امسال هم دنبال کردم. نگاه کردم به لبخند و تأییدها، به تشویقهای دانشجوها و امیددادنشان به جوانترها. دنبال کردم فضای مجازی و شوق رفتنها را، کارتهای عادی و مهمانهای ویژه، عکسهای تکی و دونفره را. دنبال میکردم تا رسیدم به متن پیام خانم حسینی ، و تیتر صحبتها توجهم را جلب کرد: «بحران هویت اجتماعی دختران». متن را باز کردم:
«متأسفانه جامعه انقلابی ما با «بحران هویت اجتماعی دختران» مواجه است. نمونهای از آن را در حادثۀ سیل اخیر مشاهده کردیم؛ احساس مسئولیت، دختران را بر آن داشت تا همچون آقایان به منطقه بروند اما جای سؤال است که حضور زنان در روزهای ابتدایی برای لایروبی و کارهای یدی مفید است یا خیر؟»
از نوع نگاهش به وجد آمدم. دغدغهمان مشترک بود. یاد روزهای اول سیل افتادم، نه، حتی عقبتر زلزلۀ کرمانشاه. و سیل عظیم درخواست دختران جهادی که دنبال انجام وظیفه بودند. و منی که نیاز به فکر و فرصت داشتم برای تصمیم درست. باید جواب سوالاتم را پیدا میکردم و به فرض مثبت بودنش باید بسترسازی مناسب برای فعالیتها اتفاق میافتاد. روزهایی که شرایط را بارها با خودم دوره میکردم، نقاط قوت و ضعف را مینوشتم، سبک سنگین میکردم تا بهترین تصمیم را بگیرم. و باز به این فکر میکردم که چرا الگویی نداریم که در این لحظات ازش کمک بگیریم. سوالهایی که در قریب به یک دهه حضور اجتماعی، بارها و بارها با آن مواجه شدم: «آیا حضور در این فعالیت ضرورت دارد یا نه؟» یا «در چه حالتی، حضور، شأن و جایگاه زن مومن مسلمان را حفظ میکند؟»
«معتقدیم حرکت دختران به سوی این مدل مشارکت بیانگر یک خلا جدی در نظام اجتماعی ماست؛ خلا عرصههای حضور اجتماعی زنان انقلابی متناسب با هویت و طبیعت زنانه! درحالیکه آقایان در قالبهای جهادی هویت انقلابی و همدلیشان با انقلاب اسلامی را نشان میدهند و برای فعالیتشان، ارزش گذاری اجتماعی صورت گرفته است، دختران جامعه در گردابی دست و پا میزنند که نه میتوانند هویت انقلابیشان را تعریف کنند و نه هویت دخترانهشان را. این بحران هویت اجتماعی، یا دختران را به سمت فعالیتهای مردانه میکشاند و شور انقلابی را به «ضد زنانگیشان» بدل میکند یا موجب «سرخوردگی اجتماعی» میشود.»
با خودم فکر میکردم که نه تقصیر سیل و زلزله است، و نه خدشه ای به این احساس مسئولیت دختران انقلابی ما وارد است. مسئله دقیقاً سر همین خلأ موجود بود، اینکه هویت اجتماعی دختران در جامعه تصویر نشده. اینکه همهشان میدانستند باید در این لحظات اقدامی کنند، اما اینکه این اقدام چیست را نمیدانستند. و ما اگر تشویقشان میکردیم به حضور، به لبۀ مردانگی هُلشان داده بودیم و اگر مانعشان میشدیم، عامل جدید سرخوردگیشان بودیم.
«و بیشک نه سرخوردگان اجتماعی میتوانند راهبر جامعه باشند و نه زنانی با خوی مردانه! آنچه که این مساله را جدیتر میکند وجود یک «شکاف هویتی عمیق، بین زمان فارغ التحصیلی تا ازدواج دختران» است که به لطف برنامهریزیهای دقیق مسئولین (!) این حفره روز به روز عمیقتر میگردد. در این بازه دختران نه در خانواده نقش دقیقی دارند و نه در اجتماع عرصه مفیدی برای آنان تعریف شده. فلذا مسیر بیهدف تحصیلات تکمیلی یا اشتغالهای غیرمرتبط با هویت زنانه پررنگ میشود. تنها راه حل «بازتعریف هویت اجتماعی زنان» به ویژه دختران انقلابی است.»
درسته! «بازتعریف هویت اجتماعی زنان»، از مهمترین نیازهای امروز جامعۀ زنان است. جامعه پذیری و مسئولیت اجتماعی باید به باور نسل ما ـ چه زن و چه مرد ـ تبدیل شود و ابعاد آن متناسب با شرایط روز تبیین شود. ـ نقش یک زن مسلمان در اجتماع چیست؟ چهارچوبهای فعالیت اجتماعی کجاست؟ خط قرمزها و ضرورتها و... چیست؟ ـ و در مرحلۀ بعد به میدان عمل برسد و برای زنها و دختران ما عرصههای مناسب فعالیت تعریف شود تا هم خود را در ساخت فردا اثرگذار بدانند و هم از زنانگی شان عدول نکرده باشند؛ زنانگیِ یک زن ایرانی مسلمان و انقلابی!
