرم اولین خواستگاری بود که در ابتدا به نظر آمد با من همخوانی بیشتری دارد و اجازه خواستگاری حضوری در منزل را پیدا کرد.
همه مراحل آشنایی به دقت و با مدیریت والدین هر دوی ما انجام شد و تقریبا تمام مراحلی که پدر در کتابها و کارگاهها و کلاسهای دانشگاه در مرحله آشنایی و انتخاب همسر به دانشجویان و مردم آموزش میدهند را یکی یکی پشت سر گذاشتیم.
فرصتهای خوب همیشه فراهم نیست/حاشیهها باعث میشوند که انسان از زندگی عقب بماند
فکر نمیکردید که با ازدواج کردن در این سن موقعیتهای بهتری را در آینده از دست خواهید داد؟
ابتدا این استرس را داشتم که نکند بقیه موقعیتها را با ازدواج در این سن از دست بدهم و یا اینکه در زندگیام دیگر آزادی عمل نداشته باشم. اما بعد که عمیقتر فکر میکردم میدیدم در صورت یک انتخاب درست این استرسها بیمعنی است و بسیاری از دختران با همین تفکر خواستگاران خوب خود را از دست دادهاند و الان به مرحلهای رسیدهاند که دیگر از آن خواستگاران خوب خبری نیست.
یا اینکه میدیدم بسیاری از هم سن و سالانم خواستگاران خود را رد میکردند، ولی درگیر یک رابطه دوستی با نامحرم هم بودند و همین روابط دوستی استرس زیادی به آنها وارد میکرد به گونهای که به خوبی نمیتوانستند درس بخوانند و یا حاشیههای زیادی در زندگیشان پیدا شده بود. خود این حاشیه باعث میشود که انسان از زندگی عقب بماند و تاثیر خیلی بدی هم در روح برجای میگذارد.
همان زمانها خواستگارهایی داشتم که از نظر مالی و اجتماعی مقعیت بسیارمناسب و عالی داشتند، اما اولویت برای ما ملاک ایمان و اخلاق بود، لذا از بین خاستگارنم، همسرم راطلبه انتخاب کردم که ان شاالله دراوج کمالات دینی و اخلاقی باشد.
شرایط من و همسرم خیلی شبیه هم بود
چقدر شرایط تان در ازدواج به همدیگر نزدیک بود؟
غیر از تشابه فرهنگی خانوادههایمان یکی از نکات مثبت انتخاب همسرم این بود که چون ایشان هم مثل من درگیر فضای علمی بودند بسیار به همدیگر کمک میکردیم بعد از عقد خیلی از دیدارهای من و همسرم در فضاهای علمی و مثلا کتابخانهها رقم میخورد و ساعات استراحت بین مطالعه در کتابخانه را با هم قدم میزدیم یا چیزی میخوردیم و دوباره به مطالعه برمیگشتیم.
ازدواج باعث تکامل هر دوی ما شده است
چه تغییراتی بعد از ازدواج در خودتان احساس میکنید؟
وقتی ازدواج با همسرم را پذیرفتم بعضی از اطرافیان فکر میکردند که به اصطلاح جوگیر شدهام، اما کمی که از زندگی مشترک ما گذشت تقریبا نظرشان عوض شد و بعد از ازدواج به چیزهایی رسیدیم که قبل از آن نداشتیم.
البته نه به این معنا که هیچ مشکلی وجود نداشته باشد، بعد از ازدواج به سرعت هر دوی ما خیلی بزرگتر شدیم و رفتارمان پختهتر شد و این بزرگ شدن کمک کرد که در کار و تحصیلمان هم موفقتر عمل کنیم مثل این بود که روح ما ظرفیتهای بیشتری پیدا کرده بود و سختیهای کار و تحصیل را راحتتر هضم میکردیم.
در ایتدا به ذهنم میرسید که چه قدر ازدواج مسئله سختی است، اما وقتی کمی آرامتر میشدم و عاقلانه به موضوع نگاه میکردم میدیدم که همین سختیها مرا مقاومتر کرده است و بارها شده که به این نتیجه رسیدهام کهای کاش زودتر ازدواج میکردم تا فرصتهای کمتری را از دست میدادم.
همسرم بخاطر من از موقعیتهای تحصیلی و شغلی در تهران گذشت
شما و همسرتان تاکنون چه گذشتهایی نسبت بهم دیگر داشتهاید؟
ازدواج من و همسرم در پیشرفت تحصیلیمان بسیار نقش داشته و همین طور بارها شده که به همدیگر گفتهایم اگر تو نبودی من نمیتوانستم این مرحله سخت تحصیلی را پشت سر بگذارم.
بعد از عقدمان، چون خیلی به هم وابسته شده بودیم همسرم مجبور شد که از تهران به اصفهان بیاید اولش فکر میکردم مانع پیشرفت او شدم، اما وقتی به اصفهان برگشت بابهای دیگری برای ما باز شد و شغل خوب و موقعیت علمی خیلی بهتری نصیب همسرم شد که بعدها خودش مکرر میگفت: واقعا کار خوبی کرده که به خاطر من به اصفهان برگشته است این ازدواج باعث شد من خیلی از گزینههای تهران را از دست بدهم، اما خدا بهتر از آن را برایم فراهم کرد.
