عوامل شكل گيري بحران در لبنان:
مهم ترين ويژگي لبنان، تنوع و تعدد طوايف مذهبي و ديني در اين كشور است؛ البته منظور از مفهوم طايفه در لبنان، بيشتر مذهبي و ديني است تا قومي و عشيرهاي و وجود بيش از 17 نوع اقليت مذهبي و ديني ويژگي خاصي را به اين كشور بخشيده است. اين تنوع به نوبه خود باعث شكل گيري احزاب مختلف سياسي با خاستگاههاي طايفهاي در لبنان شده و رقابت بين طايفهاي را به وجود آورده است.
بنابراين همواره قاعده لاغالب و لامغلوب، به عنوان فرمول قوام دهنده اين جامعه ناهمگون از سوي گروههاي مختلف لبناني رعايت شده است.
در اين ميان، ترور رفيق حريري، نخست وزير اسبق لبنان در 15 فوريه 2005 (26 بهمن 1383) موجد تحولات عمدهاي در صحنه سياسي و امنيتي لبنان بود؛ به طوري كه اكنون با گذشت بيش از سه سال از وقوع اين حادثه، پس لرزههاي آن هم چنان لبنان را دستخوش بحرانهاي پي در پي سياسي و امنيتي كرده و فضاي ناامني پايداري را در آن به وجود آورده است؛ سلسله تظاهرات و اعتصابهاي مخالفان حكومت، خروج وزراي شيعه از كابينه فواد سينوره، توطئههاي مختلف جريان موسوم به 14 مارس (جناح حاكم در لبنان) براي وارد كردن لبنان به جنگ داخلي، همگامي و سكوت جانبدارانه 14 مارس در تهاجم رژيم صهيونيستي به لبنان و تحميل جنگ 33 روزه به اين كشور، خالي ماندن پست رياست جمهوري، عدم تشكيل جلسات پارلمان و .... مجموعه زمينهها و شرايط داخلي بوده كه لبنان را دستخوش بي ثباتي سياسي، اقتصادي و امنيتي كرده است.
از سوي ديگر توطئههاي مختلف مثلث سعودي، صهيونيستي و آمريكا براي مقابله و به شكست كشاندن گفت و گوهاي داخلي براي تشكيل دولت وحدت ملي از عوامل خارجي در استمرار بحران در لبنان هستند.
با توجه به محيط خاص لبنان و تعدد بازيگران در اين كشور و تلاش بازيگران براي پيوند با قدرتهاي منطقهاي و فرامنطقهاي و نوع تعامل آنها با اين موضوع سرمنشا بسياري از تحولات لبنان به دخالت بازيگران خارجي در عرصه لبنان به وسيله عوامل اجرايي آنها كه شامل سياستمداران و احزاب سياسي مي شود، بر مي گردد.
در اين ميان مي توان موارد ذيل را متذكر شد:
1- لبنان در حوزه منافع آمريكا، فرانسه، عربستان و رژيم صهيونيستي قرار گرفته است و بخشي از طرحهاي خاورميانهاي آنها را تشكيل مي دهد.
2- امنيت زايي براي رژيم صهيونيستي در حوزه مناطق شمالي فلسطين اشغالي (جنوب لبنان) در گرو امنيت زدايي لبنان قرار گرفته است و در اين مسير هم پيماني قوات اللبنانيه به رهبري سعيد جعجع، از سران جريان حاكم با اين رژيم، توان بازيگري آن را براي بر هم زدن روند بازيهاي سياسي در لبنان و ايجاد بحران تقويت كرده است.
3- پروسهاي كه آمريكا و فرانسه پيش از ترور حريري در قالب قطعنامه 1559 شوراي امنيت سازمان ملل متحد و سپس در قطعنامههاي 1680 و 1701 براي خلع سلاح ميليشيايي لبناني طراحي كرده بودند، با گذشت بيش از دو سال عملاً ناكارآيي خود را نشان داده است.
