گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، با گذشت بیش از دو دهه از پایان هشت سال دفاع جانانه فرزندان دلیر ایران از خاک پاک میهن و آرمان های انقلاب اسلامی، و با گذشت بیش از بیست و چند سال از فداکاری و جانبازی از جان گذشتگان جوانمرد این مرز و بوم، هنوز هم هستند افرادی که در میدان های مختلف جانشان را در این راه فدا می کنند.
از شهدای ترور، هسته ای و فتنه ها گرفته تا شهدایی که در دفاع از مرزهای عقیدتی و جغرافیایی کشور جانشان را فدای بقای نظام اسلامی کنند.
تابستان سال 90 نیز صحنه کوچکی از دفاع بزرگ جوانان سبز پوش ایران در مرزهای شمال غربی کشور آفریده شد که با سرخی خون جوانان وطن، چشم طمع اجانب و نوکرانشان را کور کرد.
گروهک تروریستی پژاک که ماهیت آن محرز و مشخص است، در تابستان این سال در منطقه شمال غرب کشور دست به اقداماتی زد که فرزندان ایران اسلامی برای خنثی سازی آنها دست به عملیات زده و موفق شدند این گروهک تروریستی را از مرزهای پاک کشور دور کنند.
در این میان دوباره درخت تناور انقلاب اسلامی با خون شهیدانی در این سرزمین آبیاری شد تا تبر بدستان را جرات مواجهه با این عظمت و قدرت نباشد.
اما در میان مردان سفر کرده از ایل خورشید، کهگیلویه و بویراحمد که در میان منطقه به شهادت رسیدند، کسانی بودند که ماندند اما ...
محسن، جوانی که چشم هایش را در تپه جاسوسان در شمال غرب کشور به بهشت فرستاد، امروز نگران است و در غم دوری و فراق اشک می ریزد.
نه چون چشم هایش را از دست داده است، بلکه از این نگران است که چرا چشم هایش او را تنها گذاشتند و پیش از او راهی بهشت شدند؛ و چشم هایش یعنی هفت آلاله همسنگرش.
محسن ارجمند ماند تا با نشان جانبازی بر چشم هایش، راوی رشادت مردان ایلیاتی باشد که در کوهستان های آذربایجان دست دشمن را از خاک میهن کوتاه کردند؛ اما با چشم های بسته و دریچه بصیر چشم دل.
محسن می گوید که همرزم دو قاسم شهید، قاسم قاسمی و قاسم احمدی بود و خود علمدار علم جانبازی عباس: آن روز به همراه شهیدان قاسمی و احمدی به منطقه اعزام شدیم تا کارهای مقاوم سازی و چیدمان نظامی را انجام دهیم؛ اما با کمین دشمن روبه رو شدیم و دشمن با مین های از راه دور کنترل شده ما را غافل گیر کردند که من از ناحیه دو چشم جانباز و دوستانم به درجه شهادت نایل آمدند؛ ولی از این ناراحتم که آنان رفتند و من تنها مانده ام.
دلتنگ است و مثل ماهی بیرون از آب، وقتی که تصویر یاران شهیدش را بر پرده سالن حسینیه ثارالله یاسوج می بیند، عطشناک می سوزد و از دلتنگی هایش می گوید: دلتنگی ام از رفتن رفیقانم است. آنها رفتنه اند و من را در این دنیا تنها گذاشته اند و خاطرات زمانی بود که در کنار آنها به مبارزه با متجاوزگران به نبرد می پرداختیم. معنویت جبهه انسان را جذب می کرد. یکرنگی، صداقت، جوانمردی، مهربانی و محبت بارزترین ویژگی بچه های جنگ بود. همه مانند حلقه های یک زنجیره به هم متصل بودیم و جدایی از این رنجیره معنوی برایمان سخت بود.
اما با شجاعت و اقتدار می گوید: اینجا و در جلوی همه می گویم اگر یکبار دیگر زمان به عقب برگردد باز هم حاضرم جانم را برای این مردم و حراست از مملکت و خاکم بدهم و در جلوی هیچ متجاوزگری کوتاه نخواهم آمد.
وقتی که خبرنگاری از وضعیت خانواده اش می پرسند، با لبخندی ملیح می گوید: وقتی که خانواده ام در کنارم می نشیند و با دیدن این حال و هوای من نگران و گریان هستند، به آنها می گویم ناراحت نباشید که این روزها بهترین لحظات زندگی من است.
و واقعا زیباست وقتی که از دریچه چشم دل معشوق را ببینی.
با غرور از جانبازی خودش می گوید و افتخار می کند به نشانی که در سر دارد: احساس غرور می کنم که جان و روح ناقابلم را برای مملکتم فدا کرده ام و اگر بتوانم حاضرم بار دیگر به نبرد با دشمن بپردازم و جانم را در این راه بدهم. در دوران جنگ آموختم که یک رزمنده و بسیجی باقی بمانم و تا زمانی که زنده هستم به کشورم خدمت کنم. تصمیم گرفته ام به مجروحیتم فکر نکنم و با کار و فعالیت بر دردهای ظاهری جسمانی ام غلبه کنم.
محسن جانباز با چشم های بسته هنوز هم آرام و قرار ندارد و نمی خواهد در آرامش باشد و کوچکترین خطری وطنش را تهدید کند، با دلی بیدار خط نشانی برای دشمن می کشد و می گوید: به دنیای استکبار می گویم که با جان و دل و با اطمینان قلبی به نبرد با دشمن پرداخته ایم و اگر یک بار دیگر هم بگویند که استکبار درصدد لطمه زدن و ضربه وارد کردن به حکومت اسلامی است با لبیک به فرمان رهبر خود، آنها را در جای خود نشانده و ساقط خواهیم کرد.
این جانباز دهه جنگ نرم به جوانان مومن و وطن دوست ایران برادرانه توصیه می کند که حرمت خون شهیدان و جانبازان را نگه دارند و نگذارند دشمن با توطئه های نرم و فریبکارانه خود درصدد نفوذ بر قلب و روح آنان براید.
محسن ارجمند که امروز با چشم های سر دیگر نمی تواند شاهد رشد و نمو فرزندش باشد، و هیچ گاه نمی تواند لبخند های شیرین همسرش را ببیند، خوشحال است.
خوشحال از اینکه چشم هایش را به بهایی آزادی ملت عزیز و بزرگ ایران و برای خشنودی رهبری داده است که خود نیز نشان جانبازی دارد.
شادي روح همه ي شهدا صلوات ...