در اولین فرصت ازدواج کنید اما با دقت کافی
تاکنون شده که به هم سن و سالان خود پیشنهاد کرده باشید که زودتر ازدواج کنند و وارد زندگی مشترک شوند؟
میتوانم بگویم که این کار را همیشه انجام میدهم و خیلی به دختران هم سن و سال خود پیشنهاد میکردم که زودتر ازدواج کنید و فرصتهای زندگی را از دست ندهید.
البته برخی از دوستانم هم ازدواج کردهاند، اما برخی در مرحله انتخاب دقت چندانی به خرج ندادند و رضایت چندانی از زندگی مشترکشان نداشتند، اما عدهای هم هستند که بسیار راضیاند که به موقع ازدواج کردهاند.
نکته این است که اگر ما در انتخاب خود دچار جوزدگی شویم و دقت کافی را نداشته باشیم عواقب خوشی در زندگی مشترک منتظر ما نیست البته این بیدقتی در انتخاب میتواند مربوط به هر سنی باشد و فقط در سن پایین رخ نمیدهد به طوری که در مباحثاتی که با پدر داشتم متوجه شدم که این عدم دقت در انتخابها در سنین بالاتر بیشتر هم میشود.
یکی از ایرادات برخی افراد این است که وقتی ازدواج میکنند صرفا محدودیتهای خاص زندگی مشترک را میبینند، اما توجهی به رشدی که در بستر ازدواج و در کنار شریک زندگی داشتهاند، ندارند.
در ازدواج تلاش در انتخاب درست کافی نیست، توکل کنید
چه تضمینی هست که در صورت دقت در انتخاب همسر نتیجه مطلوبی حاصل شود؟
دقت در انتخاب همسر بسیار مهم است، اما یک نکته را باید بگویم که هر قدر شما دقت و تلاش در انتخاب همسر و یا نوع رفتارها در زندگی داشته باشید الا و لابد باید به خدا توکل کنید اگر توکل نباشد به تنهایی با تلاش خود نمیتوانید مراحل زندگی را پشت سر بگذارید.
آرامشی که انسان در کنار همسرش دارد در جای دیگری وجود ندارد
چه قدر ازدواج در تکامل و آرامش شما موثر بوده است؟
شکر خدا من در خانواده خوبی بزرگ شدهام و هیچ وقت فضای متشنجی در خانواده نداشتم، اما وقتی ازدواج کردم به این آیه قرآن که میفرماید: لتسکونوا الیها به صورت عملی رسیدم. این آرامشی است که انسان در کنار هیچ کس دیگری جز همسرش پیدا نمیکند و این فضایی است که انسان میتواند فقط با همسرش تجربه کند.
در زندگی مشترک از مشورت با والدین غافل نشویم
والدینتان در این مسیر چقدر به شما کمک کردهاند؟
در ابتدای زندگی مشترک والدین هر دوی ما خیلی ما را حمایت میکردند مخصوصا پدرم که متخصص این حوزه هم بودهاند، اما واقعا رفع خیلی از مشکلات هم بستگی به خود زن و شوهر دارد گاهی باید تجربه و توصیه افرادی ذیصلاح در این حوزه را بپذیریم تا مشکل را پشت سر بگذاریم و در این زمینه سعی کردیم که از مشورت دیگران و حتی مشاورانی غیر از پدرم هم استفاده کنم.
زندگیمان را ساده شروع کردیم/مهریهام، مهر و سنه حضرت زهرا(س) است/همه جهیزیهام را ایرانی خریداری کردم
زندگی مشترک را با چقدر از امکانات مادی شروع کردید؟
مهریهام مهر و سنه حضرت زهرا سلام الله علیها یعنی ۱۴سکه است، مشکلات مالیمان در ابتدای زندگی کمی زیاد بود البته خانواده هر دوی ما توان این را داشتند که یک زندگی کاملا شیک و تجملاتی را به ما بدهند، اما خودمان نخواستیم اینگونه باشیم البته نمیگویم که با حداقلها شروع کردیم، اما حقیقتا تنها وسایل مورد نیاز برای شروع زندگی را تهیه و نسبت به هم سن و سالانم خیلی ساده شروع کردیم مثلا آینه و شمعدان نخریدیم و همه وسایل جهیزیهام را تماما ایرانی انتخاب کردم.
زن و شوهر همه چیز همدیگرند
از بهترین لذتهای زندگی مشترک کدامند؟
من و همسرم به خاطر اعتقاداتی که داشتیم خیلی موارد اخلاقی را در قبل از ازدواج رعایت میکردیم که کار بسیار سختی هم بود مثلا هر دوی ما تا قبل از ازدواج با هیچ نامحرمی رابطه نداشتیم و یا حتی نگاه مان را هم به نامحرم کنترل میکردیم که بعد از ازدواج خیلی لذت داشت، چون قبل از آن این حدود را رعایت کرده بودیم بعد از ازدواج همه چیز همدیگر شدیم چرا که قبل از آن تجربه فرد دیگری را نداشتیم و فکر میکنم این نقش زیادی در زندگی مشترک دارد.
یکی از لذت بخشترین قسمتهای ازدواج همین حس استقلال است اینکه من حس میکنم خانم شدهام و همسرم هم حس میکند یک آقای مستقل است.
اختلاف سنی باید بین ۳ تا ۷ سال باشه.
به حرف بعضی از خاله زنک ها فکر نکن.
اختلاف سنی زیاد در آینده خودش را نشون میده نه حالا
نظر شما چیه ؟
هم این زوج از نظر تحصیل موفق شدند هم
از لحاظ رشد فکری
باباشم دوست ندارم. باباش یه حرفایی میزنه انگار...