«متاسفانه امروز تمام توان و انرژی مسئولین برای ترویج اشتغال تمام وقت زنان صرف میشود؛ درحالی که نه بسترسازی مناسب برای این مشاغل صورت میگیرد و نه بسترهای فعالیت پاره وقت یا آزادانه، ایجاد و یا تقویت میشود. بسترهایی آزادانه که امکان حضور اجتماعی بدون محدودیت زمانی و متناسب با شرایط خانوادگی را فراهم کند. توقع ما از نظام، برنامهریزی جهت بهکارگیری پتانسیل زنان در جهت رفع آسیبهای اجتماعی است.»
من هم مثالهای زیادی از افراط و تفریطی که نام میبرد، در ذهن دارم. هنوز مخالفتهای اطرافیان در اولین تجربههای اردوهای جهادی در خاطرم هست. هنوز میتوانم جمعهای تصمیمگیرندۀ زیادی را مثال بزنم که حضور زنان را در اجتماع امروز هم رد میکنند. هنوز به خاطر میآورم دوستی را که وقتی خانوادۀ نامزدش متوجه شدند فعالیت جهادی داشته، ازدواجش را بهم زدند. از این سرخوردگیهای اجتماعی، مثالهای زیادی دارم که با تمام وجود لمس کردمشان. اما از آن سمت نیز، خاطرۀ استادی که روز مصاحبۀ دکتری با دانشجویش شرط کرد «اجازه نداری در دوران تحصیل ازدواج کنی» را هم فراموش نکردم. یا خاطرۀ صاحبکاری که عدم ازدواج را، شرط استخدام کارشناس دختری که درمقابلش بود گذاشت. هرکدام یک لبه از طیف را گرفتند؛ یکی لبۀ افراط و دیگری لبۀ تفریط. و هردو غلط!
دستۀ اول زن را منحصر به خانه میداند و اجازۀ ورود به اجتماع را به او نمیدهد و دستۀ دوم زن را صرفاً یک پتانسیل برای کار میداند و نقش خانوادگی او را رقیب خود میپندارد. و ضرر این تفکرات غلط، نهتنها به دختر مومن تحصیلکردۀ ما میرسد، که به جامعهای میرسد که دختران مومنهاش یا مجبورند تن به این شرایط بدهند و از زنانگیهایشان عدول کنند و یا از فعالیت اجتماعی دست بکشند.
دلم میخواهد در ادامۀ صحبتهایش بگویم: ما اگر به ضرورت ایفای نقش اجتماعی برای زنان و دختران رسیدیم و اصرار به فعالیت اجتماعی زن داریم، او را با همان تواناییهای زنانه و سرانگشتان لطیفش برای جامعه میخواهیم. بههیچوجه قرار نداریم که تعداد مردان حاضر در جامعه را دوبرابر کنیم. بلکه میخواهیم با بسترسازی مناسب برای شکوفایی استعدادهای دخترانمان، جامعه از نیازی که به تواناییهای زنانه دارد بینیاز شود. فعالیتهایی که اجتماعیاند اما نقش محوری زن را نقش خانوادگی او میدانند و با آن رقابت نمیکنند. و برای انجام این مهم خودمان باید بتوانیم نقش اجتماعی درستمان را تبیین کنیم، اگر در لحظات حساس توانستیم منطقی و معقول تصمیم بگیریم و درست انتخاب کنیم. و بعد اگر به انتخابمان، درست عمل کردیم میتوانیم سرمان را بالا بگیریم.
خانم حسینی بزرگوار، دوستِ عزیزِ ندیدهام، از شما و دوستانتان در دفتر تحکیم وحدت ممنونم. توفیق لحظات زیارت نائب امام زمان، گوارای وجودت؛ انرژی نگاههای مستقیم و از نزدیکت، قدرت و انگیزۀ تمام فعالیتهای بعدیات و دعای خیر سلالۀ زهرا بدرقۀ راهت در تمام زندگی، با حضورت حرفی را مطرح کردی که حرف دل خیلیها بود. با تو همعقیدهام، من هم باور دارم «گرههای موجود به سرپنجۀ "قدرت نرم زنان" باز خواهد شد.» لذاست که امید دارم با همت دختران جهادی بخشی از این پازل هویت اجتماعی را تکمیل کنیم. و در سالهای نهچندان دور در دیداری شرکت کنیم که برگهای که در دستمان است، تصویر کامل نقشۀ اجتماعی دختران و زنانمان باشد که پیشکش حضور حضرتشان میکنیم. بار این مسئولیت به دوش خود ماست.