4- استقرار 15 هزار نيروي يونيفيل در جنوب لبنان با هدف بر هم زدن توازن نظامي پيشين در اين منطقه و ايجاد مقدمات لازم براي خلع سلاح حزب الله نتوانسته است از تحرك و عمق استراتژيك در اين منطقه بكاهد و مانور اخير حزب الله كه حيرت مقامات نظامي و اطلاعاتي منطقه و جهان را برانگيخت، مهر تاييدي بر اين مدعاست.
با مقدمات ياد شده مشخص مي شود كه آمريكا و رژيم صهيونيستي به دنبال اجراي بحران امنيتي در لبنان از طريق به كارگيري سياستمداران و احزاب وابسته به خود هستند و در اين راستا از هر فرصتي براي بر هم زدن ثبات و امنيت در اين كشور و تضعيف جريان مقاومت كه نمود آن در حزب الله تجلي يافته، استفاده مي كنند.
علل بحران آفريني جريان حاكم
علاوه بر عامل خارجي مورد بحث كه نقش خود را از طريق احزاب و شخصيتهاي وابسته در لبنان ايفا مي كند، سر منشا بحران جديد در لبنان كه به تظاهرات مردمي و كنترل بيروت به دست نيروهاي مخالف حكومت انجاميد، به كنفرانس خبري وليد جنبلاط، رئيس حزب سوسياليست ترقي خواه دروزي بر مي گردد.
وي شخصيتي به شدت غربگرا دارد و به عنوان مجري سياستهاي غرب و در راس آن امريكا در لبنان از او ياد مي شود.
جنبلاط در اين سخنراني افراطي خواهان «تغيير مدير امنيتي فرودگاه بيروت»، «قطع شبكه مخابراتي حزب الله»، «اخراج سفير ايران از لبنان»، «پايان دادن و قطع نفوذ سوريه در لبنان» شد و حزب الله لبنان را عامل نفوذي ايران و سوريه براي بحران آفريني و جنگ داخلي در لبنان معرفي كرد.
متعاقب اين كنفرانس خبري، فواد سينوره، نخست وزير لبنان دستور تغيير وفيق شقير، مدير امنيتي فرودگاه و برچيده شدن سيستم مخابراتي حزب الله را صادر كرد.
همچنان كه ذكر شد، سيستم سياسي لبنان براساس نفوذ طوايف و اجماع طايفهاي شكل گرفته و مديريت امنيتي فرودگاه بيروت نيز بر اين اساس به عهده شيعيان گذاشته شده است.
اقدام سنيوره كه مطمئناً با اعمال فشار جنبلاط صورت گرفته، به معناي زير پا گذاشتن اين اصل حاكم بر لبنان بود و اقدامي يك جانبه عليه شيعيان لبنان اين كشور قلمداد مي شود.
تصميم به قطع شبكه مخابراتي حزب الله نيز كه در خدمت منافع ملي لبنان و ابزار بازدارندگي در مقابل تجاوزات رژيم صهيونيستي به خاك اين سرزمين بود (اعتراف كميته وينوگراد به اينكه يكي از عوامل شكست اسرائيل در جنگ سي و سه روزه، سيستم مخابراتي حزب الله بود) و همچنين به مبارزه طلبيدن حزب الله اقدامي نيابتي از سوي رژيم صهيونيستي محسوب مي شود.
به نظر مي رسد كه نظام كنوني سينوره و مواضع افراطي جريان حاكم، حامل اهداف خاصي از جمله موارد زير باشد:
1- برعهده گرفتن كنترل امنيتي فرودگاه و ايجاد شكاف امنيتي در راستاي ورود و خروجهاي غير ثبتي و غيراعلامي
2- خلع سلاح تدريجي حزب الله و از بين بردن ابزار قدرتمند ارتباطي اين جنبش
3- فشارهاي مضاعف آمريكا بر جريان حاكم در جهت خروج از وضعيت انفعالي
4- تشديد فشار بر جريان مخالف (8 مارس)، بخصوص حزب الله و مجبور ساختن اين جنبش به معامله با 14 مارسيها (بقاي سيستم مخابراتي در ازاي امتياز دهي در موضوعهاي مربوط به رياست جمهوري و تشكيل جلسات پارلمان)
5- تضعيف جايگاه برتر امنيتي طرف مقابل در معادلات امنيتي در صورت احتمال وقوع جنگ داخلي
6- سنجش ميزان واكنش مخالفان در صورت دست زدن به اقدامات بعدي.
