به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، پروفسور دیوید کورتِن با مدرک مدیریت ارشد کسب وکار (MBA) و دکترای این رشته از دانشکده کسب و کار دانشگاه استنفورد آمریکا در کتاب خود با عنوان «طرح عمل برای یک الگوی معیشت جدید: از ثروت دروغین تا ثروت واقعی» به نقد الگوی اقتصاد لیبرالی و مشخصا خلق پول میپردازد.
بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۷ آمریکا که به همه بازارهای جهانی سرایت کرد و بازارهای مالی را به سقوط و اقتصاد کشورهای متعددی را به فروپاشی کشاند، برای بسیاری از نخبگان اقتصادی مسجل شد که الگوی اقتصاد مدرن یا لیبرال اکانامی، نمیتواند آنگونه که در سال ۱۹۸۹، فرانسیس فوکویاما در مقاله پایان تاریخش گفته بود، الگوی نهایی بشر برای اداره جامعه باشد.
ایدئولوژی لیبرالیسم، به عنوان یک سیستم عامل، از نرمافزارهای متعددی برای اداره بخشهای مختلف جامعه تشکیل شده است. یکی از این نرمافزارها، اکانامی یا همان الگوی معیشت غربی، از دیرباز، یعنی از زمان یونان باستان، الگویی برای اداره معیشت انسان غربی بوده است که در طول تاریخ، ویرایشها و نسخههای متعددی داشته و مدام به روز شده است.
نه تنها نسخههای اولیه الگوی لیبرال اکانامی که مبتنی بر ویراستهای کلاسیک و کینزی عمل میکرد، موفق نبوده، بلکه ویراستهای نئوی آن هم که شامل نئوکلاسیک و نئوکینزی میشود، بحران مالی ۲۰۰۷ را به بار آوردهاند.
پروفسور دیوید کورتِن با مدرک مدیریت ارشد کسب وکار (MBA) و دکترای این رشته از دانشکده کسب و کار دانشگاه استنفورد آمریکا با بیش از ۳۵ سال سابقه فعالیت در شرکتهای معتبر، دانشگاهها و نهادهای بینالمللی توسعه، اکنون به فعالیت در زمینه اقتصادهای زندهی محلی روی آورده است.
کورتن علت اصلی بحران اقتصادی فعلی که زندگی مردم آمریکا و جهان را تحت تاثیر قرار داده است میگوید: مشکل این است که امروزه پول، ثروت محسوب میشود.
استاد دانشگاه آمریکا در کتاب خود با نام «طرح عمل برای یک الگوی معیشت جدید: از ثروت دروغین تا ثروت واقعی» مینویسد: در نظام سرمایهداری مدرن پول صرفا عددی است که با فن حسابداری ایجاد میشود و خارج از ذهن انسان موجودیتی ندارد. وقتی این باور که پول همان ثروت است کاملا در ذهن جا افتاد، خیلی راحت این دیدگاه پذیرفته میشود که «ایجاد پول» معادل با «ایجاد ثروت» است و پول «اندوختهای از ارزش» محسوب میشود و نه صرفا «اندوختهای از توقعات نابهجا»!
وی میافزاید: از آنجا که وال استریت بیوقفه پول تولید میکند و ما نیز پول را معادل ثروت میدانیم، به وال استریت اجازه دادهایم تا کنترل کل نظام اقتصادی را در دست بگیرد و ریشه مشکلات ما در همین جاست.
کورتن در نیمه اول این کتاب مسئلهاش را با نقد جدی و کوبنده نظام اقتصادی و مالی حاکم بر جهان که امروزه به وسیله نهادهای مالی چون بانک، بورس، شرکتهای تامین اعتبار و تامین ریسک و… تعریف میشود، شروع میکند و مبادلات و معاملات مالی را که در بانک و بورس از طریق «والاستریت» در آمریکا نبض جریان اقتصادی جهان را در دست دارند، تشریح مینماید و اینکه ارزش زندگی بشر با پول سنجیده شود را عامل نابودی و اضمحلال تمدن بشری برمیشمرد.
کورتن مینویسد: در نظام اقتصاد مدرن، پول صرفاً عددی است که با فن حسابداری در نظام بانکداری و از طریق فرآیندهای موجود در بازار بورس ایجاد میشود و بدون هیچ محاسبهای ازدیاد مییابد در حالیکه این خلق پول صرفاً یک افزایش و فربه شدن یک عدد یا اعتبار است که به مثابه حباب میماند و خارج از ذهن انسان ارزش عینی و ماهیت واقعی ندارد.
کورتن معتقد است که مشکل از جایی دو چندان میشود که اقتصاددانان، دولتمردان و عموم افراد جامعه، ایجادِ این پول را برابر با ایجادِ ثروت تلقی میکنند و برای افزایش ثروت جامعه به والاستریت اجازه میدهند تا کنترل نظام اقتصادی را به دست بگیرد و خلق پول کند، پولی که ارزش عینی و کارآمد ندارد.
کورتن در نیمه دوم کتاب، طرح جایگزینی را برای نظام اقتصادی و مالی حاکم بر جهان ارائه میکند و مینویسد: سیاست اقتصادی از تاکید بر رشد ثروت خیالی یعنی خلق پول باید به رشد ثروت واقعی تغییر جهت دهد. از سویی سود نابجای بانکها و سفتهبازها باید از آنها پس گرفته شود.
وی در اساسنامه طرح جایگزین خود میافزاید: باید جوامع محلی با هدف رسیدن به خودکفایی محلی در تامین نیازهای بنیادی بازسازی و سیاستهای تشویقی برای ایجاد کسب و کارهای محلی انسان محور اتخاذ گردد و خدمات مالی برای کمک به «مِین استریت» باسازی شود، و از سوی دیگر جلوی فعالیت وال ستریت و ابرشرکتهای مکنده اقتصاد گرفته شود.
کورتن در تبیین این اساسنامه، اصالت را به طبیعت و زیستبوم زمین میدهد که باید در حفظ و حراست از آن کوشید و نام آن را به جای والاستریت میناستریت میگذارد و مینویسد: سازوکارهای بازار مالی چون تنظیم سود سهامها پاسخگوی نیازهای جامعه نیست و جایگزین آن اقتصادی است که ارزشهای ذاتی در خود داشته باشد و نام آن «اقتصاد زنده» یا «اقتصاد واقعی» است.
دیوید کورتن به تفکیک و تبیین مقوله ثروت در نظام اقتصادی به دو بخش ثروت واقعی و ثروت خیالی میپردازد و میافزاید: ثروت واقعی، ذخایر، منابع و داراییهایی است که طبیعت به طور ذاتی در اختیار بشر قرار داده و ثروت خیالی نیز آن بخش از داراییهایی است که در سیستم اقتصادی مدرن به وسیله نهادهایی چون بانک و بورس رقم میخورد؛ که بر اساس مصرف، هزینه کردن و مکیدن آن بخش دیگر ثروت، یعنی ثروت واقعی به وجود میآید.