گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، علیرضا قادری؛ در یکی از شبهای فرخندهی اواخر بهمن ۱۳۱۲، جلسهی هیئت وزرا در حضور شاه در عمارتی که اکنون مقر کاخ ملکه پهلوی است تشکیل شده بود. سخن از آبادی تهران و عظمت ابنیه و عمارات و قصور زیبای جدید در میان آمد. مرحوم فروغی (ذکاءالملک)، رئیسالوزرا، در این باب به شاهنشاه تبریک گفت. دیگر وزیران نیز هر یک به تحسین و تمجید زبان گشوده بودند. نوبت به بندهی نگارنده رسید که به سمت کفیل وزارت معارف در آن میان حاضر بودم. گویا خداوند متعال به قلب من الهام کرد که عرض کردم در آبادی و عظمت پایتخت البته شکی نیست ولی نقصی که دارد این است که این شهر، هنوز عمارت مخصوص «اونیورسیته» ندارد و حیف است که این شهر نوین از همهی بلاد بزرگ عالم از این حیث عقب باشد. شاه بعد از اندک تأملی یک کلمه گفتند: «بسیار خوب! آن را بسازید.»
عصر پنجشنبه ششم آذر، بهانهای شد تا بازهم این سوال همیشگی را از خودمان بپرسیم: ماموریت دانشگاه چیست؟ اما این بار کمی تفاوت داشت؛ قرار بود رؤسای دانشگاه پاسخ بدهند. رؤسایی که مجموعا سکاندار ۳۵ سال از عمر ۵۵ سالهی دانشگاه شریف بودند.
ما باید از دانشگاه بخواهیم، حل مسائل کشور را جزو برنامهاش قرار بدهد و از آن حمایت کنیم، دانشگاه باید در جذب استاد و دانشجو مستقل باشد، باید روی اتصال با صنعت کار کنیم و میتوانیم سراغ صنایعی برویم که مسئولین آن، فارغالتحصیلان شریفی هستند، توسعهی فناوریهای نوین، نباید دانشگاه را از پژوهش های علمی در سطح جهانی غافل کند، کیفیت فدای کمیت نشود، ما در شریف سیستم مدیریت دموکراتیکی داریم که در هیچ دانشگاه دیگری دیده نمیشود، راندمان دانشگاه ما از MIT بالاتر است، در سالهای اخیر ارجاع به مقالات ما افزایش یافته است، مقاله دادن هدف نیست. پژوهش باید مسالهمحور باشد.
لابد شما هم از بین این توضیحات، چیزهای زیادی یادگرفته باشید، اما پاسخ سوال اصلی را نیافتهاید! واقعا دانشگاه شریف قرار است چه کند؟ چرا چنین اختلاف و ابهام وسیعی، پیرامون اساسیترین سوال از هویت دانشگاه وجود دارد؟ آن هم بین افرادی که سالها، مسئول راهبری دانشگاه در مسیر آن هدف بودهاند؟ در نگاه اول به نظر میآید سوال بیجایی پرسیدهایم!
نام «علی اصغر حکمت» با آموزش عالی نوین در ایران پیوند خورده است. حکمت پنج سال وزیر معارف رضاخان و اولین رئیس دانشگاه تهران بود. خاطرات و دستنوشتههای جالبی از او به یادگار مانده که شاید بتواند سرنخهایی را از چگونگی ورود نظام آموزش عالی به جامعهی ایرانی مشخص کند.
او در جایی از یادداشتهایش، دلیل اصلی تاسیس دانشگاه را فراهم شدن امکان تحصیل دانشجویان در ایران عنوان میکند. علتی که هیچ جزئیاتی از کیفیت و هدف آموزش عالی ارائه نمیدهد. روایت او از جلسه هیئت دولت و موافقت رضاخان با تاسیس دانشگاه تهران - که در بالا دیدیم – نیز، گویای سادهلوحی و سطحینگری در مقابل ورود جدیترین نهاد علم غربی در جامعه ایرانی بوده است. بنابراین شاید دور نباشد اگر بگوییم راهبرد ما در تاسیس دانشگاه در ایران، مانند ورود صنعت چاپ، تلفن، تلگراف و سایر محصولات فرنگی بوده است؛ اقتباس منفعلانه.
همزمان در غرب، دانشگاههای بزرگ با اهداف متنوع و روشنی رشد میکردند. اهدافی که در برنامهی مأموریتی هر دانشگاه تصریح میشد. در حالی که رویکرد ما در داخل، صرفا کپیبرداری ناقص از «اونیورسیته» و گسترش ساختاری و اداری دانشگاهها بود. بدون توجه به تنظیم اهداف و مأموریتهای حقیقی آنها؛ بدون پاسخ به این سوال که: «ما» چه چیزی از دانشگاه میخواهیم؟
با این تفاسیر شاید عجیب نباشد که چرا هیچ وقت در جواب به سوالِ «ماموریت دانشگاه چیست؟»، نتوانستیم پاسخ روشنی ارائه دهیم. چرا که حتی متولیان و مؤسسان آموزش عالی نیز پاسخ مشخصی برای این سوال ندارند! آیا آموزش را برای آموزش میخواستیم؟ آیا به دنبال پژوهش محض و چاپ مقالات بودیم؟ آیا هدفمان رفع وابستگی صنعت و تامین نیازهای داخلی بود؟
جالب است که حتی سند راهبردی دانشگاه شریف (که سه سال پیش منتشر شده) نیز، هدف راهبردی مشخصی را تعیین نمیکند. هدف راهبردی ما، رسیدن به مجموعهی بیشماری از اهداف خوب است؛ سرآمدی در آموزش و تامین سرمایه انسانی، سرآمدی در علم و فناوری، سرآمدی در اثربخشی اجتماعی، سرآمدی در...
گویا جستوجوی ما - حتی در تاریخ - نتیجهی مشخصی به دنبال ندارد. اما صبرکنید! احتمالا همین گزاره، بخشی از پاسخ سوالمان باشد. ما دست کم یک شباهت بزرگ تاریخی پیدا کردیم! شباهتی که از مؤسسین اونیورسیته تا روسای متأخر دانشگاه شریف وجود دارد؛ ابهام در تعیین مأموریت دانشگاه.
یکی از پیامدهای این ابهام، «مغالطهی کارآیی» است. ما معمولا در مقام تعیین ماموریت و هدف دانشگاه، صورت مساله را از «ماموریت» به «کارایی» تغییر میدهیم. رتبهبندی دانشگاه، تعداد مقالات، میزان ارجاعات، تعداد قراردادهای ارتباط با صنعت، نسبت استاد به دانشجو، بودجهی دانشگاه و به طور کلی هر شاخص آماری، یک معیار عملکردی هستند نه هدف مأموریتی. مثلا افزایش تعداد مقالات به ما میگوید که فعالیت پژوهشی بیشتری داشتیم، اما نمیتواند پژوهش را به عنوان هدف ما تعیین کند. شاخصها، ارزشها را قضاوت نمیکنند. آنها سرعت حرکت ما را مشخص میکنند، اما درباره مقصد چیزی نمیگویند. بنابراین قبل از هر تلاشی برای بهبود شاخصهای کمی، باید مشخص کنیم که کدام شاخص را از میان سایر شاخصها «انتخاب» کردهایم. این «انتخاب» همان «ماموریت گمشده»ی ماست. راستی؛ یک سوال مهمتر: چرا این ماموریت را گم کردهایم؟
علیرضا قادری - کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.