بحران و جنگ داخلي
هر چند كه بحران كنوني در لبنان سرمنشا تحولات جديد و جدي در اين كشور خواهد بود، اما بنا به دلايلي، بعيد به نظر مي رسد كه اين بحران زمينه ساز جنگ داخلي در لبنان شود.
اين دلايل عبارتند از:
1- مديريت هوشمند جنبش حزب الله در كنترل بحرانها
2- همراهي ارتش لبنان با جريان مخالفان، دستگيري شبه نظاميان طرفدار حريري و جنبلاط، بر عهده گرفتن كنترل مناطقي كه جريان مخالف موفق به فراري دادن شبه نظاميان فوق شده بودند و مخالفت با خواسته سنيوره براي اعلام حالت فوق العاده در لبنان
3- استيصال و انفعال جريان حاكم، تماسهاي مكرر با رهبران جريان مخالف و دعوت از آنها براي مذاكرات فوري
4- همراهي جريان مسيحي ميشل عون با شيعيان (بطلان ايده اتحاد مسلمانان شيعه و سني عليه مسيحيان، همانند تجربه جنگ داخلي 1975)
5- انفعال و سردرگمي كشورهاي حامي جريان حاكم براي حل بحران (مواضع منفعلانه سعوديها و آمريكاييها)
6- تواناييها و امكانات برتر جريان مخالف براي مقابله با هر گونه فتنه افكني
7- پرهيز جدي جريان مخالف براي ورود به جنگ داخلي
8- تمايل نداشتن جريان حاكم براي ورود به جنگ داخلي به دلايل ضعف بيش از اندازه و هراس از شكست
9- تمايل نداشتن آمريكا، فرانسه و رژيم صهيونيستي به مداخله نظامي براي پايان دادن به بحران به دلايل تجارب موفقيت آميز حزب الله در جنگ سي و سه روزه
10- وجود اختلافات سياسي و نه مذهبي و ديني در لبنان برخلاف تجربه جنگ داخلي 1975 و احتمال ورود طرفين به پاي ميز مذاكره و گفت و گوهاي داخلي.
پيامدها:
در يك جمع بندي نهايي از بحران پيش آمده در لبنان مي توان پيامدهاي آن را در كوتاه مدت چنين در نظر گرفت:
1- تضعيف جايگاه سياسي جريان حاكم در انتخابات آينده و بالعكس و افزايش جايگاه و نفوذ جريان مخالف.
2- احتمال فروپاشي كابينه سنيوره و استعفاي وي
3- بازگشت و انصراف سنيوره از مصوبات قبلي خود، تغيير نکردن مدير امنيتي فرودگاه و قطع نشدن سيستم مخابرات حزب الله
4- افزايش فشارهاي مردمي و صنفي به دولت غيرقانوني سنيوره از بعد اقتصادي
5- تضعيف موقعيت آمريكا در صحنه سياسي، نظامي و امنيتي لبنان
6- فروپاشي سيستم هاي امنيتي و كادرهاي سازماني وابسته به جنبلاط، حريري و جعجع.
به نظر مي رسد كه تنها بازگشت به ميز مذاكره و گفت و گو از سوي گروههاي مختلف لبناني مي تواند تضمين بخش ثبات و امنيت در اين كشور باشد؛ به طوري كه قاعده لاغالب و لامغلوب و جايگاه و وزن هر يك از طوايف مطابق با قانون اساسي رعايت شده باشد، در غير اين صورت نمي توان هيچ افق روشني را براي حل بحران متصور شد و اين بحران استمرار يافته و بيش از پيش، لبنان را دستخوش بي ثباتي و ناامني فزاينده خواهد كرد.
همچنين بايد تغييراتي در روابط خارجي جريان حاكم شكل گرفته و از تبديل شدن بيش از حد آن به مجري سياستهاي غرب و رژيم صهيونيستي در لبنان جلوگيري شود./انتهاي پيام/