به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ مقصد پردیس دانشگاه مرکزی دانشگاه تهران بود. با ایستادن ماشین و خطاب قراردادن راننده به خودم آمدهام «خانم به مقصد رسیدیم» بعد از پیاده شدن از ماشین به دنبال نشانی برای جشن ازدواج بودم، اما هیچ نشانی از جشن ازدواج نبود، ناچار به سمت نگهبانی قدم برداشتم و بعد از معرفی گفتند که گویا باید چند لحظهای صبر کنم.بعد از تائید کارت خبرنگاری به سمت پردیس مرکزی دانشگاه تهران قدم برداشتم، همهمهای از شادی و هیجان در میان دانشجویانی که امروز قرار است زندگی مشترک خود را آغاز کنند، پیچیده بود. ۲۲۰ زوج جوان که هر کدام قصهای عاشقانه در دل دارند، در قالب بیست و هفتمین طرح ملی «همسفر تا بهشت» گرد هم آمدهاند تا دست در دست یکدیگر، سفری متفاوت را آغاز کنند؛ سفری که از صحن دانشگاه آغاز و تا صحن انقلاب مشهد مقدس ادامه مییابد.
همانطور که به سمت سالن قدم برمیداشتم دانشجویان را میدیدیم که در گوشه و کنار محوطه سبز پردیس ایستاده بودند و عکسهای خاص یادگاری میگرفتند. ذوقشان را میتوانستید از چشمهایشان ببینید، قبل از ورود به عروس خانمها دسته گل هایی با تور و حریر پیچیده شده، هدیه میدادند.
فضا مملو از عروسهایی بود که با چادرقدهای سفید نشسته بودند و نیم دیگر آقا دامادهایی که کتهای رنگی و مشکی به تن کرده بودند، ترکیبشان کنار هم بسیار قشنگ بود؛ تعداد میزها کم نبود، همچنین تعداد عروس و دامادها، حس و حالشان وصف نشدنی بود. صدای شعرخوانی و چیک چیک عکاسها کل فضا را فرا گرفته بود؛ اینجا دانشجوها یک ویژگی خاصی دارند و آن اینکه ازدواج را برای خودشان غول بی شاخ و دم تصور نکردهاند.
فرصت را مناسب دیدم و به سمت یکی از عروس و دامادها قدم برداشتم و بعد از سلام و احوال پرسی و البته آرزوی خوشبختی چند دقیقهای را خواستم که از حس و حالشان بگویند، عروس خانمی پیش قدم شد و درباره حس و حال و ازدوج آسانش گفت: در ابتدا اجازه دهید از مسؤولان این برنامه تشکر کنم، بسیار برنامه قشنگی است، اینکه افرادی را دور هم جمع کردند که با همدیگر هم نظر هستند. ما اینجا هستیم تا بگوییم که میشود ازدواج را آسان گرفت.
آقای داماد میان حرفهای عروس خانم آمد و گفت: شاید زندگی ما شبیه به افراد «بلاگر» نیست، ما تالار آنچنانی در نظر نگرفتیم، تصمیم گرفتیم به جای هزینه آنچنانی به چند عروس و داماد دیگر کمک کنیم.
پس از لحظاتی، خطبه عقد نمادین در میان سکوت حاضرین در پردیس مرکزی دانشگاه خوانده شد. صدای صلوات و هلهله از هر سو بلند شد؛ بعضیها بیاختیار اشک شوق میریختند، بعضیها دستهای همسرشان را محکمتر در دست میفشردند.
با گذر از هیاهوی تهران، ساعتهای پایانی شب، اتوبوسهای حامل کاروان ازدواج دانشجویی، تهران را به مقصد مشهد ترک کردند. داخل اتوبوسها، فضای خاصی حاکم بود؛ با رسیدن به مشهد، همه چیز رنگ معنویت گرفت. زوجهای دانشجو زیر لب صلوات خاصه امام رضا را میخواندند و آرام، وارد حرم امام رضا (ع) شدند. نسیمی خنک میوزید، عطر گلاب فضا را پر کرده بود، و چراغهای طلایی حرم، در دل شب میدرخشیدند؛ عروس خانم ها و اقا دامادها با همان چارقدهای سفید و کت شلوارهای رنگی وارد حرم شدند.
حرم مطهر امام رضا (ع) با نورهای طلایی و صدای دلنشین مناجات زائران، حال و هوای خاصی داشت. صحن انقلاب پر از زائرانی بود که هرکدام با دلی آکنده از امید، برای زیارت آمده بودند. اما امشب، این صحن میزبان ۲۰۰ زوج دانشجو بود که آمده بودند تا در سایه بارگاه امام هشتم، زندگی مشترک خود را آغاز کنند.
۲۰۰ زوج دانشجو در صحنهای مختلف حرم گرد هم آمده بودند. همگی چارقدهای سفید بر سر داشتند، و دامادها با لبخندی که از ته دل بود، کنار همسرانشان ایستاده بودند. حجتالاسلام، که برای جاری کردن خطبه عقد آمده بود، چشمانش را به جمعیت دوخت و گفت: شما جوانانی هستید که زندگی مشترکتان را با توکل بر خدا و در جوار امام رضا آغاز میکنید. این آغاز، مقدسترین پیوند است، پیوندی که باید بر اساس عشق، گذشت، و ایمان بنا شود.
سکوت معنوی فضا را پر کرده بود. صدای قرائت صیغه عقد در میان اشکهای شوق و لبخندهای پنهانی جاری شد. دختران جوان، چارقدهای سفیدشان را محکمتر روی سر کشیدند و زیر لب دعای خوشبختی را زمزمه می کردند.
کاروان ازدواج دانشجویی دانشگاه تهران، سفری را تجربه کرد که تا سالها در خاطراتشان باقی بماند. سفری که از دانشگاه آغاز شد، در جوار امام رضا (ع) قوت گرفت و حالا در مسیر زندگی، ادامه پیدا خواهد کرد. سفر سهروزه به پایان رسید؛ اتوبوسها یکی از دیگری مشهد را ترک کردند و راهی تهران شدند. اما این بار، این کاروان، دیگر همان آدمهای قبل نبودند. آنها نهتنها زیارت کردهاند، بلکه عشق خود را در جای مقدس، استوارتر از همیشه ساختهاند.