به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از رشت، رخشنده پيرى آوا، خانم تازه مسلمان شده از كشور آذربايجان روز گذشته در همایش «رهیافته» در سالن اجتماعات بيمارستان الزهرا(س) دانشگاه علوم پزشکی گیلان در رابطه نحوه مسلمان شدن خود مطالبی ایراد کرد.
وی گفت: آذربايجان يك كشور كمونيست بود، كمونيست ها برای آموزش بچه ها از مدرسه شروع ميكردند، از كلاس سوم براى شروع نشان ستاره ميدادند.
خانم تازه مسلمان شده با اشاره به نحوه مسلمان شدن خود تصریح کرد: فقط به قرآن دسترسى داشتم و وقتى آيه ها را ميخواندم خيلى خوشحال بودم مخصوصا قسمتى كه درباره قيامت صحبت ميكرد و من فكر ميكردم ميتوانم خدا را ببينم.
پیری آوا گفت: پدر من هم كمونيست بود هم رئيس پليس، چون كمونيست بود برای ما هم سخت بود از طرفى، آگاهي ما نسبت به دین اسلام كم بود.
وی ادامه داد: تو دلم دنبال چيزى بودم كه آرامش داشته باشم، کتاب قرآن در خانه داشتيم و از قرآن خوانده بودم که حجاب واجب است و این در ذهنم مانده بود، باخودم ميگفتم كاش ميتوانستم حجاب داشته باشم.
خانم تازه مسلمان شده گفت: عده اى از مردم آذربایجان كه كمى اعتقادشان بیشتر است در دهه اول محرم که از نسل های گذشته برایشان مانده است مراسم عزاداری و سوگواری برگزار میکنند و تا حدودی از واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) آگاهی دارند، اما نمی دانند شيعه چيست، اگر از آنها سوال شود میگویند شیعه على هستيم.
پیری آوا گفت: تركها يا علوى هستند يا سني، پيرو علي(ع) هستند اما دست به هركارى میزنند.
وی گفت: درحال حاضر به بركت کشور ايران طلبه های زیادی از کشور آذربایجان برای خواندن درس طلبگی به ایران میآیند و حضور شيعه در کشور ما پر رنگ شده است .
خانم تازه مسلمان شده گفت: از كلاس سوم مادرم به من دعا كردن ياد داده بود، دعاهای من دنيوى بود؛ اما با دعا آشنايى داشتم و همیشه به مادرم ميگفتم كه دوست دارم نماز بخوانم.
پیری آوا با بیان این که یک روز به طور جدی تصمیم گرفتم که نماز بخوانم،گفت: مادر و خواهرم اصرار میكردند كه اين كار را نكن، چون اگر پدرم میفهمید اجازه نمیداد و حتی کتک هم میزد، اما وقتی اصرار من را در خواندن نماز دیدند، قبول کردند که من نماز بخوانم و چون مادرم سیده بود گفت باید به مانند شیعه ها نماز بخوانی، اما من تا مدتها بدون مهر نماز میخواندم.
وی میگفت: مادر و خواهرم برای این که من نماز بخوانم، مواظب بودند تا پدرم من را در حال نماز خواندن نبیند.
خانم تازه مسلمان شده گفت: در ماه رمضان شب قدر بيدار میماندم؛ ولى همش بايد مراقبت ميكردم كه پدرم من را نبیند.
پیری آوا گفت: من در دلم خیلی خدا را دوست داشتم و در شب های قدر فقط دعا میخواندم چون چیز دیگری بلد نبودم.
وی درباره پوشش روز عروسی خود گفت: براى روز عروسي خودم لباس پوشيده و محجبه كرايه كرده بودم كه قیمت آن خيلى زیاد شده بود، روز قبل عروسى به شوهرم گفتم كه ميخواهم لباسم را پس بدهم اما دودل بودم، قرآن باز کردم در قرآن آمده بود فقط خدا را در نظر بگيريد.
خانم تازه مسلمان شده گفت: شوهرم خيلى ثروتمند بود از طرفى من خيلى دوست داشتم كه در قم درس بخوانيم، ولي بخاطر كار و ثروت شوهرم نميتوانستيم، تا اينكه شوهرم ورشكست شد و ما برای خواندن درس طلبگی به قم آمدیم، يقين داریم که راه ما درست بوده است.
پیری آوار در توصيه به افرادى كه دوست دارند باحجاب شوند اما از حرف اطرافيان ميترسند، گفت: من فقط حرف خدا را شنيدم و هرچى خدا گفت گوش كردم، با اينكه اطرافيان به من حس مسخره كردن و توهين داشتند؛ ولى باز همان كارى را كردم كه ميخواستم.
وی در رابطه با گزینه های زیر گفت:
حجاب: زيبايي
ايران: مديونش هستم
شهادت: هنوز اين احساس را ندارم
امام زمان(عج): منتظرش هستم